داستان، با شگردها و روش های خود، کودک را به امید، پایان اندوه و کنار آمدن با مشکل دعوت میکند. گاه غم، اندوه و تنهایی کودکان، در قالب شخصیتهای موجود در طبیعت بازگو میشود و راه های پایان دادن به آن، از طریق برقراری رابطه و دوستی با دیگر موجودات، آموزش داده میشود. تنهایی و اندوه، به شکلهای متفاوتی ترسیم میشود. گاه شخصیتها، از جامعه، جدا افتادهاند و در انتظار بازگشت هستند. داستان، چالشهای این شخصیتها را برای بازگشت به اجتماع، با بهره گرفتن از مفاهیمی مانند امید و دست دوستی به سوی دیگران دراز کردن نشان میدهد. گاه شخصیتهای انسانی، بر اثر جنگ، در انتظار بازگشت والدین خود هستند (داستان آزاده). این داستانها هریک به نوعی جدایی، تنهایی و تلاش قهرمانها را برای برقراری ارتباط با دیگران و رفع خلأ تنهایی ارائه

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

میدهند و یا در مواردی کودک را متقاعد میکنند که به جداییهای اجتنابناپذیر تن داده، با آنها کنار بیاید (امیندهقان، ۱۳۸۲).
روشهایی که داستانها، از طریق آنها، به کاهش و یا حل اندوه کمک میکنند، عبارتاند از:
امید[۸۴]: اینگونه داستانها، امید و عشق به زندگی را به کودک منتقل میکند و به کودک میآموزد که با وجود فقدان، زندگی در جریان است و باید امیدوار بود (دیرگروف، ۱۳۷۶).
بگذار تا بگذرد[۸۵]: یعنی فراموش کردن گذشته و اندوه ناشی از جدایی و فقدان کسی یا چیزی و دل به آینده سپردن. قهرمان، موفق میشود که با فقدان کنار بیاید و بر زندگی با لذت و خوشی سرمایهگذاری کند (جانگسما [۸۶]و دیگران، ۱۳۸۲).
حل اندوه[۸۷]: قهرمان داستان، به مدد یک یا چند مورد از عناصر یادشده، مانند «امید»، «بگذار تا بگذرد» موفق میشود که به اندوه خود پایان دهد.
اشتراک در مشکل[۸۸]: اگر شخصیتهای تنها و منزوی در داستان، واقعی باشند، بهگونهای که کودک بتواند با آنها همانندسازی کند و در تجربهی آنها سهیم شود، او خواهد توانست نقش قهرمان داستان را بپذیرد و گام به گام، او را همراهی کند. پایان داستان، کودک را به حل بحران هدایت خواهد کرد. کودک از طریق داستانها، متوجه میشود که افراد دیگری نیز، از مشکل وی رنج میبرند و احساس آرامش میکند (پریرخ و مجدی، ۱۳۸۸).
سرمایهگذاری عاطفی، برای برقراری ارتباط با دیگران[۸۹]: کودک از طریق همانندسازی میآموزد که میتواند عواطف به ودیعه گذاشته در فرد ازدست داده را در افراد دیگری که قصد کمک به او دارند، سرمایهگذاری کند و دست دوستی به سوی آنها دراز کند (وردن[۹۰]، ۱۳۷۷).
برقراری ارتباط با طبیعت[۹۱]: طبیعت و نمودهای آرامشبخش آن، پشتوانهی قوی و محکمی است که کودک، در آغوش آن، آرامش مییابد و خلأ از دست دادن شخص، چیز یا موقعیتی را جبران میکند (پریرخ و مجدی، ۱۳۸۸).
۲-۱۰. پرخاشگری در کودک و نقش داستان در کاهش آن در کودک ناشنوا
پرخاشگری در کودک رفتاری است که هدف از آن صدمه زدن به خود یا کودک دیگری است، که در هر دوصورت، بهدلیل ناکامی کودک در برابر خواسته ها و نیازهایش میباشد.
شفیعآبادی (۱۳۷۲)، علایم پرخاشگری را به دو دسته تقسیم میکند:
الف. پرخاشگری با خود: این نوع پرخاشگری در کودک با علایم متفاوتی، از جمله احساس خستگی و فرسودگی، دروغگویی، به هم فشردن دندانها، گریه، جیغ زدن، حسادت، گوشهگیری و مانند آن، بروز میکند.
ب. پرخاشگری به دیگران: این نوع پرخاشگری نیز در کودک بهصورت علایمی مانند به هم زدن نظم، دزدی، مسخره کردن دیگران، ناسزا گفتن، جنگ و ستیز و مانند آن، بروز میکند.
پرخاشگری در کودکان بر اثر احساس ناکامی آنها از برآورده نشدن خواستههایشان و یا تقلید از دیگران، ایجاد میشود که علت عمدهی پرخاشگری در کودکان ناشنوا، ناشی از همان احساس ناکامی است؛ زیرا آنها، بهدلیل نداشتن درک گفتاری، همواره با دیدی شکاکانه به اطرافیان خود مینگرند. نفهمیدن صحبتهای دیگران، باعث نوعی بدبینی میشود و پرخاشگری آنها را در ارتباطشان با دیگران، چندین برابر میکند. در چنین شرایطی وظیفهی اطرافیان است که این حساسیت را در کودکان ناشنوا، با ایجاد رابطه صمیمانه، کاهش دهند تا عوامل پرخاشگری در آنها ایجاد نشود.
داستان، یکی از محرکهایی است که از طریق نشان دادن رفتارهای مثبت شخصیتها، زمینهی درک تضادها را برای کودک فراهم میکند. کودک برای برقراری تعادل مجدد، دست به تلاش میزند و از طریق برونسازی در رفتارهای خود، بازبینی میکند. او با بهره گرفتن از تواناییها و امکاناتی که دارد، راهبردهایی را که داستان برای مقابله با پرخاشگری به کودک میآموزد، به خوبی درک میکند.
کودکان برای رسیدن به خواسته ها و نیازهایشان، رفتارهای پرخاشگرانهای از خود بروز میدهند که نمیتوان آنها را فطری به شمار آورد؛ زیرا این رفتارها، با یادگیری و تقلید، آموخته میشود و
میتوان با آموزش، رفتارهای مثبت را جایگزین آنها نمود.
شفیعآبادی(۱۳۷۲) روشهایی را برای کاهش و یا از بین بردن پرخاشگری، به کار میگیرد که عبارتاند از:
رغبت اجتماعی[۹۲]: کودک پرخاشگر را به برقراری رابطه و همکاری با دیگران و دوستی و صلح تشویق میکند تا به این روش او را از پرخاشگری خود دور کند.
تسلط بر خود و شکیبایی[۹۳]: در این روش، کودک میآموزد تا در شرایطی که مورد آزار قرار میگیرد، به جای پرخاشگری، خونسرد باشد و با فرو بردن خشم خود، صحیحترین تصمیم را بگیرد.
شیوه های سالم بیان خویشتن[۹۴]: در این روش، کودک میآموزد تا با ابراز احساسات و هیجانها به شیوهای سالم، بر پرخاشگری خود مسلط باشد.
آگاهی به پیامدهای رفتارهای پرخاشگرانه[۹۵]: کودک در داستان مواجه میشود که قهرمان، بهدلیل داشتن رفتار پرخاشگرانه در تصمیمش، شکست خورده است؛ پس رسیدن به آرامش، در نتیجهی داشتن رفتار صلح آمیز است.
۲-۱۱. ترس در کودک و نقش داستان در کاهش آن در کودک ناشنوا
ترس، حالت عاطفی پیچیده و نیرومندی است که با علایم اضطراب، از جمله: افزایش ضربان قلب و نبض، عدم تمرکز و سردرد همراه است. ترس، علائم بسیاری دارد، از جمله ناآرامی، اختلالات خوابیدن و حتی گاهی به صورت رفتارهای خشن آشکار میشود. ترس در همهی موجودات، در شرایط خاصی ایجاد میشود که تنها راه مقابله با آن، آگاهی از ماهیت و چگونگی آن است. این آگاهی، به انسان کمک میکند تا به سرکوب کردن این ترس بپردازد. برای روبهرو شدن با این ترس، لازم است از دوران کودکی، با آن مبارزه شود و در مقابله با آن، کودک باید شجاعت و اعتماد به نفس را بیاموزد تا بتواند با چالشهایی که در دوران زندگی، برایش پیش میآید، روبهرو شده، به رشد و تکامل برسد. در بین کودکان، کودکان استثنایی، با توجه به تفاوتی که بین خود و اطرافیانشان احساس میکنند، ترسهای درونی وجودیشان نیز بیشتر است. علت این ترسها، ممکن است ترس از تنهایی، تاریکی، حیوانات، آینده و مانند آن باشد. این عوامل میتواند آزاردهندهی روان این کودکان باشد که خود مانع ادامهی زندگی آرام و شاد آنها خواهد بود. خانواده، مدرسه و به تبع آن جامعه باید در شناخت این ترسها و ارائه راهحلهایی برای رفع آنها به کودکان ناشنوا یاری رسان باشند (پریرخ و مجدی، ۱۳۸۸).
قهرمانهای داستان، باید موقعیتهای خطرناک و ترسناک را پشت سر گذاشته، از خود، شجاعت نشان دهند. کودک با خواندن داستان، با توجه به ویژگیهای خاص قهرمان، همانندسازی میکند و همانند او رفتار میکند.
روشها و عناصری که در داستانهای این پژوهش، برای مقابله با ترس یا کاهش آن استفاده
میشود، عبارتاند از:
مقابله با عامل ترس: قهرمان داستان، عامل ترس را شناسایی کرده، با آن مقابله میکند.
کنجکاوی در شناخت عامل ترس: در این روش، کودک میآموزد که عامل ترس خود را بشناسد و به این ترتیب عامل هراسانگیز از بین خواهد رفت.
شجاعت: ارائه الگوهای شجاعت، به جای فرار از عامل ترس، برای کودک، انگیزه ایجاد
میکند تا به مقابله با عامل ترس بپردازد.
آرامسازی روانی: کودک میتواند با مضمونهای آرامبخش، مانند توصیف و تشبیه خیالانگیز طبیعت، به تصویر کشیدن زندگی آرام در طبیعت و برخوردهای لطیف عاطفی بین افراد، فکر خود را از عامل ترس، منحرف سازد.
خلاقیت: کودک با الگو گرفتن از قهرمان داستان، عامل ترس را شناسایی میکند تا با همانندسازی با قهرمان داستان، به تفکر و جستوجو در راه های خلاقانهای برای شناخت عامل ترس و مقابله با آن بپردازد.
کاهش ترس: کودک با بهره گرفتن از روشهایی که در داستان گفته شده است، در زندگی
عادیاش، تلاش میکند تا ترسهای خود را کاهش دهد (پریرخ و مجدی، ۱۳۸۸).
۲-۱۲. پیشینهی پژوهش
کتابدرمانی، فرایند یا فعالیتی است که برای کمک به افراد در حل مشکلات و یا درک و شناخت خود، از طریق تعامل پویا با متن خواندنی به کار میرود. کتابدرمانی، شامل خواندن، شنیدن و تأمل در متن خواندنی و بحث و گفتوگو است. پیشینهی تاریخی این فرایند به سالها قبل برمیگردد و این امر، تأثیر کتاب را در بهبود کیفی زندگی افراد نشان میدهد ولی متأسفانه، استفاده از کتاب برای کاهش مشکلات روانشناختی، هنوز هم ناشناخته است. در زیر برخی از پژوهشهای انجام شده در زمینه کتابدرمانی در داخل و خارج از ایران بررسی و مرور میشود.
۲-۱۲-۱. پژوهشهای کتابدرمانی در ایران
اصغری نکاح (۱۳۸۱)، از قصه بهعنوان ابزار مشاوره و رواندرمانی کودکان بهره گرفته است. وی در این فرایند، که کار خود را با مراجعان سنین دبستانی (کودکان عادی و کمتوان ذهنی) انجام داد، قصهدرمانی را به صورت فردی و گروهی به کار برد و با بهره گرفتن از رویکرد اقدامپژوهی (جستجویی سنجیده برای پیدا کردن راه‌حلی که بهصورت گروهی یا شخصی انجام میگیرد (در فرایند و روش های اجرا شده بررسی و تأمل کرد، سپس آنها را مورد اصلاح قرار داد و از نتایج به دست آمده در ادامهی روند بهره جست. در اقدام نخست، وی از قصه در تشویق دانشآموزان کمتوان ذهنی به انجام تکالیف و جدّیت در فراگیری استفاده کرد. کودکان در این فرایند، منفعل بودند؛ زیرا قصهگویی به شکل یکطرفه بود. یافتهها نشان داد که قصه، ایجاد رابطه را تسهیل و تعمیق میکند. این امر از هدفهای رواندرمانی به شمار میرود. در اقدام اصلاحی بعد از قصهگویی، با سؤالهایی که با هدف زمینهسازی تغییر رفتار پرخاشگری طرح شده بود، به اجرای فرایند میپرداخت. ارائه قصه به همراه طرح پرسشهایی که از پیش سازمانیافته بود، در موقعیتهای مناسبی کودکان را وادار به بحث و نظر
میکرد. به هنگام اجرا برخی از دانشآموزان قسمتی از داستان را با حرکات نمایشی اجرا کردند.
یافتهها نشان داد که کودکان در تعدیل قسمتهایی از قصه میتوانستند مشارکت داشته باشند و مشاور با طرح سؤالهای جهتدار، نتیجهگیری را به کودکان واگذار میکرد. در مرحلهی پایانی، قصهگویی جهت زمینهسازی تغییر رفتار پرخاشگری با حضور مشاوران آموزش و پرورش انجام شد. یافتهها نشان داد که سؤالهای طرح شده برای کودکان کمتوان ذهنی برنامه ریزی بیشتری را میطلبید و نتیجهگیری و پاسخ به سؤالها در کودکان کمتوان ذهنی و عادی قابل بررسی بود. مداخلهی مستقیم و بیان عینی برخی مطالب توسط مشاور ضروری بود و بهتر بود سؤالها به صورت بستهتر و مرحله به مرحله باشد.
امین دهقان و پریرخ (۱۳۸۲) در پژوهشی با عنوان «تحلیل محتوای کتابهای داستانی مناسب کودکان، در گروه سنی ب با رویکرد کتابدرمانی» به تحلیل داستانهای مناسب کودکان و سنجش میزان تأثیر آنها در کاهش یا حل چهار مشکل روانشناختی پرخاشگری، اعتماد به نفس پایین، ترس و اندوه پرداختند. یافته های پژوهش آنها نشان داد که سهم داستانهای تألیف و ترجمه شده در کاهش این مشکلات به طور مساوی ۲۳۰ عنوان، داستانهای واقعی ۷۶ و داستانهای غیر واقعی ۳۸۴ عنوان بود. نتایج این پژوهش نشان داد که داستانهای مناسب کودکان در بیشتر موارد با هدف کاهش یا درمان مشکلات روانشناختی نوشته نمیشوند و به نظر میرسید رشد و شکوفایی استعدادها، آموزش و سرگرمی، بیشتر مورد توجه قرار گرفته بود. از مجموع ۴۶۰ داستان مناسب این پژوهش، ۱۴ درصد از داستانها، برای تقویت اعتماد به نفس، ۸ درصد برای کاهش پرخاشگری، در حدود ۸ درصد برای کاهش ترس و ۴ درصد برای کاهش اندوه کودکان میتوانستند مورد استفاده قرار گیرند.
بلوچ زراعتکار (۱۳۸۳)، در یک مطالعهی تجربی به بررسی «تأثیر کتابدرمانی، بر افسردگی خفیف دانشجویان دختر دانشکده توانبخشی دانشگاه علوم پزشکی ایران» پرداخته و به این نتیجه دست یافت که کتابدرمانی بر کاهش افسردگی خفیف افراد گروه آزمون مؤثر بود. نتایج این پژوهش کاهش میزان غمگینی، احساس شکست، عدم رضایت، احساس گناه، نارضایتی از خود، خودمقصربینی و بدبینی را نشان میداد. نتایج همچنین نشان داد که کتابدرمانی بر کاهش افسردگی خفیف مبتلایان مؤثر بود. وی معتقد بود انجام پژوهشهای کتابدرمانی باعث بهبود عادت مطالعه میشود و با افزایش سطح سلامت روان جامعه، دستیابی به اهداف بهداشت روان تسهیل میگردد.
پژوهشهای زیر بر اثربخشی رویکردهای قصه در رواندرمانی کودکانی که از اختلالهای روانشناختی رنج میبردند تأکید کردهاند.
شیبانی و همکاران (۱۳۸۵) از قصهدرمانی، برای کاهش نشانه های افسردگی کودکان افسرده استفاده کردند. این مطالعه نشان داد که قصهدرمانی نه تنها موجب کاهش نشانه های افسردگی در کودکان افسرده میشد، بلکه درکاهش نشانه های اختلالهای اضطرابی و لجبازی و نافرمانی مؤثر بود.
یوسفی لوبه و متین (۱۳۸۵) نیز با بهره گرفتن از فنون مختلف قصهدرمانی راهبردهای رویارویی با مشکلات و فشارهای روانی را در کودکانی که مشکلات یادگیری داشتند بهبود بخشیدند. نتایج پژوهش او نشانگر ترمیم و بهبود راهبردهای رویارویی کودکان دارای مشکلات یادگیری در فرایند قصهگویی بود و از این نظر با یافته های پژوهشهای بسیاری از درمانگران دیگر همخوانی دارد. همچنین این پژوهش نشان داد که دختران و پسران در استفاده از راهبرد رویارویی فعال و حمایتی عملکردی مشابه دارند و کودکان دارای مشکلات یادگیری از راهبردهای حمایتی، بیش از راهبردهای رویارویی فعال استفاده میکنند. برای تبیین این موضوع میتوان به این مسأله اشاره کرد که پایین بودن عزت نفس، باعث اتکای شدید به والدین و دیگر بزرگسالان میشود و همین مسأله آنها را به سوی استفاده از راهبردهای حمایتی بیشتر سوق میدهد واز سوی دیگر شواهد نشان میدهد که افرادی که از عزت نفس بالایی برخور دارند، از راهبردهای رویارویی فعال بیشتر استفاده میکنند.بهطور کلی نتایج پژوهش حاضر بر اثر بخشی فن قصه درمانی برای کودکان دارای مشکلات یادگیری به ویژه زمانی که با فنون شناختی مانند راهبردهای حل مسأله همراه شود، تأکید دارد.
۲-۱۲-۲. پژوهشهای کتابدرمانی در خارج از ایران
در سال ۱۹۱۶ کتابداری به نام الیزابت گرین[۹۶] با همراهی سیدنی اسکواب[۹۷]، متخصص اعصاب و روان مقالهای در مورد کاربرد درمانگری کتابخانهی بیمارستان منتشر کردند. در این مقاله مفهوم کتابدرمانی و ضرورت وجود کتابخانه برای بیماران مورد بحث قرار گرفت (نقل در: هندریکس[۹۸]، ۱۹۹۹).
شرودز[۹۹] (۱۹۴۹) از پیشگامان عرصه کتابدرمانی، پایاننامهی دکترای خود را با عنوان
کتابدرمانی: پژوهش نظری و آزمایش بالینی[۱۰۰] انجام داد. او بنیانهای نظری این حوزه را گسترش داد و فرایندهای همانندسازی، پالایش و بینش را که در رواندرمانی کاربرد دارد، با کتابدرمانی مرتبط دانست.
شرنک[۱۰۱] (۱۹۸۲)، در مروری بر پژوهشهای انجام شده نتیجه گرفت که کتابدرمانی برای تغییر نگرش، سلامت ذهن، رشد خودپنداره و کاهش ترس مؤثر بود. افزون بر آن، براساس نتایج پژوهش وی، کتابدرمانی تأثیر مثبتی بر توانایی حل مشکلات دانشآموزان، رفتار اجتماعی، شکلگیری ارزشها، روابط بینفردی، پذیرش افراد مختلف و موفقیت در خواندن و مطالعه داشت.
کولز[۱۰۲] (۱۹۸۶)، روانپزشک کودکان نیز در پژوهش کیفی خود به روشهایی که به شکلگیری ارزشهای اخلاقی در کودکان کمک میکند، پرداخت. وی نقش ادبیات و هنر را با اهمیت تشخیص داد؛ زیرا این دو، تخیل اخلاقی (تشخیص نیک و بد) را تقویت میکرد که این موجب تقویت رشد میشد.
بوردرز و پیزلی[۱۰۳] (۱۹۹۲) به بررسی تأثیر کتابدرمانی در برنامهی مشاوره و راهنمایی دانشآموزان پرداختند. این پژوهش سال ۱۹۹۰ با دو گروه از دانشآموزان دورهی ابتدایی، در حومهی کارولینای شمالی[۱۰۴] آغاز شد. گروه آزمایشی متشکل از ۲۲ دانشآموز کلاس چهارم و پنجم و گروه کنترل شامل۲۰ دانشآموز کلاس پنجم بود. داستانهایی که انتخاب شده بود، به مدت ۲۰ تا ۳۰ دقیقه در هر روز برای دانشآموزان خوانده میشد. سپس با همراهی و هدایت یک مشاور بحثهایی دربارهی داستان صورت میگرفت و سؤالهایی مانند، از خواندن داستان چه احساسی دارید؟ این داستان چه چیزی را در زندگی به یاد شما میآورد؟ از داستان چه برداشتی دارید؟ و مانند آن مطرح میشد و از دانشآموزان میخواستند تا برداشتها و تفسیرهای خود را از داستان بنویسند. گزینش و انتخاب داستانها برای گروه آزمایشی با دقت هرچه تمامتر و بر مبنای اهداف کتابدرمانی توسط مشاوره و راهنمایی متخصصان ادبیات کودک صورت میگرفت. داستانهایی که برای گروه کنترل انتخاب میشد، بر مبنای راهنمای داستانها بود که به طور معمول در مدارس استفاده میشد و در انتخاب آنها معیارهای ادبی مورد توجه قرار نگرفته بود. در ژانویهی همان سال از آزمون پیسیتی[۱۰۵] استفاده شد. این آزمون در دو مرحلهی پیشآزمون و پسآزمون، میزان رشد مهارتهای شناختی و تکامل رفتار دانشآموزان را در سه سطح (پایین، متوسط، بالا) اندازه گیری میکرد. این پژوهش با هدف پاسخگویی به دو پرسش انجام شد: ۱)آیا مداخلهی مشاورهای و رهنمونگر موجب رشد و تکامل کودکان میشد؟ ۲)آیا برنامههای درمانی و مشاوره که براساس کیفیت ادبی متون تنظیم شده است، کارآمدتر از برنامهی مشاورهی سنتی بود؟ نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که در گروه آزمایشی، رشد شناختی بیشتر بود.
داویس[۱۰۶] (۱۹۹۰) به هنگام بحران از قصهها، برای آرامسازی کودکان پرخاشگر استفاده کرد. وی در بسیاری از موارد در موقعیتهای پرخاشگرانه از کودک میخواست تا حوادث و احساسات مربوط به حادثه یا رویداد را به طور کلامی بیان کند. البته در این شرایط، ممکن بود کودک به اندازهای عصبانی، ترسیده یا خارج از کنترل باشد که نتواند حادثه را به صورت کلامی ابراز کند (نقل در دوایودی[۱۰۷]، ۱۹۹۷).
لیدرن[۱۰۸] و دیگران (۱۹۹۴) در پژوهشی با عنوان «مقایسهی کتابدرمانی و گروه درمانی در درمان اختلالات ترس» که دردانشگاه ایالتی واشنگتن به روش نیمه تجربی بر روی ۳۶ آزمودنی انجام شد. نتیجهی این پژوهش این شد که کتابدرمانی و گروه درمانی درکاهش وقوع حملات ترس، علایم جسمانی ترس، ترس از مکانهای باز و افزایش خودباوری و کاهش افسردگی آزمودنیها مؤثر است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...