به طور کلی مساوات­طلبان رادیکال (قوی) برای همه سهم یکسان در نظر می­ گیرند. الستر[۳۱] (۱۹۹۲) این نوع از مساوات­طلبی را «شدیداً حسود[۳۲]» می­نامد و آن را از مساوات­طلبی راولزی که در آن نابرابری پذیرفته می­ شود؛ متمایز می­داند (Abel Olsen, 1997: 628).

 

۴-۴-۲ دیدگاه جان راولز

 

جان راولز پس از انتشار تئوری عدالتش در ابتدای دهه ۱۹۷۰ می­نویسد: عدالت اولین فضیلت نهادهای اجتماعی است همچنان که حقیقت برای نظام‌های فکری اولین فضیلت است. وی به ساختارهای اساسی اجتماعی به عنوان موضوع اصلی عدالت توجه ‌کرده‌است. راولز بر اساس تاثیرات تعیین‌کننده بر روی فرد، ساختارهای اجتماعی را به عنوان حوزه خاص مورد بحث قرار می‌دهد. (Xianzhong, 2007: 275)

 

وی با عدالت­پژوهی مبتنی بر کمال­گرایی[۳۳] سرِ سازگاری ندارد و نمی­تواند بپذیرد که عدالت اجتماعی، برپایه توجه به کمالات معنوی، فرهنگی و فلسفی ویژه­ای تعریف و توجیه شود (واعظی، ۱۳۸۸: ۲۵۷). همچنان­که راولز بارها تأکید می­ کند، وی در پی عرضه­ی نظریه اخلاقی و گرایش در حوزه عدالت توزیعی است که آشکارا وظیفه­گرا باشد و بر هیچ پیش­فرض و تعریف پیشینی از خیر، کمال و سعادت بشری استوار نباشد. وی در کتاب خود با نام «نظریه عدالت» به بررسی گرایش­ها و نگرش­ها نیز پرداخته است. رالز «گرایش» را برای مجموعه ­های دائمی سامان­یافته از خلق­وخوهای حاکم، مانند معنای عدالت و نوع­دوستی به­کار می­برد و نیز برای پیوستگی­های دیرپا و ماندگار. برای واژه «نگرش» نیز کاربرد گسترده­تری در نظر ‌می‌گیرد. وی در ادامه می­گوید «این گرایش­ها و نگرش‌ها هر دو در قالب خانواده­ی خلق و خوها و تمایلات شخصیتی ساماندهی می­شوند و این مجموعه­ها به سبکی با یکدیگر همپوشانی دارند که فقدان برخی احساسات خاص اخلاقی گواهِ فقدان برخی پیوندهای طبیعی ویژه است» (راولز، ۱۳۸۷: ۷۲۴). در واقع اصول عدالت رالز ‌منعکس کننده طرقی هستند که در آن­ها مفهوم عدالت بُعدی هنجارآفرین به اندیشه دموکراسی می­دهد (لیپست، ۱۳۸۳: ۹۶۶).

 

جان راولز ضمن وارد آوردن انتقادهای جدی بر اخلاق فایده گرایانه بنتام و میل، سعی دارد جنبه اجتماعی اخلاق وظیفه گرایانه کانت را از نو زنده کند و نظریه بدیلی به جای نگرش فایده گرایانه که مدت­ها بر سنت لیبرالی حاکم بوده است؛ عرضه کند. وی حقوق را تابع ملاحظات فایده گرایانه نمی‌داند و معتقد است که رفاه عمومی نمی‌تواند حقوق اساسی فرد را تحت الشعاع قرار دهد. «‌بر اساس عدالت هر فردی دارای حریمی است که حتی رفاه عمومی جامعه نمی­تواند آن را نقض کند». وی بدون این­که هیچ مفهوم خاصی را از قبل برای «خیر» برگزیند یا غایت به خصوصی را متعین بداند، معتقد است که باید زمینه‌ای فراهم آورد تا افراد بتوانند همان طور که خود می­پسندند با هر تصوری که از خوبی دارند غایات خویش را به پیش برند و قابلیت ­های­شان را به فعلیت برسانند. البته باید چارچوبی ایجاد شود که رویه عملی هرکس با آزادی دیگران منافات نداشته باشد (توسلی، ۱۳۸۸).

 

از نگاه راولز، اصول عدالت نه با روش استنتاج عقلی دست­یافتنی است و نه با روش­های غایت‌انگارانه که مبتنی بر تعریف و تلقی­ای پیشینی از خیر و سعادت است (واعظی، ۱۳۸۸: ۲۵۸). این اصول با الزامی ساختن وجود فرصت‌های منصفانه برای تمامی شهروندان، تصریح می‌کنند که نابرابری‌ها در ثروت و موقعیت‌های اجتماعی باید به گونه‌ای بیشینه به نفع محروم‌ترین اعضای جامعه باشند. راولز برای توجیه این اصول، ایده یک قرارداد اجتماعی بی‌طرفانه را پرورش می‌دهد: اشخاص آزاد که در موقعیتی برابر قرار دارند و از شرایط تاریخی خود بی‌اطلاعند، برای حفظ استقلال و شأن برابر خود، و همچنین پی‌جویی آزادانه تصوراتشان از خیر، به گونه‌ای عقلانی اصول مذکور را می‌پذیرند (فریمن، بی­تا).

 

قراردادگرایی راولز ایده اصلی خود را چنین بازگو می‌کند: «هدف من ارائه برداشتی از عدالت است که تئوری آشنای قرارداد اجتماعی را، که لاک، روسو و کانت در اظهاراتشان به آن پرداخته‌اند، تعمیم می‌دهد و به سطح بالاتری از انتزاع می‌برد. ‌به این ترتیب بناست این گونه انگاریم که افراد درگیر همکاری اجتماعی، در یک اقدام مشترک با هم اصولی را انتخاب می‌کنند که قرار است حقوق و وظایف اساسی را مقرر و تقسیم منافع اجتماعی را معین کند. همان طور که هر شخصی باید با واکنش عاقلانه تعیین کند که چه چیزی خیر او یعنی نظام اهدافی را که پیگیری آن ها برای او عاقلانه است تشکیل می‌دهد، یک گروه از افراد هم باید یک بار برای همیشه معلوم بدارند که چه چیزی بناست در میان آن ها عادلانه و ناعادلانه به حساب بیاید (توسلی، ۱۳۸۸).

 

راولز در کتاب «عدالت به مثابه انصاف» هدف عملی عدالت به مثابه انصاف را فراهم نمودن بنیان فلسفی و اخلاقی قابل قبولی برای نهادهای دموکراتیک می­داند. وی معتقد است، در این برداشت از عدالت، بنیادی­ترین ایده عبارت است از ایده جامعه به عنوان نظام منصفانه همکاری اجتماعی در طول زمان از نسلی به نسل بعد. وی می­گوید: ما از این ایده به عنوان ایده سازمان­دهی کننده محوری در تلاش برای بسط برداشتی سیاسی از عدالت استفاده می­کنیم که مدافع رژیمی دموکراتیک باشد (راولز، ۱۳۸۳: ۲۷) که این ایده محوری در پیوند با دو ایده بنیادین توأمان به وجود می ­آید. این دو ایده عبارتند از ایده شهروندان (آن­هایی که به همکاری می­پردازند) در مقام اشخاص آزاد و برابر و ایده­ جامعه­ بسامان، یعنی جامعه­ای که به طرز کارآمدی از طریق برداشتی عمومی از عدالت سامان می‌یابد (راولز، ۱۳۸۳: ۲۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...