از جمله علایم و امراضی که بلغم ایجاد میکند، عبارت است از رنگ شخص بسیار سفید مى‏شود؛ محل لمس در بدن نرم مى‏گردد؛ سردى بر بدن وارد مى‏آید؛ آب دهان زیاد و چسبنده مى‏گردد و تشنگى کم مى‏شود و هضم شخص ضعیف و جشاء وى (مایعى که بر اثر بهم خوردن دل به دهان مى‏آید) شور و ادرارش سفید مى‏گردد؛ خواب بیمار زیاد مى‏شود و بر اعصاب وى سستى و تنبلى بر ذهنش کندى روى مى‏آورد و نبض وى آهسته و نامرتب مى‏زند.[۶۵]
در این روایت حضرت علی (ع) اشاره به طبع بلغم دارد که یکی از طبایع چهارگانه به شمار میرود و درمان آن را هم ذکر میکند. شبیه این روایت در روایات ما زیاد است که ما به عنوان نمونه این روایت را آوردیم و ناگفته نماند که در روایات تعابیر مختلفی برای بلغم موجود میباشد،[۶۶] که این روایات با تعابیر مختلف همه نشانگر این است که طبایع و مزاجها از مبانی طب اسلامی میباشد و از طرفی نقش به سزایی در مباحث اخلاقی دارد و حداقل میتوان ادعا کرد که یکی از اصول طب اهل بیت (علیهم السلام) طبایع و مزاج های چهارگانه است. چنانچه امام صادق (ع) میفرمایند: گرمى‏ را با دواى سرد و سردى را با داروى گرم و رطوبت را با خشکى و خشکى را با رطوبت درمان مى‏کنم و همه کار را بخداى عز و جل باز میگردانم و آنچه را که رسول خدا (ص) فرموده است بکار میبندم که فرمود: بدان که معده جایگاه درد است و پرهیز درمان درد و آنچه را که بدن به آن عادت کرده بازش میدهم هندى عرض کرد: مگر طب جز این است؟ امام صادق علیه السّلام فرمود تو پندارى که من از کتابهاى طب این دستورات را فرا گرفته‏ام؟ عرض‏ کرد: آرى فرمود: نه بخدا فرا نگرفته‏ام مگر از خداى سبحان‏ و… .[۶۷]

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

روایت پانزدهم: درمان معنوی غلبه طبایع اربعه و حرز ابودجانه
از جمله روایاتی که از اهل سنت میباشد و طبایع اربعه در آن ذکر شده است حرز ابودجانه انصاری است که علامه مجلسی میگوید از حرزهای مشهور از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) میباشد.[۶۸]
کفعمی درجُنه الأمان الواقیه و جَنه الإیمان الباقیه و معروف به مصباح الکفعمی‏ تألیف تقى الدین ابراهیم بن على کفعمى( ۸۴۰- ۹۰۵ هجرى) که کتابی در موضوع ادعیه و زیارات مى‏باشد، در بحث دعا برای در امان ماندن از دست شیاطین، به آن اشاره کرده و آن را به صورت ناقص ذکر کرده است.[۶۹]
در متن حدیث ذکر شده است که « فَالْتَفَتَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) فَقَالَ اکْتُبْ حِرْزاً لِأَبِی دُجَانَهَ الْأَنْصَارِیِّ وَ لِمَنْ بَعْدَهُ مِنْ أُمَّتِی…» رسول خدا (ص) به علی (ع) رو کرد و فرمود: حرزی را برای ابودجانه انصاری و برای امت بعد خودم بنویس و… برای این حرز به جز دفع اجنه و شیاطین خواص زیادی شمرده شده است که از جمله برای امان ماندن از امراضی که از غلبه طبایع و اخلاط میباشد. و صراحتاً به آن تصریح شده که « مِنْ دَاءٍ یُفْتَرَى لِبَنِی آدَمَ وَ بَنَاتِ حَوَّاءَ مِنْ قِبَلِ الْبَلْغَمِ أَوِ الدَّمِ أَوِ الْمِرَّهِ السَّوْدَاءِ وَ الْمِرَّهِ الْحَمْرَاءِ وَ الصَّفْرَاءِ أَوْ مِنَ النُّقْصَانِ وَ الزِّیَادَهِ » یعنی از دردی که به پسران آدم و دختران حواء از ناحیه بلغم و دم (خون) و خلط سوداء و خلط حمراء و خلط صفراء چه در صورت غلبه و زیادی آنها و چه در صورت کم بودن آنها (که آن هم عوارض خاص خودش را دارد) فایده دارد. و در نهایت ابودجانه میگوید:« فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ فَزْعَهً لِأَهْلِی وَ لَا وُلْدِی وَ لَا عَادَ حَتَّى قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)». به خدا قسم برای خانواده و فرزندانم ترسی مشاهده نکردم و این فزعه و ترس برنگشت تا زمانی که زمانی رسول خدا (ص) رحلت کردند.
از این روایت و نظایر آن در شیعه و اهل سنت میتوان استنباط کرد که برای غلبه اخلاط و طبایع علاوه بر دستورات دارویی و غذایی، درمانهای معنوی مثل دعاها و حرزهای مختلف را داریم. به شرطی که به آن دعاها اعتقاد داشته باشیم.
نتیجه
با نگاهی به روایات اسلامی میتوان این گونه فهمید که طبایع اربعه مورد قبول معصومین (ع) میباشد و آنها طبایع را در بیانات گوهر بار خود آورده و به آنها استناد کردهاند و علم مزاج و طبایع یک بحث قدیمی و منسوخ نمی باشد و تا زمانی که بشر موجود است طبع او هم با او قرین است. و کسانی که در علم اخلاق و طب کار می کنند نباید از علم مزاج شناسی و طبایع غافل باشند چون یکی از ابعاد موضوعات اخلاقی توجه به مزاج هر شخصی در راه رسیدن به کمالات اخلاقی می باشد. با توجه به چنین احادیثی کسانی که بر این باورند که می شود، مسایل جسم و روح را کاملاً از هم جداگانه بحث کرد و این دو مقوله ارتباط قابل توجهی با همدیگر ندارند، دچار اشتباه در استنباط و فهم مسایل روح و جسم می شوند.
فصل سوم
تبیین طبایع اربعه از دیدگاه حکماء اسلامی
مقدمه
برای اینکه بحث به خوبی روشن شود به تبیین مقدمات بحث نیاز داریم و این مباحث در اکثر کتبی که در مبانی طب نوشته شده موجود است، فلذا با رجوع به یکی از منابع معتبر در این موضوع به نام کتاب قانون به تشریح این بحث میپردازیم:
مزاجها و طبایع اربعه که شامل صفرا و سودا و دم و بلغم میباشند ، از ارکان اربعه تشکیل شدهاند ابن سینا در این باره میگوید:
ارکان[۷۰]‏ (عناصر) نوعى اجسام ساده هستند که اجزاى اولیه تن آدمى و موجودات دیگر را تشکیل مى‏دهند. و نمى‏توان آنها را به اجزایى که از لحاظ شکل ظاهرى متفاوت هستند، تقسیم کرد. بر اثر اختلاط عناصر با یکدیگر، انواع موجودات- که از نظر صورت گوناگون هستند- بوجود مى‏آیند.
مفهوم عنصری خاک، آب، هوا و آتش، با آن چه که در زندگی عادّی از آنها می شناسیم؛ متفاوت است. در واقع، خاک، آب، هوا و آتشی که ما می بینیم، از تظاهرات و جلوه های خاک، آب، هوا و آتش عنصری هستند وگرنه مثلاً در خاک یا زمین، ترکیبی از عناصر خاکی، آبی، هوایی و آتشی موجود است. انتقادی که معمولاً از سوی مخالفین مطرح میشود که «عنصر غیرقابل تجزیه است ولی آب و باد و خاک و آتش مرکّب و غیربسیط هستند» ناشی از عدم درک صحیح از تعریف عنصر و فرق نگذاشتن بین آب و آتش و باد و خاک مرکّب این دنیایی با آب و آتش و باد و خاک عنصری است.
لازم به توضیح است که خاک: سنگین مطلق است و در مرکز سایر عناصر قرار میگیرد و دیگر عناصر به سوی او حرکت میکنند (قانون جاذبه). ثابت و ساکن است و پایداری دیگر عناصر به اوست. در موجودات، باعث به هم پیوستگی، پایداری و حفظ شکل است. طبع آن سرد و خشک است.
- آب: سنگین نسبی است و اطراف خاک را فرا میگیرد. هر شکلی را به آسانی میپذیرد و به آسانی نیز از دست میدهد. به دیگر عناصر قابلیت شکلگیری میدهد. در موجودات، باعث نرمی، همواری و شکل پذیری میشود. طبع آن سرد و تر است.
اجسام مرطوب، زود میگیرند و زود هم از دست میدهند ولی اجسام خشک، دیر میپذیرند و دیر از دست میدهند. اگر خشک و تر به هم بیامیزند؛ خشک از تر، نرمی و آسان شکل گرفتن را میگیرد و تر از خشک، قوام و حفظ هیأت را.
هوا: سبک نسبی است و اطراف آب را گرفته است. با عناصر دیگر میآمیزد و باعث تخلخل و سبکی و گشادگی آنها میشود. در موجودات، نرمی، سبکی و سهولت بلند شدن را سبب میشود. از آب فرمانبردارتر است. طبع آن گرم و تر است.
آتش: سبک مطلق است و بالاتر از سایر عناصر قـرار می گیرد. باعث می شود هوا به دو عنصر سرد نفوذ کند؛ سردی آنها را بشکند و آنها را از عنصر به مزاج تبدیل کند. در موجودات، پختن، نرم کردن و آمیختن را باعث میشود. طبع آن گرم و خشک است.
نکته: در موجودات زنده، آب و خاک که سنگین ترند؛ بیشتر در پیدایش اندامها و حفظ ثبات آنها دخیلند امّا آتش و هوا اوّلاً در پیدایش ارواح و روانها دخیلند و در ثانی، حرکت و جنبش( هم در ارواح و هم در اندامها) را سبب میشوند.
عنصر (رکن یا اسطقس) خاک و آب و هوا و آتش و قوا (کیفیتهای) اولیه، سرد و خشک، سرد و تر، گرم و تر، گرم و خشک میباشد.
قوای اولیه ۴ عنصر تشکیل دهنده جهان مادی (و از جمله بدن انسان میباشد).
از این عناصر دو عنصر سبک و دو عنصر دیگر سنگین هستند. عناصر سبک عبارتند از آتش و هوا و عناصر سنگین عبارتند از آب و خاک. وجود خاک (مزاج خاکى) در موجودات جهت بهم‏پیوستگى و پایدارى و نگهدارى هیئت‏ها (اشکال) است. وجود آب در موجودات براى ایجاد نرمى در اشکالى است که به شکل‏گیرى، طرح‏ریزى و راست و هموار شدن نیازمند هستند. وجود هوا در موجودات براى نفوذ، نرم کردن، سبک گردانیدن و سهولت بلند کردن آنهاست. وجود آن (آتش) در میان موجودات براى پختن و نرم کردن و آمیختن و در خود نفوذ دادن گوهر هوائى است که بتواند سردى دو عنصر سنگین و سرد را بشکند و این درهم شکستن سردى دو عنصر سرد به این منظور است که از حالت عنصرى به حالت مزاجى باز آیند.[۷۱]
(به عنوان مثال، اگر آب (سرد و تر) و خاک (سرد و خشک) را با هم مخلوط کنند تا کاملاً درهم آمیخته شوند به شکلی که قدرت دسترسی به هر کدام به تنهایی را نداشته باشیم در ترکیب جدید، سرد و از نظر رطوبت، معتدل خواهد بود. یا در حیوانات گرگ مزاج گرم و خشک داشته و عنصر آتش در آن برتری دارد، در گیاهان وجود عناصر چهارگانه ارکان را با خوردن یا لمس آن‌ها به وضوح می‌بینیم گیاهانی که خوردن و لمس آن‌ها موجب گرمی و تشنگی فوری شده و یا حتی با تکرار در خوردن و لمس آن‌ها در بدن ایجاد خارش و سوزش می‌شود گرم و خشک می‌گوئیم، گیاهانی که خوردن آن‌ها موجب ایجاد گرمی می‌شود، گیاهان گرم و تر، گیاهانی که موجب رفع حرارت بدن و رفع تشنگی می‌شود سرد و تر و گیاهانی که از گرمی بدن می‌کاهد امّا تشنگی را برطرف نمی‌کند و با تکرار آن‌ها در بدن ایجاد خشکی و لاغری می‌شود، سرد و خشک می‌گوئیم در مجموع عناصر گرم و خشک را صفرازا، گرم و تر را مولد خون، عناصر سرد و خشک را سودازا و عناصر سرد و تر را بلغم‌زا نام‌گذاری کرده‌اند.
چنانکه در تعریف اصطلاحی گفته شد از واکنش متقابل اجزاى ریز مواد متضاد مزاج بوجود مى‏آید. مزاج‌ها به طور کلی به دو نوع معتدل و غیر معتدل بر حسب شرایط خاص، مثل: فصل، سنّ و جنسیّت و مکان زندگی افراد، فرق می‌کند.
با توجه به مقدمه مذکور ما هر غذایی که می‌خوریم، هنگامی که وارد بدن ما می‌شود، با هضم در معده، به کبد می‌رود، در کبد چهار خلط (رکن) یا چهار نوع مایع به نام «خلط دم» که دارای مزاج و طبع گرم و تر است، «خلط صفرا» که دارای مزاج گرم و خشک است، «خلط بلغم» که دارای مزاج سرد و تر است و «خلط سودا» که دارای مزاج سرد و خشک است، تولید می‌شود اخلاط و طبایع از عناصر اربعه منبعث و خواص آنها را با خود همراه دارند. بنابراین، خون، چون عنصر هوا خلطى گرم و مرطوب است و مزاج خونى نیز گرم و مرطوب می‌باشد. صفرا، مانند عنصر آتش خلطى گرم و خشک می‌باشد و مزاج صفراوى مزاجى گرم و خشک است. بلغم، مانند عنصر آب سرد و مرطوب و مزاج بلغمى نیز سرد و مرطوب است. سودا، چون عنصر خاک سرد خشک و مزاج سودا وى نیز سرد و خشک می‌باشد، شهید مطهری با بیان روشن خود در آثارش ذکر میکند که قدما معتقد به طبایع چهارگانه بودند، همچنان که به عناصر چهارگانه و اخلاط چهارگانه اعتقاد داشتند:
چهار طبع مخالف سرکــــش چند روزى شوند با هم خوش‏
گر یکى زین چهار شد غالب جان شیرین برآید از قالــــب‏
مى‏گفتند سلامت انسان رهین تعادل این طبایع است. براى هر عنصرى طبیعتى قائل بودند که طبیعتهایى که در عناصر هست در اثر ترکیب با یکدیگر فعل و انفعال و کسر و انکسار مى‏کنند که بعد از کسر و انکسار یک حالت متوسط به وجود مى‏آید که نام آن حالت متوسط «مزاج» است. مى‏گفتند مزاج عرض عریضى دارد، یعنى حد نوسان دارد که تا در آن حد باشد سلامت محفوظ است و اگر از این حد و عرض خارج شود، بیمارى حاصل مى‏شود. آنها معتقد بودند که اگر مثلاً حرارت که یکى از طبایع چهارگانه رطوبت، یبوست، حرارت و برودت است به خاطر عاملى از خارج، بر مزاج غالب شود همین که آن عامل خارجى- که قاسر است- از بین برود آن طبیعت حاکم بر بدن شروع به فعالیت کرده و این حرارت را دفع مى‏کند و بدن را به حال تعادل بر مى‏گرداند.[۷۲]
قدما معتقد بودند که از اخلاط اربعه و طبایع اربعه، مزاجى براى فرد به وجود مى‏آید که داراى خصوصیاتى مثل درجه‏اى از حرارت، رطوبت، یبوست و امثال آن بوده و همراه با اخلاطى یعنى میزان معینى از خون، صفرا، بلغم و مانند اینهاست. اگر مزاج از بین برود، دیگر قابلیت حیات براى انسان باقى نمى‏ماند و انسان مى‏میرد.
آیا مزاج یک حد معین و مشخصى است؟ آیا نسبتى از آب، هوا، خاک و آتش که طبق نظر قدما مزاج را تشکیل مى‏دهد، یک نسبت ریاضى و هندسى است که اگر اندکى بهم بخورد مزاج معدوم مى‏شود؟ نه، این یک عرض عریضى دارد. آب از یک حد خاص نباید کمتر باشد و از حد خاص دیگرى نباید بیشتر باشد. همین‏طور عناصر دیگر باید میان دو حد خاص باشند. مزاج حالت متوسطى است میان دو حد، نه اینکه خودش یک حد معین باشد. لهذا اگر حرارت بدن مقدارى بالا یا پایین رود مزاج همچنان باقى است. اما اگر از درجه معینى بالاتر برود و یا از درجه معین دیگرى پایین‏تر برود دیگر قابلیت ادامه حیات نیست‏.[۷۳]
بنا به گفته اطبا یونان قدیم چون بقراط، جالینوس و… و نیز اطبا بزرگ ایرانى چون بوعلى سینا، رازى و…، در انسان ۴ طبع وجود دارد: ۱- طبع سودایى ۲- طبع بلغمى ۳- طبع دموى (خونى) ۴- طبع صفراوى.
در بعضی از منابع تفسیری آیه« إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً»[۷۴] بر همین مزاج ها و طبایع تفسیر شده است. چنانچه بعضی از علماء اینگونه ذکر کردهاند. علامه حسن زاده در کتاب نصوص خود مینویسد:
بیان: امشاج جمع مشیج است چون ایتام که جمع یتیم است. و مشیج بمعنى آمیخته است. « إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً» . و ظاهراً مراد از امشاج اخلاط اربعه باشد که اعضاء از آنها متولد میشود چنانکه در شرح نفیس بدان تصریح شده است، و نیز چغمینى در اول فصل ثالث قانونچه در طب گوید: الاعضاء هى اجسام متولده من اول مزاج الاخلاط کما أن الاخلاط اجسام متولده من اول مزاج الارکان. و مرادش از ارکان عناصر اربعه خاک و آب و هوا و آتش است. و اخلاط اربعه دم و صفرا و بلغم و سودا است.[۷۵]
در کتاب منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه( خوئى) آمده است:
قیل فی قوله تعالى: « إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ‏ » أى أخلاط من الطبایع من الحراره و البروده و الرطوبه و الیبوسه.[۷۶] و در تفسیر مجمع البیان آمده است:
و بعضى گفته‏اند: امشاج، عبارت از طبیعتهایست که در انسانست از حرارت و برودت و یبوست و رطوبت. خداوند آنها را در نطفه قرار داده سپس خدا آن را بنیه حیوانى معتدل الاخلاط نمود آن گاه در آن روح حیاتى دمید از آن براى چشم و گوش قرار داد (فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ) و این است سخن او که فرمود: « فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً » پس او را شنوا و بینا نمودیم.[۷۷]
نکتهای که اینجا قابل توجه میباشد این است که در حالت طبیعی خواصی که برای عناصر چهارگانه و مزاجهای حاصله از ترکیب آنها ذکر شد، مورد انتظارند امّا در صورت غلبه رکن پنجم یعنی رکن یا عنصر معنوی بر آنها، هر رفتار خرق عادتی ممکن است، مشاهده شود. ( شفای بیمار با خوردن تربت حضرت سیدالشّهداء علیه السّلام، آثار درمانی آب نیسان، بَرد و سلام شدن آتش بر حضرت ابراهیم علیه السّلام، …)
این مفهوم از اختصاصات مبانی روایی و قرانی نسبت به مبانی سنّتی و حکماء است که مفاهیم مزاج شناسی را بسیار وسیع و گسترده و قضاوت در مورد آنها را دقیق و موشکافانه میسازد.
برای مثال، یک بحث برجسته در مبانی روایی و قرآنی، مفهوم غذای حلال و طیّب، در برابر غذای حرام و شبهه ناک و خبیث است که تمام مفاهیم تغذیه ای را تحت تأثیر خود قرار میدهد و انواع تغییرات و تفاوتهای مزاجی را در افراد باعث میشود.
در واقع، از دیدگاه مبانی روایی و قرآنی، مزاج، بر آیند اثر مجموعه عناصر و ارکان مادی و معنوی در یک موجود است. برای مثال طبع غذایی که توسط یک انسان صالح و با مواد اولیه طیب و حلال تولید میشود و خلطی که از آن در بدن به وجود میآید، در شرایطی کاملاً مساوی، با طبع و خلط حاصله از غذایی که توسط یک شخص ناصالح و از مواد اولیه غیر طیب و غیرحلال تولید میشود، حتماً و حتماً متفاوت است.
نحوه تشکیل طبایع اربعه
به اعتقاد قدما جویدن تا اندازه‏اى در هضم غذا دخالت دارد. سپس غذا به معده مى‏رود و در اثر حرارت معده و اعضاى اطراف آن هضم ادامه پیدا مى‏کند (هضم اولیه). در آنجا غذا به ماده‏اى آبکى به نام کیلوس (قیلوس) تبدیل مى‏شود. پس از هضم، قسمت لطیف و رقیق کیلوس از دیواره‏ معده و روده‏ها جذب شده و در نهایت از طریق عروقى به نام ماساریقا (مزانتر) به کبد مى‏رسد. وقتى کیلوس در عروق ریز کبد پخش شد، در اثر حرارت تغییراتى مى‏کند و در اصطلاح مى‏پزد (هضم دوم). در هر پخته شدنى بخش کف ‏مانند و درد مانند وجود دارد و اگر زیادتر از حد پخته شود، حالت سوخته و اگر کمتر پخته شود، حالت خام دارد. بخش کف مانند، صفرا، و بخش درد مانند، سودا است.
آن قسمت سوخته، صفرا و سوداى غیر طبیعى ایجاد مى‏کند و آن قسمت خام، بلغم خام است. آنچه از این مجموعه پخته و صاف شده، خون است. آب اضافى هم از خون جدا مى‏شود و به کلیه‏ها مى‏رود.[۷۸]
خلط ماده‏اى است مرطوب و روان. آن چند بخش دارد:
۱- خلط نیک: آن خلطى است که مى‏تواند به تنهائى و یا با خلط دیگر، جزئى از گوهر غذاى مزاج شود و خود را همانند آن سازد و مجموعاً بتواند مواد تحلیل رفته مزاج را جبران کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...