طرحواره‌ها توسط سه ساز و کار اولیه تداوم می‌یابند: تحریف‌های شناختی[۱۳۲]، الگوهای زندگی خود- آسیب‌رسان[۱۳۳] و سبک‌های مقابله‌ای (که در بخش‌های بعدی با جزئیات بیشتر بحث خواهند شد). فرد از طریق فرایند تحریف‌های شناختی، موقعیت‌ها را به گونه‌ای سوء تعبیر می‌کند که باعث تقویت طرحواره می‌شود. فرد از طریق تحریف، بر اطلاعات همخوان با طرحواره انگشت می‌گذارد و اطلاعاتی را که با طرحواره منافات دارند، نادیده می‌گیرد و یا کم ارزش می‌شمرد. از نظر عاطفی، فرد ممکن است هیجان‌های مرتبط با یک طرحواره را بلوکه کند. وقتی که عاطفه بلوکه شود، طرحواره به سطح آگاهی نمی‌رسد، لذا نمی‌توان در جهت تغییر یا بهبود آن، گام‌های مؤثری برداشت. از نظر رفتاری فرد، درگیر الگوهای خود- آسیب رسان، انتخاب ناهشیارانه و ماندن در موقعیت‌ها و روابطی می‌شود که باعث برانگیختگی و تداوم طرحواره می‌شوند و در عین حال از برقراری که روابطی منجر به بهبود طرحواره می‌شوند، اجتناب می‌کند. از لحاظ بین فردی، بیماران به گونه‌ای با افراد ارتباط برقرار می‌کنند که پاسخهای منفی آن‌ ها را برمی‌انگیزاند، لذا این کار منجر به تقویت طرحواره خودشان می‌شود.

۲-۱۳- بهبود طرحواره

هدف نهایی طرحواره درمانی، بهبود طرحواره است. از ‌آن‌جایی که طرحواره، مجموعه‌ای از خاطرات، هیجان‌ها و احساس‌های بدنی، ‌شناخت‌واره‌هاست، بهبود طرحواره به کاهش تمام این موارد مربوط می‌شود: شدت خاطرات مرتبط با طرحواره، فعال شدن هیجانی طرحواره، نیرومندی احساسهای بدنی و ناسازگاری شناخت‌واره. بهبود طرحواره همچنین یک سری تغییرات رفتاری به دنبال خواهد داشت به طوری که بیماران یاد می‌گیرند سبک‌های مقابله سازگار را جانشین سبک‌های مقابله ناسازگار کنند. ‌بنابرین‏، فرایند درمان دربرگیرنده مداخلات شناختی، عاطفی و رفتاری است.

همان طور که طرحواره بهبود می‌یابد، شدت و تعداد دفعات فعال شدن آن به طور قابل توجهی کاهش پیدا می‌کند. با این حال اگر طرحواره فعال شود، بیمار درماندگی کمتری تجربه می‌کند و خیلی سریع به حالت عادی باز می‌گردد.

اغلب روند بهبود طرحواره، دشوار و طولانی است. طرحواره‌ها به سختی تغییر می‌کنند، چون عمیقاً با باورهای فرد راجع به خودش و محیط پیرامونش گره خورده‌اند. طرحواره‌ها، اغلب تمام چیزهایی هستند که بیمار می‌داند و علی‌رغم آن‌که ممکن است مخرب باشند، اما برای بیمار، احساس ایمنی و پیش‌بینی‌پذیری به ارمغان می‌آورند. بیماران در برابر از دست دادن طرحواره‌ها، مقاومت می‌کنند، زیرا طرحواره‌ها هسته اصلی هویت آن ها را تشکیل می‌دهند. دست کشیدن از طرحواره برای آن ها بسیار ناگوار است. از این‌رو، مقاومت در درمان، نوعی صیانت ذات[۱۳۴] محسوب می‌شود، زیرا مقاومت، تلاشی است برای حفظ کنترل و یکپارچگی درونی. دست کشیدن از طرحواره به معنای صرف نظر کردن از دانشی که فرد نسبت به خود و جهان دارد.

بهبود طرحواره، نیازمند داشتن اراده قوی برای جنگیدن با طرحواره است. مسلماًً این کار احتیاج به انضباط دقیق و تمرین فراوان دارد. بیماران باید هر روز به طور نظام‌مند، علایم فعال شدن طرحواره را مورد مشاهده قرار دهند و برای تغییر آن، تلاش کنند. طرحواره تا زمانی که اصلاح نشود، همچنان به بقای خودش ادامه می‌دهد و درمان چیزی شبیه جنگیدن با طرحواره است.

درمانگر و بیمار با هدف شکستن طرحواره، با یکدیگر متحد می‌شوند. این هدف معمولاً یک ایده‌آل تحقق ناپذیر است، چرا که اکثر طرحواره‌ها به طور کامل بهبود نمی‌یابند و نمی‌توانیم خاطرات همراه با آن‌ ها را به طور کامل ریشه کن کنیم. طرحواره‌ها هرگز از بین نمی‌روند، در عوض وقتی که بهبود پیدا کنند. از میزان فعال شدن و شدت عاطفه همراه آن‌ ها کاسته می‌شود. همچنین مدت زمان فعال سازی آن‌ ها در ذهن نیز زیاد به طول نمی‌انجامد. پس از بهبود طرحواره‌ها، بیماران به محرک‌های برانگیزاننده طرحواره‌ها به شیوه‌ای سالم پاسخ می‌دهند، دوستان مطلوب‌تری انتخاب می‌کنند و نگرش آن ها نسبت به خودشان مثبت‌تر می‌شود.

از نظر رفتاری، فرد خود ر در الگوهای رفتاری خود-آسیب‌رسان درگیر می‌سازد، موقعیت‌ها و رابطه هایی که را بر می گزیند و حفظ می‌کند که تداوم طرحواره مورد نظر را در پی داشته باشد. در مقابل، از رابطه هایی که به احتمال زیاد موجب ترمیم طرحواره وی می‌گردد، اجتناب می‌کند. از نظر رابطه های بین فردی، فرد را به گونه‌ای با دیگران ارتباط برقرار می‌کند که آن‌ ها را به سمت پاسخ‌هایی سوق دهد که طرحواره مورد نظر را تقویت کند.

۲-۱۴- پاسخ‌ها و راهبردهای مقابله‌ای ناسازگار

بیماران از همان دوران کودکی مجموعه‌ای از پاسخ‌ها و راهبردهای مقابله‌ای ناسازگار را به منظور سازگار شدن با طرحواره‌های خود می‌آموزند. ‌بنابرین‏ هیجان‌های شدید و افراطی ناشی از طرح‌های ناسازگار اولیه را تجربه نمی‌کنند. باید توجه اشت اگر چه راهبردهای مقابله‌ای به بیمار کمک می‌کنند تا از یک طرحواره خاص اجتناب کنند، ولی کمکی به ترمیم آن طرحواره نمی‌کنند. ‌بنابرین‏، تمامی این راهبردهای مقابله‌ای ناسازگار به عنوان فرآیندهای تداوم‌بخش طرحواره عمل می‌کنند.

به طور کلی سرشت هر فرد، در انتخاب نوع شیوه مقابله‌ای، بسیار تعیین کننده است. در حقیقت، به احتمال بسیار زیاد سرشت فرد بیشتر از طرحواره وی در تعیین راهبرد مقابله‌ای نقش دارد. عامل دیگری که در تعیین راهبرد مقابله‌ای فرد دخالت دارد، درونی‌سازی و الگوگیری (یا سرمشق‌گیری) انتخابی فرد است. اغلب، کودکان رفتار مقابله‌ای را از پدر یا مادری که با او همانندسازی کرده‌اند، سرمشق می‌گیرند.

۲-۱۵- اجتناب از طرحواره

به کارگیری اجتناب از طرحواره مستلزم آن است که فرد بکوشد به گونه‌ای زندگی کند که طرحواره‌ها هرگز فعال نشوند. اجتناب از طرحواره اشاره به راهبردهای شناختی، رفتاری و هیجانی دارد که فرد توسط آن‌ ها از پیامدهای یک طرحواره و حالت عاطفی درونی شدید، اجتناب می‌کند.

از جمله این راهبردها می‌توان به پرت‌کردن توجه از فکر کردن به موضوعات مرتبط با طرحواره‌ی اجتناب از موقعیت‌‌هایی که طرحواره را برمی‌انگیزاند، اشاره نمود. این افراد زندگی خود را به گونه‌ای تنظیم می‌کنند که طرحواره‌های آن ها هرگز فعال نشود. مثلاً از روابط عاطفی نزدیک و چالش‌های کاری می‌پرهیزند. آن‌ ها سعی می‌کنند که زندگی «بدون آگاهی از طرحواره» داشته باشد، و هر گونه فکر و تصویر ذهنی‌ای را که ممکن است طرحواره آن ها را برانگیزاند، بازداری می‌کنند. رفتار آن ها در درمان نیز اجتنابی است، مثلاً فراموش می‌کنند تکالیف خانگی را بیاورند، از بیان عاطفی می‌گریزند، دیر در جلسات حاضر می‌شوند و دوره درمانی خود را زود به پایان می‌برند.

۲-۱۶- تسلیم شدن در برابر طرحواره

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...