«….اساس خرابی هر ملتی نادانی و جهالت بوده، چنانچه بنیان ترقی هر قوم از علم شده و تازیان پدر سوخته بی ادب کتاب‌های ایرانی را از حسد و جهل سوختند و علوم چندین هزار ساله اندوخته را پایمال کردند…»(همان، ۷۹).
میرزا آقاخان نیز همچون ملکم و به طور ویژه آخوندزاده با بحث از علم فرصتی می‌یابد تا به خط فارسی نیز ایراداتی وارد کند. البته بحث او در این زمینه به صورت عمیق و تخصصی، آنگونه که افراد فوق‌الذکر آن را پی گرفتند، نیست و البته همچنان با نگرش ضد عرب وی آمیخته است:
«من به درستی شهادت می‌دهم که تمامی این بی علم و دانشی اهالی ایران از استیلای زبان تازی بر زبان فارسی ناشی شده که آنقدر فارسی دشوار گردیده که تمام فارسی زبانان محتاج بدانستن و آموختن زبان دشوار عرب هستند….»(همان، ۱۶۱).
بر همین علت است که وی معتقد است سهولت خط فرانسه دلیل آسانی آموزش خواندن و نوشتن در میان فرانسویان است. بر این اساس است که وی اعتقاد دارد که خط فارسی نیز باید «اصلاح شود»(همان، ۱۶۰). البته همانطور که گفته شد، میرزا آقاخان همچون ملکم و آخوندزاده نیست که اقدام به ایجاد یک خط ابداعی کند و تنها تا اینجا پیش می‌رود که لزوم این کار را متذکر می‌شود. اما به ر حال اصلاح خط را در جهت پیشرفت و ترقی این ملک ضروری می‌داند.
تمام آنچه گفته شد بیانگر اهمیت ترقی و پیشرفت در اندیشه میرزا آقاخان کرمانی است. ترقی و پیشرفت در اندیشه میرزا آقاخان کرمانی آنچنان دارای اهمیت است که دلیل نگارش یکی از مهمترین آثار خود یعنی «آئینه اسکندری» را بررسی «اسباب ترقی و تنزل» گذشتگان می‌داند و بر این اعتقاد است که ملتی که از گذشتگان و اسباب ترقی و تنزل خود» مطلع نباشد کودکی را می‌ماند «که پدر و نیاکان خود رانشناسد»( کرمانی، ۱۳۲۴ق، ۱۲). از نظر او «اس اساس عالم بزرگ بر ترقی [بنا] شده» است(صد خطابه، خطابه سی و دوم).
۳-۶-عدالت و آزادی در اندیشه میرزا آقاخان کرمانی
میرزا آقاخان نیز همچون آخوندزاده به کرات از واژگان «دیسپوتیزم» و «فاناتیک» استفاده می‌کند. دلیل این امر نیز مخالفت وی با طبقه حاکمه ایران و همچنین روحانیت است. البته همانطور که گفته شد در مورد عامل دوم در اندیشه وی یک تناقص نمایان است و اندیشه وی از تمایل به همکاری با علما تا نفی دین فراز و نشیب دارد.
تعریف وی از مفاهیم «دیسپوت»، «فاناتیک» و «لیبرال»، همان تعاریفی است که آخوندزاده در «مکتوبات کمال‌الدوله» خود داشته است. بطور کلی، سه مکتوب میرزا آقاخان متأثر از این اثر آخوندزاده است. او نیز همچون آخوندزاده از ظلم و ستم شاهان می‌نالد. وی از زبان یک کلانتر مطلق العنانی پادشاه را این گونه به تصور می‌کشد:
«ایران ملک طلق شما و رعیتش خانه زادان شمایند و مال آنان مال شما است … هرچه می‌خواهید می‌گیرید و به هر که می‌خواهید می‌بخشید، دهن توپ می‌گذارید، شکم می‌درید، هر چه می‌کنید مختارید»(سه مکتوب، ۱۱۹).
عدالت: میرزا آقاخان کرمانی تحت تأثیر مستقیم جریان‌های اروپا، آغازگر بحث از سوسیالیسم است. او در تلاش بود تا از مساوات در ثروت، محدودیت مالکیت، رفع امتیازات اجتماعی و تأمین حقوق اجتماعی طبقه زحمتکش و کارگر به دفاع برخیزد. وی مقصد بالذات دولت را ایجاد نظمی می‌داند که خیر عامه و صلاح بیشتر رعایا در آن باشد. مصنفان جدید سیاست این را نمی‌پسندیدند که یکی بتواند از دیگری برتری جوید، بلکه ترقی دولت را در دارایی و دانایی و تساوی یکایک رعایا می‌دانستند(آدمیت،۱۳۸۷، ۲۷۱).
از این رو نگاه میرزا آقاخان به حکام ایرانی بسیار منفی است. این ناشی از تنش‌هایی است که او در مدت اقامت خود در ایران داشت. از همین روست که در رساله سه مکتوب خود بر آنان نام‌هایی همچون «سوسمارالدوله» و یا «وزغ الملک» می نهد. افرادی که از نظر او از بدو رسیدن به حکمرانی یک ناحیه در این اندیشه‌اند که «برای چاپیدن رعیت و خراب کردن مملکت» چه باید بکنند و یا در اندیشه این هستند که «چند نفر را باید زنده زنده پوست» بکنند و …(سه مکتوب،۱۱۵). او حتی تا آنجا پیش می رود که «استیلای پادشاهان جور و ظلم» را باعث تغییر اخلاق ایرانیان می‌داند(همان، ۱۰۲).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

البته او به سبک ملکم و شاید با تأثیرپذیری از وی قصور را بیشتر از جانب محنت‌زدگان می‌داند که تن به ظلم می‌دهند و « به واسطه زندگی کثیف خویش قوه دم زدن ندارند» با اینکه «شماره مظلومان همواره از ظالمان بیشتر» است(صدخطابه، خطابه بیست و نهم). به همین دلیل است که او ضمن سخن از اینکه در این عصر آنارشیست‌ها، نهیلیست‌ها و سوسیالیست‌های دنیا «در کار برانداختن ریشه فقر و فاقه هستند که از شناعت و مناعت و ستمگری بی‌انصافان عالم پیدا شده» از علمای ایرانی انتقاد می‌کند به جای بحث از مباحث بیهوده تلاش خود را در این راه صرف کنند(صد خطابه، خطابه سی و یکم).
ظلم‌ستیزی میرزا آقاخان گاهی تا آنجا پیش می‌رود که دامن ملایان را نیز می‌گیرد(سه مکتوب، ۶۱). همانطور که گفته شد، نگاه میرزا آقاخان به مقوله دین و روحانیت دچار تناقضات اساسی است.
اوضاع اسفبار ایران و ظلم به رعیت که در دوره قاجار وجود داشت، باعث می‌شود تا میرزاآقاخان نگاهش را متوجه ایران باستان کند و در نگرش ناسیونالیستی تعصب‌گرایانه خود به تعریف و تمجید از آن دوران بپردازد. از نظر او در ایران باستان مالیات را در مکان‌های مخصوص از مردم می‌گرفتند و «دیگر به هیچ عنوان و اسمی از دولت به رعایا حواله براتی تحمیل » نمی‌شد. او در ادامه تشریح می‌کند که در آن دوران کشتن مجرم کار دشواری بود و حتی از عهده حاکم نیز خارج بود و سلطان حتی پس از تحقیق‌های گسترده باز از آن «ننگ و عار» داشت. «قطع اعضاء و مصله کردن و بریدن دست و پا که اصلاء حرام بود». او ایران را چنان کشور قانون‌گرایی معرفی می‌کند که در آن به طرز باور نکردنی‌ای «احکام سلاطین در صورت مطابقت با قوانین فرهنگ لازم الاجراء بود والا در بوته اجمال و تعلیل می ماند»(سه مکتوب، ۲-۳). نکته جالب اینکه میرزا آقاخان در جای دیگری به طرز تناقض آمیزی از «مورخین فرنگ» نقل می کند که «مردم ایران هیچ گاه نایل به ترقی و سعادت نبوده‌اند زیرا که وضع حکومت آن ملک …استبداد صرف است»(کرمانی،۱۳۲۴ق، ۱۲۰).
اینگونه است که حس عدالت‌خواهی میرزا آقاخان باعث می‌شود تا از زبان پیامبر اسلام با سلاطین ظالم سخن بگوید:
«ای سلاطین اسلام، ای ظالمان ستمکار، رشوه‌خواران خونخوار….
در ایام سلطنت شما اسم عدالت که بنای اسلام و اساس این دین بر آن بود گم شد و رسم و انصاف که در دین من شهره آفاق بود قصه و افسانه در زبان مردم گشت…»
«ای سیاه کنندگان زور مسلمین، در قرآن که مواد امانت و عدل و … محبت و انصاف است آیه مبارک ان الله بامرکم بالعدل و الاحسان را نخواندید. باز آیه فاحکم بین الناس بالحق را پسندید[نپسندیدید] از درکات نار که خداوند قهار برای ظالمان ستم کار آماده ساخته … نترسیدید»(سه مکتوب،۲۴-۲۵).
و اینگونه است که میرزا آقاخان به اندیشه و روزگار مزدک غبطه می‌خورد و او را اندیشمندی بزرگ می‌داند. زیرا وی «دو هزار سال قبل استعداد و تمدن ایران را به درجه‌ای دید» که بنای «جمهوریت و مساوات» را نهاد و «ریشه درخت ظلم و بن فقر را به کلی از میان ملت نجیب ایران برانداخت»(همان،۷۸).
میرزا آقاخان دو گروه را عامل سقوط مزدک و کشتن پیروان او می‌داند. یکی موبدان و دین‌شناسان و دیگر دولتمردان و مالداران. او شخص انوشیروان را محکوم می‌کند که برای بقای حکومت دیسپوتی خود «باعث عدم استقرار این اساس عدالت شد»(صد خطابه، خطابه هجدهم).
آزادی: به طور کلی دیدگاه روشنفکران قرن نوزدهم ایران درباره آزادی را می‌بایست متأثر از اندیشه جان استوارت میل دانست. همانطور که آخوندزاده رساله‌ای درباره آزادی از دیدگاه میل دارد و یا ملکم در رسالات خود از آن تأثیر پذیرفته و یا مستشارالدوله در یک کلمه خود از اندیشه آزادی میل متأثر است. اما در مورد میرزا آقاخان باید گفت دیدگاه وی «‌در حقوق فردی و آزادی ترکبیبی است از اجزاء لیبرالیسم با شیوه سوسیالیسم». از نظر وی آزادی آن است که «هیچ کس در هیچ عالمی، اعتراض بر دیگری نکرده، کسی را با کسی کاری نباشد و هیچ کس از دایره حدود شخصی خود تجاوز ننماید»(آدمیت،۱۳۵۷، ۲۵۹). او درباره تحدید حق آزادی نیز معتقد است که «گذشته از آنکه مناسبات میان افراد حتی برای حقوق مطلق آزادی ایجاد می‌کند» از دیدگاه وی از جهت دیگر نیز آزادی افراد محدود می‌شود. وی توضیح می‌دهد که «با تشکیل جامعه مدنی و به وجود آمدن دولت خواه ناخواه قسمتی از حقوق فرد ساقط می‌گردد و به دولت واگذار می‌شود. مثل حق دفاع که مسئولیت آن با حکومت خواهد بود»(همان، ۲۶۰). میرزا آقاخان همچنین حقوق آزادی را مرکب از این عناصر می داند: «آزادی فکر، قلم، بیان، دین، کسب و کار، لباس، مسکن، ازدواج، مال، آداب و رسوم، تابعیت»(همان، ۲۵۹).
خلاء وجود این آزادی‌ها در ایران است که وی را به این نتیجه رسانده که «امروز حمال و بقال فرنگستان» حریتی را دارایند که«اولیای دولت ایران دارای آن نیستند»(صد خطابه، خطبه سی و سوم). این در حالی است که به اعتقاد وی «ترقی هر ملت موقوف بر حریت افکار و اعمال است تا در سایه تجارت عدیده حقیقت را بدست بیاورند». همچنان که «عمده ترقی اروپا در سایه این افکار آزادی و مساوات حقوق حاصل شده» است. حال آنکه در ایران حاکمان مطلق العنان هستند و «رعیت او مقید به قید اسارت و از عالم آزادی محروم»(کرمانی،۱۳۲۴ق، ۵۱۹-۵۲۳).
میرزا آقاخان نیز همچون دیگر روشنفکران مورد بررسی این نوشتار غم آزادی زنان را نیز دارد. او زنان ایران را به اسراء تشبیه می‌کند که «از دانش مهجور» و «از همه چیز عالم بی‌خبرند» و علاوه بر همه اینها «از تمام هنرهای بنی آدم بی‌بهره» هستند. نگاه آزادی‌خواهانه میرزا آقاخان درباره زنان حاوی نگرش‌های ضددینی نیز هست. چنان که صراحتا” بیان می‌دارد «یک هزار [و] دویست[و] هشتاد سال است که در چادر مستورند و از معاشرت دور و در زاویه‌خانه‌های خراب مسکن دارند»(سه مکتوب، ۸). او حتی تا آنجا پیش می‌رود که «عادت رو گرفتن و معاشرت نکردن زنان با مردان» را در ایران باعث ایجاد «هزاران جهالت» می‌داند(همان، ۱۵). اودر رساله صد خطابه خود به تعدد زوجات حمله می‌برد و تعدد زوجات را «مایه فقر و اسباب پریشانی» می‌داند. وی دربحث از این مقوله یک بار دیگر به سراغ ایران باستان می‌رود و تاریخ باستان را عاری از تعدد زوجات می‌داند(همان، ۱۳۱-۱۳۲). نکته این که میرزا آقاخان فراموش می‌کند که اعتراف کند زنان ایرانی در زمان باستان نیز خود را می‌پوشاندند.
حمایت میرزا آقاخان از زنان جنبه های آموزشی و تربیتی نیز دارد. یعنی از این رو که آنها نقش مهم مادری را ایفا می‌کنند. او از رحم مادر به عنوان «مکتب اول اخلاق» یاد می‌کند. میرزا آقاخان استدلال می‌کند که «اخلاق و عدات در این جا داخل خون جنین می‌شود و دیگر تغییر و انحراف آن محال است» از همین رو است که ملاحظه و دقت در باب زنان را لازم می‌داند و متذکر می‌شود که می‌بایست «حقوق آنان را رعایت کرده تا اطفال بدخو و بدطبع نشوند و باطل و مهمل نگردند»(صد خطابه، خطابه بیست و نهم).
«خوانندگان کتاب اگر ایرانیان را دیده به راستی تصدیق خواهد کرد که زنان آن سامان از تمام حقوق بشریت و خطوط معیشت ممنوع و محروم است[هستند] … زنان ایران از حیوان بلکه از سگان فرنگستان خوارتر و از مردگان گورستان بی‌مقدارترند. هر نامرد بی‌غیرت و ستمکار بی‌مروت تمام درجه ظلم طبیعی و اخلاق شدادی و نمرودی خود را در خانه درباره زن پاشکسته خویش به مکار می‌برند. بزرگی و جلالت و صلابت خود را درحق او ظاهر می‌سازد…»(همان).
در میان چهار روشنفکر مورد بررسی این پژوهش، میرزا آقاخان بیش از همه از آزادی و حقوق زنان سخن به میان آورده است. سخن میرزا آقاخان از عدالت و آزادی، او را به سوی شکل مشروطه حکومت رهنمون می‌سازد. در واقع او هر گونه پیشرفت و ترقی ایران را در زمینه اندیشه مشروطه‌خواهی می‌بیند.
۴-۶-از عدالت و آزادی تا قانون خواهی و مشروطه خواهی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...