پژوهش های انجام شده با موضوع ارزیابی پذيرش سيستم ... |
تاثیر رفتاری
مصرف کننده – باور– عاطفه
الف. سلسله مراتب درگیری ذهنی بالا
در سلسله مراتب درگیری ذهنی بالا ابتدا باورها به وجود میآیند سپس عاطفه و در نهایت رفتار به وجود می آید این طبقه بندی تاثیرها همان گونه که از نامش پیداست زمانی رخ می دهد که مصرف کننده درحال درگیری ذهنی بالا قرار دارد. در این حالت مصرف کننده فعالیتهای حل مشکلات را افزایش میدهد. و به شدت به دنبال اطلاعات در مورد کالاها یا خدمات جایگزین میگردد. در نتیجه باورهای متعددی در مورد جایگزین ها شکل میگیرد. به هر باوری یک بار عاطفی پیوند خورده است و مجموع این باورها نگرشها را میسازند پس از شکل گیری باورها و نگرشها رفتار سرمیزند.
- سلسله مراتب درگیری ذهنی پایین
در سلسله مراتب درگیری ذهنی پایین مصرف کنندگان ابتدا باورهای خود درباره محصول یا خدمت را شکل می دهند سپس به دنبال این باورها به طور مستقیم رفتار استفاده انجام می شود. تنها پس از استفاده است که نگرش مصرف کنندگان نسبت به محصول ایجاد می شود در این روش فرایند استفاده تصمیم گیری محدود است. که در آن تنها چند جایگزین صوری در نظر گرفته می شود. در نتیجه مصرف کنندگان یاد شده تنها باورهای محدودی را درباره جایگزینهای محصول شکل می دهند. افزون بر این به دلیل آنکه آنان جایگزینها را ارزیابی نمیکنند ممکن است هیچ نگرشی شکل نگیرد. در مجموع وقتی مصرف کنندگان دارای درگیری ذهنی کم در حال استفاده هستند تمایل دارند در فرایند محدود حل مشکلات درگیر شوند و از میان فرایند شکل گیری باور،رفتار و در نهایت شکل گیری نگرش عبور کنند.
- سلسله مراتب تجربی
سلسله مراتب تجربی با یک پاسخ نیرومند عاطفی آغاز می شود. سپس رفتار از احساسات نیرومند به وجود می آید. در پایان هم باورها برای توجیهکردن و توضیحدادن رفتار ایجاد میشوند. استفاده های بیبرنامه نمونه ای از سلسلهمراتب تجربی هستند. در یک استفاده بیبرنامه پس از اینکه احساس مثبت نیرومندی ایجاد شد استفاده انجام می شود. اگر از مصرف کننده در مورد استفاده سوال شود او قادر است دستهای از باورها را در پاسخ ارائه دهد در عین حال گفتههای او درباره باور ممکن است برای توجیه کردن تصمیم ابراز شده باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
- سلسله مراتب تاثیر رفتاری
در سلسله مراتب تاثیر رفتاری، نیروهای قدرتمند موقعیتی یا محیطی مصرف کننده را تحریک می کنند تا در کاری درگیر شود بدون این که در آغاز هیچ احساس یا عاطفهای درمورد محصولی که قصد خرید آن را دارد به وجود آمده باشد. از این رو رفتار به طور مستقیم و بدون دخالت باورها یا نگرشها تحتتاثیر قرار میگیرد. وقتی رفتار به طور مستقیم از طریق کنش عوامل محیطی یا موقعیتی ایجاد می شود، سلسله مراتب تاثیرها درباره رفتار یاد شده به وجود می آید. این که آیا احساسات یا باورها به دنبال رفتار یاد شده فوق در این سلسله مراتب قرار میگیرند هنوز به طور قطعی و با یقین پاسخ داده نشده است.
توضیحات بیشتر در مبحث رفتاری در مبحث مدل های پذیرش فناوری بیشتر مورد بحث قرار می گیرد.
2-2-3 سیستم اطلاعات مدیریت
موضوع اين بخش سيستم اطلاعات مديريت مي باشد سيستم اطلاعات مديريت به معني مديريت برپايه اطلاعات مي باشد همانطور که مي دانيم براي مديريت درقرن 21 نمي توانيم از دوعامل چشم پوشي کنيم:
ابتدا استراتژي رقابت؛ و بعدکاهش هزينه ها، که خود يک سياست رقابت صادراتي مي باشد.براي لحاظ کردن اين دواستراتژي به کاربردن سيستم هاي اطلاعات مبني برفناوري هاي اطلاعت ضروري به نظر میرسد.
مديران امروز، باانبوهي اطلاعات روبرو هستند. اطلاعاتي که به عنوان داده هاي سيستم بايستي پردازش گرديده وقابل فهم، اصلاح، نگهداري وبازيابي گردد. از طرف ديگرسيستم هاي مديريت وابزارهاي کنترل درطول زمان تغييرات زيادي پيدا کرده اند اين تغييرات رامي توان درچهارزمينه کلي عنوان کرد (زاهدی، 1380):
- کنترل سنتي
- کنترل بروکراتيک
- کنترل کاريزماتيک
- کنترل اينفورماتيک .
درساختاهاي سنتي فئودالي، کنترل ازطريق سنت، ادراک واعمال انجام مي شد، مقامات کنترلي به طورسنتي وموروثي به نسلهاي بعدمنتقل مي گرديد وجامعه نيزاين نوع ساختار کنترلي راچون سنت بود مي پذيرفت وبدان گردن مي نهاد. در وضعیت بروکراتیک، کنترل درساختارسازماني تعبيه مي شد، ساختاري که برقانون ومقررات استوار بود وجنبه غيرشخصي داشت وتبعيت از آن الزامي بود. دروضعيت کاريزماتيک، کنترل از طريق رابطه بين رهبرو پيروان اعمال مي گرديد. دراين حالت، رهبران کاريزما، شيوه عمل را انتخاب مي کردند وپيروان نيزازآنها تبعيت مي کردند زيرا آنها را قبول داشتند. در وضعیت اینفوماتیک، کنترل ازطريق نرم افزارها اعمال ميشود. مجموعه دانشها وآگاهي هاي تخصصي، بسياررشد کرده است واينفوکراسي مي تواند هرنوع اطلاعاتي را ازطريق شبکه هاي الکترونيکي بدست آورد. ازسيستم هاي خبره، استفاده کند وبه تمامي دانش هاي تخصصي وحرفه اي مجهز شود (زاهدي، 1380).
باتوجه به ويژگي خطيرسيستم هاي اطلاعاتي مديريت، مدير اين سيستم ها هم از ارزش بسيار زيادي برخوردارند. دامنه حقوق پراختي به اين افراد درآمريکا ساليانه 100000تا 300000 دلاراست (مومني، 1372). عملاً کار مدير سيستم اطلاعات مديريت ارائه گزارشات روزآمد واطلاعات مفيد به مدير شرکت يا موسسه براي برنامه ريزي هاي آينده وتصميم گيري مي باشد اين مدير براي گردآوري داده ها وپردازش آنها نياز به سيستم هاي اطلاعاتي ورايانهاي وحتي سيستم هاي خبره دارد. پس مديريت سيستم هم بايد ديد مديريتي وسيستمي داشته واز امکانات سيستم هاي اطلاعاتي وفناوري اطلاعات استفاده کند که لازمه اين استفاده، دانش رايانهاي و دانش اطلاعاتي مي باشد.
الف. مفاهيم سيستم ها
سيستم، گروهي از عناصر مي باشد که به خاطر خواسته مشترک رسيدن به يک هدف با هم ترکيب شوند (Mcleod, 1998). مثلاً دريک مرکز اطلاعاتي، منابع انساني، رايانهاي واطلاعاتي براي رسيدن به هدف مشترک که همان ارائه اطلاعات به کارکنان يا مديران آن موسسه مي باشد باهم ترکيب مي شوند. درهرسيستمي پنج عنصر درونداد، برونداد، تبديل، مکانيسم کنترل ودرنهايت اهداف وجود دارند. بطوريکه حرکت سيستم بطوري است که درونداد به برونداد، تبديل ميشود. دراين ميان مکانيسم کنترل، فرايند تبديل رابراي اطمينان از رسيدن به اهداف سيستم، زيرنظر قرار مي دهد. مکانيسم کنترل توسط حلقه بازخور به جريان منابع متصل مي شود. بطوريکه حلقه بازخورد اطلاعات را از برونداد سيستم کسب مي کند وآن رابراي مکانيسم کنترل قابل دسترسي قرار مي دهد. مکانيسم کنترل، علائم بازخورد را با اهداف تطبيق داده ومنجر به علائمي به عنصر دررونداد مي شود تا وقتي که سيستم لازم است عملياتش راتغيير دهد (Mcleod, 1998).
هر سيستمي مي تواند عمليات خود را کنترل کند. يک سيستم بدون مکانيسم کنترل، حلقه بازخورد وعناصر اهداف، يک سيستم حلقه بازناميده ميشود. يک سيستم با سه عنصر کنترل (اهداف، مکانيسم کنترل وحلقه بازخورد) يک سيستم حلقه بسته ناميده مي شود (Mcleod, 1998). وهمانطور که مي دانيم حلقهاي که باز باشد، حلقه نيست. حال سيستم ها را از جهت ارتباط با محيط پيرامون خود به دودسته تقسيم مي کنند: سيستمي که با محيط پيرامون خود ارتباط داشته باشد را سيستم باز گفته وسيستمي که با محيط پيرامون خودارتباط نداشته باشد يک سيستم بسته است. البته قابل ذکراست که سيستم کاملاً بسته وجود ندارد. يک زيرسيستم بطور ساده، سيستمي درون سيستم ديگر مي باشد. مثلاً دريک اتومبيل يک سيستم کلي وجود داردبنام اتومبيل وچندين سيستم فرعي وشايد درون آن سيستم هاي فرعي، سيستم هاي فرعي تري وجودداشته باشند مثلاً موتور خودرو يک سيستم ديگر است که درون آن هم سيستم ديگري بنام کاربراتور قرار دارد. وقتي که يک سيستمي، جزء سيستم بزرگتر مي باشد، سيستم بزرگتر سوپرسيستم يا فوق سيستم ناميده مي شود. براي مثال سيستم دولتي يک شهر يک سيستم است، امادرعين حال قسمتي ازيک سيستم بزرگتر بنام سيستم دولتي يک استان يا ايالت مي باشد که آن هم خود يک زيرسيستم دولت ملي مي باشد. يک شرکت تجاري يک سيستم فيزيکي مي باشد. اين شرکت ازمنابع فيزيکي تشکيل يافته است. يک سيستم ادراکي، سيستمي است که از منابع ادراکي (فکري) چون اطلاعات وداده ها براي نشان دادن يک سيستم فيزيکي استفاده مي کند. يک سيستم ادراکي عموماً يک تصوير ذهني درذهن مدير مي باشد مانند تصاوير يا خطوطي که برروي يک برگه کاغذ يا درشکل الکترونيکي ذخيره شده دررايانه وجود دارد (Mcleod, 1998).
ب. روش سيستم ها وديدگاه سيستمي
بطورکلي هرموسسه اي براي تداوم جريان کاري خود نيازبه يک ديد سيستمي دارد. ديدسيستمي که همه بخش هاي درونداد وبرونداد وفرآيند تبديل را ازطريق مکانيسم کنترل وحلقه بازخورد ، زيرنظرداشته ويک نوع يکپارچگي درتصميمگيري، که لازمه موفقيت يک مؤسسه مي باشد، بوجود مي آورد که اثرات هرتصميم رادرديگر بخش هاي به ظاهر غيرمرتبط هم درنظرداشته باشد. افراد ماهر درحل مسائل کساني هستند که محيط خودرا شناخته وسيستم هاي موثر جمع آوري اطلاعات رابوجود آورند آنان لزوم معيارهاي عملکرد وشبکه هاي ارتباطي خوب را با کارمندان خودتشخيص داده اند. تمام اينها اجزاء پذيرش يک تفکرسيستمي است . اصطلاح مفهوم سيستمي براي نشان دادن اين ديدگاه استفاده مي شود. (مک لويد، 1378، ص136).
حل کنندگان مسائل بازرگاني جزواولين کساني نبودند که به بررسي فرآيند حل مسأله پرداختند. اين افتخار به دانشمندان علوم فيزيکي چون فيزيکدانان وشيميدانان ودانشمند علوم رفتاري چون روانشناسان وجامعه شناسان باز مي گردد. اين دانشمندان حل نمودن مسأله رابه عنوان ابزاري جهت انجام آزمايشات کنترل شده مطالعه کردند (مک لويد، 1387، ص 200). مديران براي حل مسائل مربوطه به موسسات نيازمند نوع نگرش وديد سيستمي مي باشند که به روش سيستمي مشهوراست دراين روش اولين اقدام مديردرشکل گرفتن موسسه به عنوان يک سيستم مي باشد درمرحله دوم بايد ازآنجا که هرسيستمي با محيط خود ارتباط دارد، محيط موسسه درک شود. درمرحله سوم سيستمهاي فرعي وزيرسيستمهاي موسسه بايد شناسايي شوند بعدازاين مراحل به فاز تجزيه وتحليل مسأله مي رسيم يعني درمراحل قبلي شناخت کلي وداده هاي موردنياز به دست آمد وهرحال بايد آنها راپردازش کرد. اولين مرحله از اين فاز گذراز سيستم به سطح زيرسيستم مي باشد. دومين مرحله تحليل ترتيبي اجزاء سيستم مي باشد وحال به سومين فاز يعني فاز طراحي وترکيب مي رسيم. اولين مرحله اين فاز شناسايي راهحل هاي گوناگون، دومين مرحله ارزيابي راه حل هاي شناخته شده، سومين مرحله انتخاب بهترين راه حل، مرحله بعدي اجراي راه حل وآخرين مرحله هم پيگيري جهت حصول اطمينان از تاثير گذاري راه حل مي باشد که همان مکانيسم کنترل در روش سيستمي مي باشد. متخصصان مديريت اغلب معتقدند که اگريک مديرسازمان خودرابه عنوان يک سيستم درنظرگيرد، مکانيسم حل مسأله آنها آسانتر وکارآمدتر خواهدبود (Mcleod, 1998). بايد متذکر شد که ايده مشاهده هرچيزي به عنوان يک سيستم، منحصر به اقتصاد نيست. درواقع يک نهضتي براي استفاده از مفهوم سيستم به عنوان يک وسيله فهم بهتر هرپديده اي بوجودآمده است. اين ايده اولين باردرسال 1937 توسط لودويگ وان برتالانفي[3] يک زيست شناس آلماني ارائه شد. او اين روش جديد را که اشاره به فرماليته کردن اصولي که درسيستم ها عموماً بکارمي روند ،چه ماهيت عناصر شکل دهنده يا روابط يا نيروهاي بين آنها، تئوري عمومي سيستم ها، نامگذاري کرد. بعدها درسال 1956 کنث بولدينگ[4] تئوري عمومي سيستمها را به يک روش ديگر ارائه کرد. بولدينگ دورويکرد درتوصيف تئوري عمومي سيستم ها درنظرگرفت (Mcleod, 1998, p.152). حاصل نگرش سيستمي استفاده از مدلهابراي توصيف پديده هامي باشد. يک مدل چکيده چيزي است که يک موجود[5] ناميده مي شود. چهارنوع مدل وجوددارند. فيزيکي، داستان وار، گرافيکي ورياضي، همه اين مدلها به کاربر اجازه فهم بهتر وارتباط برقرار کردن با «موجود» رامي دهد، که ازاين طريق ،ديگر عناصرهم درک مي شوند. يک مدل عمومي سيستم هاي شرکت مي تواند براي تحليل هرنوع سازماني بکاررود، اما نميتوان انتظارداشت که يک مدل براي يک سازمان خاصي ساخته شود. ارزش واقعي مدل عمومي سيستم ها، وقتي که فردتازه فارغ التحصيل شده وکارش را شروع کند، آشکار مي شود. مدل به فردبراي تنظيم شرکتش کمک خواهد نمود. درآغاز، هرچيزي تازه خواهدبود:چهره هاي جديد، تسهيلات جديد، واژگان (ترمينولوژي) جديد، هيچ فرد را شگفت زده نخواهد کرد،به اين علت که مدل يک تصوير ذهني ازآنچه مورد انتظاراست رابراي فرد، فراهم خواهدکرد (Mcleod, 1998, p.154,155). بايد به يادداشته باشيم که بهترين سيستم ها درصورتيکه کاربران آن را بکارنبرند توفيقي نخواهد داشت. وامروز سيستم ها و مدلها با ابزارهاي وسيستم هاي رايانهاي طرح ريزي شده وبه ندرت از روشهاي دستي براي يک سيستم يا مدل استفاده ميشود.
ج. چرخه حيات سيستم
هرزيرسيستمي در سيستمهاي هاي اطلاعاتي رايانهمحور مانند يک ارگانيسم زنده مي باشد:آن متولد مي شود، رشدمي کند، تا به بلوغ مي رسد، عمل مي کند ونهايت مي ميرد. اين فرآيند تحول چرخه حيات سيستم[2] (SLC) ناميده ميشود وشامل مراحل ذيل مي باشد: برنامه ريزي، تحليل، طراحي، اجرا، به کاربردن. دوره حيات يک سيستم مستلزم گذر از مراحل استانداردي است که هريک به فعاليتهاي مديريتي نيازدارد. سيستم ممکن است به دلايل فني يا ساير اشتباهات ياعدم مطابقت با تغيير محيط کمترمفيد وموثر واقع شود. همچنين احتمال دارد زماني که براي يک سيستم جديد برنامه ريزي مي شود، نقايص زيادترگردد. مرحله نهايي دوره حيات يک سيستم، جايگزيني آن است. طول حيات هريک ازاين مراحل درسيستم ها متفاوت است (رولي، 1380، ص198). البته قابل ذکراست چون که امروزه اکثرسيستم ها بصورت رايانهاي طرح ريزي مي شوند ورشد رايانه وفناوري ها واطلاعات وارتباطات زياداست دوره حيات سيستمهاي رايانهاي نسبتاً کوتاه مي باشد. اصل اساسي تجزيه وتحليل يک سيستم وطراحي، عبارت است ازتشخيص نيازيک سيستم به تجديد نظرويا جانشيني آن واصل دوم سلسله مراتب واولويت وآمادگي جانشين سازي سيستم قبلي است (مومنی، 1371، ص313). امروز براي نشان دادن چرخه حيات يک سيستم ازمنحني ها استفاده مي کنند وبه آن منحني عمومي حيات يک سيستم مي گويند که اين مدل داراي چهارجزء ومرحله متفاوت است که درکارآيي هرسيستمي تأثير بسزايي دارد (مومنی، 1371، ص 314):
- بسط وگسترش[6]
- رشد[7]
- اشباع[8]
- استهلاک[9]
د. اطلاعات
براي فهم واقعي معني اطلاعات وعدم اختلاط آن باداده ها ماابتدا تعريفي ازاين دو را ارائه مي نماييم:داده ها شامل واقعيتها واشکالي هستند که براي کاربر، بيمعني مي باشند. وقتي که اين داده ها پردازش شدند تبديل به اطلاعات مي شوند. پس اطلاعات، داده هاي پردازش شده يا داده هايي با معني مي باشند. تبديل داده ها به اطلاعات توسط يک پردازنده اطلاعات انجام مي شود. پردازنده اطلاعات يکي از عناصر کليدي سيستم ادراکي است. پردازنده اطلاعات مي تواند شامل عناصر رايانهاي، عناصر غيررايانهاي يا ترکيبي ازآن دوباشد (Mcleod, 1998, p.15,16). اطلاعات درسيستم هاي سازماني مختلط انسان وماشين ازمنابع زيرتغذيه مي شود:
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-09-27] [ 10:14:00 ب.ظ ]
|