پایان نامه با فرمت word : دانلود مطالب پژوهشی با موضوع بررسی نقش رسانههای جمعی(با تاکید بر ... |
گاهی خانوادههای تحصیل کرده شکایت میکنند که برنامههای تلویزیونی بی ارزش و مبتذل هستند و جوانان را به چالش دعوت نمی کنند و وقت آنها را تلف میکنند. این انتقاد، بندرت از سوی والدین دانشگاه نرفته و یا خانوادههای کارگری ابراز میشود. خانوادههای کارگری به احتمال بیشتر به این سبب از تلویزیون سپاسگزارند که فرزندانشان را از شیطنت بر حذر میکند و از خیابانگردی دور نگه میدارد؛ همچنین بدون آنکه به زبان آورند از اینکه تلویزیون مثل یک پرستار بچه به آنها خدمت میکند سپاسگزارآن هستند.
اگر چه کوشش نکردیم نگرش بزرگسالان را نسبت به برنامههای تلویزیون به صورت عام جویا شویم، اما انتقادهای مشابهی را شنیدیم. این انتقادها بیشتر از طرف افراد تحصیل کرده ابراز میشد، تعداد این انتقادها زیاد نبود ( جستجوییهمبرای یافتن آنها به عمل نیامد)، اما به هر حال در حدی بود که بتوان گفت: نارضایتی موجود چیزی بیشتر از گله و شکایت است.»
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
چرا کودک از تلویزیون استفاده میکند؟
اگر از کودکی بپرسید چرا تلویزیون تماشا میکند، احتمالاً جواب درستی به شما نخواهد داد. روشن است که او تلویزیون تماشا میکند زیرا آن را دوست دارد، زیرا جالب است، پس چرا باید چنین پرسشی از او بکنید ؟
در وهله اول یک دلیل روشن در این مورد وجود دارد: لذتی انفعالی ناشی از سرگرم شدن، تجربه یک خیال، به عهده گرفتن نقشی جانشین در یک بازی هیجان انگیز، همانند سازی با افراد پر شور و جذاب، دور شدن از مسائل زندگی واقعی و فرار از ملالت زندگی واقعی و به بیان دیگر تمامی موارد ارضای خاطری که از بودن و در اختیارداشتن یک وسیله برتر برای سرگرمی در اطاق نشیمن فراهم میآید.
این ساده ترین دلیلی است که کودکان میتوانند بیان کنند. مع ذالک کودکان نیازی به صحبت کردن در مورد آن احساس نمی کنند ، شاهد امر خود حضور دارد.
وقتی به سه سالگی میرسند، مدتی است که به تماشای برنامههای مورد علاقه خود پابند شده اند.
کمی بعد، آنها با چهره ای حاکی از جذب شدن به برنامه و در حالی که در حوادث صفحه تلویزیون غرق میشوند ، جلوی تلویزیون مینشینند. وقت شناسی آنها برای دیدن یک برنامه موردعلاقه، در حالی که برای چیزهای دیگر اصلاً نمی توانند وقت شناس با شند، باعث تعجب مادران میشود. آنها در تلویزیون برای خود بتهایی میسازند و رهبرانی مییابند تا آنهارا مورد تقلید قرار دهند. همان گونه که کودکان نسل پیش وانمود میکردند مثل تارزان در میان درختان تاب میخوردند و نعره میکشیدند کودکان امروزی علامت z را در میان شنها میکشند ، زیرا زورو این کار را میکند، یا سوار اسبهای ساختگی میشوند ودر عرصه ای تخیلی به تاخت میروند.
وقتی آنها به دوران نوجوانی (۱۳ تا ۱۹ سالگی) نزدیک میشوند ابراز میکنند که چگونه تلویزیون ملالت آنها را زایل میکند. اینکه چرا این نسل جوانتر میباید چنین ظرفیتی برای ملول شدن داشته باشند کاملاً مشهود نیست هر چند حدس زده میشود که تلویزیون با فراهم کردن اسباب این همه هیجان برروی صحنه، موجب میشود تا بقیه زندگی رنگ باخته به نظر رسد. اما دلیل آن هر باشد، امروزه یک مادر در پاسخ به این پرسش مکرر دوران کودکی که «مامان من چه کنم» پاسخ مناسبی را در اختیار دارد.
و کودک نیزخود بیش ازپیش از این رسانه استفاده میکند تا پلی باشد بر شکاف موجود بین چیزهایی که باید انجام شوند یا چیزهایی که او واقعاً میخواهد انجام دهد و آن را جانشین رفتاری میکند که مستلزم فعالیت ، ابتکار و کوشش است.
این جنبه اسکیزوئید عملکرد تلویزیون است. تلویزیون تعامل انسانی را در پی ندارد و باعث میشود که فرد گوشه گیر شود وبه رابطه ای خصوصی با صفحه تلویزیون و حیاتی خیالی و شخصی روی آورد. این جنبه اغلب فرار از مسائل را هدف خود قرار میدهد نه حل آنها را. این جنبه اساساً یک رفتار منفعل است ، چیزی است که کودک خود را بدان تسلیم میکند ، چیزی است که برای کودک و برای تأثیر بر او انجام شده است ، چیزی است که کودک نباید برای آن کار کند یا بدان بیاندیشد ویا چیری بابت آن بپردازد.
وقتی کودکان در مورد این جنبه تلویزیون صحبت میکنند تمایل دارند که به درجه بندی میزان سرگرمی برنامهها یا طبقه بندی مجریها بپردازند. آنها هیجان انگیز بودن یا جذابیت سرگرمی را مورد قضاوت قرار میدهند. آنها هیچ شکی باقی نمی گذارند که ارزشهای مربوط به سرگرمی ، حداقل تا آنجا که به خود آگاه انسان مربوط میشود ، دلایل اصلی تماشای تلویزیون توسط کودکان هستند. اما به هر حال یک جزو مهم اطلاعاتی نیز وجود دارد که کودکان بدون جستجو وتنها به وسیله تلویزیون بدان دست مییابند ، این جزو معرف دومین طبقه بزرگ ازدلایلی است که برای تماشای تلویزیون وجود دارد.
بیشترکودکان اعتقاد دارند که از تلویزیون چیزی یاد میگیرند.دخترها میگویند از طریق مشاهده موجودات آراسته روی صفحه تلویزیون در مورد آرایش موی خود، اینکه چگونه راه بروند و صحبت کنند و یا اینکه چگونه برای یک دختر بلند قد، کوتاه قد یا چاق لباسی انتخاب کنند،چیزهایی یاد میگیرند.آنها برخی جزئیات مربوط به آداب و رسوم را فرا میگیرند. برای مثال یاد میگیرند که آیا به مهماندار هواپیما باید انعام داد یا خیر.برخی پسر بچهها میگویند از این طریق چگونگی لباس پوشیدن مردان جوان را یاد میگیرند.بعضی از آنها میگویند که با تماشای قهرمانان ورزشی خوب چیزهایی زیادی یاد میگیرند. بچهها در مورد تلویزیون میگویند: تلویزیون به من کمک میکند بدانم سایر گروه های مردم چگونه زندگی میکنند یا«وقتی محل وقوع حادثه را نشان میدهند اخبار واقعیتربه نظر میرسد. بسیاری از آنها میگویند که تلویزیون با طرح آرا ، مضامین و موضوعاتی برای گفتگو ، به ایشان در کار مدرسه کمک میکند.
بچهها کاملاً پذیرفته اند که تلویزیون این بهره اطلاعاتی را برای آنها به همراه دارد. به هر حال وقتی که تمام یک برنامه یا قسمت اعظم آن از این نوع مطالب ساخته شده باشد، ناراحت میشوند. ظاهراً آنها یادگیری اتفاقی از تلویزیون را بر یادگیری هدف دار و عمدی ترجیح میدهند. این مسئله هسته مرکزی اعتراض آنها را به تلویزیون آموزشی تشکیل میدهد. تصور تماشای تلویزیون آموزشی عمدتاً با هدف سرگرمی و با این انتظار که در این سن چیز سودمندی را به صورت اتفاقی یادبگیرند برای آنها دشواراست.
بر عکس خود را مجبور میبینند با هدف اصلی یادگیری به تلویزیون آموزشی رو کنند که هر گونه سرگرمی ناشی از آن برای آنها جنبه اتفاقی دارد. بدین ترتیب کودکان مایلند که تلویزیون آموزشی را تحت عنوان قدیمی طبقه بندی کنند. برای کودکان تلویزیون آموزشی حکم چیزی را دارد که از آنها توقع میرود آن را بپذیرند چون «مناسب حالشان است». این امربرای کودکان بدان معنی است که نسلی که والدین آنها بدان متعلق هستند، روی آنها کار میکنند، میکوشند به آنها آموزش بدهند و درس و آموزش را به ساعات بازی نیز بکشانند و مانع آن شوند که کودکان به روش خود از تلویزیون لذت ببرند. منظوراین نیست که بچهها گاهی با قصد و نیت پای تلویزیون نمی نشینند تا چیزی یاد بگیرند و یا اینکه برخی بچهها در پی تلویزیون آموزشی نیستند و ارزشی برای آن قایل نیستند، بلکه میخواهیم بگوییم از نظر اکثریت کودکان چنین رفتاری به عملکرد اصلی تلویزیون و پاداش اصلی حاصل از تماشای آن لطمه میزند.
جذابیت تلویزیون بعد دیگری نیز دارد. این بعد عبارت است از بهره اجتماعی تلویزیون جدای از مسئله یادگیری از آن.برای مثال نوجوانها فکر میکنند تلویزیون وسیله سودمندی است که به بهانه آن، پسرها و دخترها میتوانند از مصاحبتهمبهره مند شوند یا اینکه از تلویزیون میآموزند که در قرار ملاقاتهای خود با یکدیگر به چه چیز بپردازند و بویژه تلویزیون بهانه ای به دست میدهد تا مردان و زنان جوان بتوانند نزدیک یکدیگربنشینند. برنامه عصر روز قبل تلویزیون زمینه ای مشترک و بسیارعالی را برای گفتگو در مدرسه فراهم میکند.
اگر شما نتوانید راجع به برنامههای جدید با ستارگان جدید صحبت کنید روشن میشود که شما با گروه همسالان خود هماهنگ نیستید. بدین ترتیب است که تلویزیون از نظر اجتماعی سودمند واقع میشود. کودکان وقتی که یک برنامه مورد علاقه را از دست میدهند و حتی وقتی تلویزیون برای چند روز از کار میافتد و یا یکی از مجریان مورد علاقه برای مدتی روی صحنه حاضر نمی شود یا حتی زمانی که برای تعطیلات تابستان از تلویزیون دور میشوند ، احساس ناراحتی میکنند. وقتی از دختری در این مورد پرسش شد اظهار کرد: «درست مثل این است که آنها دوستان شما یا فامیل شما باشند. وقتی آنها را نمی بینید دلتان برای آنها تنگ میشود» بقیه بچهها توضیحات مبهمی میدهند نظیر احساس چیزی کم داشتن» یاعدم انجام کاری که بر و بچهها انجام میدهند و یا از دست دادن فرصت انجام کاری که بدان عادت داشته اند اما در این مورد اندک تردیدی است که عملکرد تلویزیون از یک سرگرمی خاص و یا یادگیری فراتر رود.
به عنوان مثال زمانی که یکی از مجریان محبوب برنامههای کودک و یا ورزشی به دلالیل مختلفی از بیماری قادر به اجرای برنامه وحاضر شدن بر صفحه تلویزیون نیستند اکثر بجهها ومخاطبان اصلی آن برنامه از طریق تماس تلفنی یا پیام تلفنی و اینترنتی جویای حال او میشوند مانند آنچه برای عمو پورنگ مجری برنامه کودک ویا آقای خیابانی گزارش ورزشی در دوره بیماری او رخ داد.
روشن است که هر برنامه تلویزیونی احتمالا میتواند تاحدی از جهت هر یک از این ابعاد اطلاعاتی جذاب باشد. حتی یک برنامه خیلی جنایی نیز میتواند مهارتهایی را آموزش دهد و همچنین حامل اطلاعاتی باشد در این مورد که جهان به چه چیز شبیه است». چنین برنامه ای ممکن است در احساس تعلق کودک به جامعه سهیم باشد (دوستان او نیز احتمالا آن را تماشا میکنند)و بهانه ای برای صحبت در روز بعد به او دهد. بیشتر برنامههای آموزشی دارای یک جنبه سرگرم کنندگی نیز هستند (حتی یک معلم نیز داستانهایی را نقل میکند و تصاویر و نمونههایی را نشان میدهد). یک برنامه ورزشی که بیشتر مردم آن را برای سرگرمی تماشا میکنند ممکن است برای پسری که میکوشد آن ورزش را انجام دهد، جنبه کاملا اطلاعاتی داشته باشد. بدین ترتیب افراد مختلف از برنامههای مختلف به دلائل مخلفی ارضا میشوند. یک کمدی خانوادگی برای یک پسر بچه ممکن است بسیار خنده دار باشد، اما ممکن است باعث شود یک دختر در مورد نحوه لباس پوشیدن زنان بلند قد و یا اینکه یک زن چگونه میتواند عشق همسرش را به خود تداوم بخشد، به تفکر بپردازد. یک گزارش خبری در مورد یک محاکمه جنایی ممکن است برای یک کودک حکم داستانی شگفت انگیز و برای کودکی دیگر تفسیری بر شرایط موجود در جهان واقعی را داشته باشد و برای کودک سومی شیوه ای برای یادگیری ارتکاب یک جنایت به شمار رود.
این مورد که فراگیری نحوه استفاده از تلویزیون برای کسب اطلاعات مفید، رفتاری است که بعدا فراگرفته میشود و رفتاری است بالنسبه پیچیده تر از یادگیری نحوه استفاده از آن برای سرگرمی است، چیزی است که در مورد آن چندان شکی نیست. تلویزیون در وهله اول و عمدتا دری جادویی به دنیای خیال ، شکوه و هیجان است. تلویزیون دعوتی به آرمیدن، نادیده انگاشتن مسائل زندگی واقعی ، تسلیم کردن خود به افراد جذاب و زیبا و حوادث جلب کننده ای است که روی این صفحه این دستگاه ظاهر میشوند. یک کودک یاد میگیرد که همه سرگرمیها صرفا به لذت منحصر نمی شوند و سرگرمیهای مختلفی را میتوان جستجو کرد بعد از مدتی او یاد میگیرد که میتوان سرگرمیهای مختلفی را م جستجو کرد. بعد از مدتی او یاد میگیرد که میتوان از برنامههای سرگرم کننده، اطلاعات مورد نیاز را بطور اتفاقی اخذ کرد. تمامی این موارد را او طی گذر زمان فرا میگیرد. گاهی اوقات دلایلی کافی وجود دارد تا انسان صرفا برای اطلاعاتی که یک برنامه ارائه میدهد. وممکن است در آینده سودمند واقع شود، و نه برای اینکه اسباب لذت فوری او را فراهم میکند، پیگیر آن شود. اما اینکه آیا کودک این دلایل را درک خواهد کرد یا نه امری است که احتمالا در سنین بالاتر روی خواهد داد.
عملکرد تلویزیون:
اجازه بدهید موارد استفاده از تلویزیون را در چارچوبی گسترده تر قرار دهیم. همان گونه که ا. ج برادیک[۱۰] در نظریههای کلاسیک زیبایی شناسی اشاره کرده است، در مورد عملکرد هنر در زندگی مردم همیشه دو نظریه متضاد وجود داشته است. در یک طرف نظریههای هیجان[۱۱] وجود دارند که در آنها هنر همچون مولد راحتی، لذت و ارضا کننده آرزوها و امیال ناکام مانده انسان ظاهر میشود ودر طرف دیگر نظریههایی وجود دارند که عملکرد شناختی هنر را مورد تایید قرار میدهند و در آنها هنر همچون پدید آورنده بینش، دانش و یادگیری مطرح میشود.
در تحقیقات جدید مربوط به رسانهها نظریههای نوع اول دیدگاه های روانکاوانه و اختیار گرا[۱۲] را بر میگزینند و هنر را همچون رویا، شکلی از برآوردن آرزوها میشمارند که تحت سلطه اصل لذت جویی[۱۳] است. نظریههای نوع دوم به این سو تمایل دارند که هنر را به گونه یک عامل اجتماعی کردن و یادگیری اجتماعی تصویر کنند، عاملی که به بیان دیگر ارزشها را تلقین میکند، عادات را تقویت می کند و خالق انتظارات است و بیشتر همانند والدین و سایر اجتماعی کنندهها[۱۴] در زندگی واقعی عمل میکند. ما در گذشته عادتاً در مورد این دو نوع نظریه در قالب واژههای هیجان و شناخت صحبت کرده ایم. اکنون میخواهیم که عبارتهای بر آوردن آرزوها و اجتماعی کردن را به کار ببریم.
به احتمال بسیار زیاد نقد مبتنی برنوع اول این نظریهها ( از بابت این اعتقاد که هنر همچون عامل خواب آور و مخدر تودهها عمل میکند و به احتمال زیاد بیش از آنکه به بلوغ کمک کند ، مانع آن میشود ) از نقد مبتنی بر نوع دوم ( که احتمال بیشتری دارد تا هنر را به عنوان معلم تودهها مورد بحث قرار دهد ) منفی تر است. اگرهم این دو نوع نظریه به صورت منفی مورد استفاده قرار گیرند ، منفی بودن آنها با یکدیگر متفاوت است. اولی ما را نگران آن میکند که رسانههای جمعی ممکن است بلوغ را به تاٌخیر بیاندازند. دومی ما را نگران میکند که قدرت آموزش رسانهها ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرند.
به نظر میرسد که یک نظریه مناسب برای این زمان و در مورد رسانههای جمعی باید در بر گیرنده هر دوی این نظریهها باشد. باید پذیرفت که این دو نظریه متداول بی شک منعکس کننده دو نوع محتوا ، دو نوع رفتارو دو بازده متحمل مربوط به هنر در رسانههای جمعی هستند.
اجازه بدهید از آغاز در تله قضاوتهای ارزشی چگونگی استفاده کودکان از تلویزیون گرفتار نشویم و استفادههای اطلاعاتی را خوب و استفادههای سرگرم کننده را بد نخوانیم. چنین قضاوتهایی در مورد نتایج تماشای تلویزیون تنها میتواند مانع دستیابی به پاسخ این پرسش که چرا بچهها تلویزیون تماشا میکنند ، شود. فرضیه حاکی از تماشای تلویزیون به عنوان رفتاری که از فرد سر میزند تا نیازهای گذشته و حال وی را پاسخ گوید ، فرضیه سودمندی است.
این فرض کلی توجیهی است بر پی جویی نیازهای ویژه ای که راهبری بر دلیل تماشای تلویزیون توسط کودکان است.
در واقع هر جزئی از فرهنگ به دلیل سودمندی خاصی ، شکل گرفته است.
مالینوفسکی به عنوان سخنگوی مردم شناسان میگوید: در نوع تمدنی هر رسم ، شیء مادی، عقیده و اعتقاد عملکردی حیاتی را به عهده دارد ، کاری را به عهده دارد که باید به انجام برساند و معرف جزئی غیر قابل اجتناب در درون یک تمامیت فعال است ».
چرا ما دارای رسانههای جمعی هستیم ؟
در دوره رنسانس هنگام رخت بر بستن جامه سنتی از جهان غرب ، انسانها طوفانی از نیازها و فعالیتها بر پا کردند که دیگر نظام قدیمی ارتباطات برای پاسخگویی به آنها مناسب نبود. بدین معنی که آهنگ سرعت یافته جهان ، نیاز به انتقال اطلاعات به نقاط دور دست ، توجه به عقاید و علم ، گره خوردن فراینده معیارهای اقتصادی در نقاط مختلف با یکدیگر ، اهمیت یافتن طبقه متوسط از نظر اقتصادی و سیاسی ، تحرک روزافزون اجتماع و تمامی این حرکت صعودی متشکل از عمل وتعامل ، فراخوان چیزی فراتر از کتابهای دست نویس ، نقاره چیها وجاریهای شهری بود. نیازی به ذکر علت و معلول نیست. در درون مجموعه تغییرات فرهنگی پدیده دورباطل به مقدارزیاد دیده میشود. برخی نیازها فراخوان تغییری دررفتاریا ایجاد وسیله ای جدید هستند و تحول مزبور به نوبه خود نیازهای جدیدی رابرمی انگیزد. پدیدههای جدید در عرصه حروف چاپی ، چه علت باشند چه معلول ، دربرآورد نیازهای انسانی همعصر خود از طریق ارتباطات سریعتر ، کسترده تروانعطاف پذیرتر کمک بزرگی محسوب میشدند. در آسیا صدها سال قبل از گوتنبرگ انسانها میدانستند چگونه به وسیله حروف چاپی متحرک ، کاغذ و مرکب کار چاپ را انجام دهند ولی امری که به ایجاد رسانههای جمعی بیانجامد روی نداد تا اینکه در اروپای غربی این فرایند با دیگر نیازهای مربوط جمع آمدند.
آنگاه ، رسانهها مورد استفاده قرار گرفتند. زیرا بهترین وسیله موجود برای بر آوردن برخی نیازها مهم به شمار میرفتند.
ما قصد نداریم این معنا را برسانیم که همه انسانها در همه زمانها در مورد انجام آنچه که برای برآوردن نیازهای آنها ضروری است ، منطقی هستند و یا در مورد نتیجه انتخابهای رفتاری خود از آگاهی بی حد و حصری برخوردارند.
ما صرفاً در پی بیان این امر هستیم که در فرایند تغییر فرهنگی رفتارهایی که در نهایت امر توسط افراد اختیار میشوند ( چه به وسیله تجربه و خطا یا طرح ریزی منطقی یا سایر شیوهها ) برای کسانی که آنها را اختیار کرده اند نسبت به جایگزینهای شناخته شده ای که اختیار نشده اند ، بیشتر پاداش دهنده هستند. به همین صورت ما در پی بیان این امرنیستیم که رفتاری که برای یک فرد پاداش دهنده است ممکن نیست برای سایر افراد یا اجتماع به طور کلی نتایج نامطلوبی داشته باشد.
جامعه از طریق فشار اجتماعی و قوانین و سایرشیوهها میکوشد تا پیامدهای رفتار افتراقی را تعدیل کند. الگوی رفتاری حاصل ممکن است بهترین الگو از نظر فلاسفه یا تاریخدانها به شمار بیاید یا نیاید. در حال حاضر ممکن است به نظر آید که کسب و نان آوری و میادین ورزشی بهترین الگو برای جامه رومی بوده اند ، ولی به نظر میرسد که در آن زمان برای افراد رومی بیش از هر جایگزین دیگری پاداش دهنده به شمار میرفتند. به همین ترتیب ، قضاوت فردا ممکن است این باشد که تلویزیون بهترین راه برای گذراندن وقت کودکان آمریکایی در دهه های ۵۰ و ۶۰ نبوده است. صرفاً این مطلب را بیان میکنیم که تلویزیون مورد استفاده قرار گرفته است و کودکان وقت زیادی را بدان اختصاص داده اند. زیرا این طورتصور میشود که این راهی برای برآوردن برخی نیازهای مهم است و این راه بهترین راه بر آوردن نیازها در بین جایگزینهای شناخته شده و موجود به شمار میرود.
نیازهای ویژه کودکان که تلویزیون آنها را برآورده میکند ، کدامند ؟
یک کودک از نظر بدنی در حال رشد است. از نظر اجتماعی او درگیر فرایند آمادگی یا در حال آماده شدن برای پذیرش سهمی به عنوان یک بزرگسال در جامعه یا به قول معروف اجتماعی شدن ، است. بدین معنی که او مهارتهایی نظیر خواندن ، شمردن و رفتار با مردم را میآموزد ، مهارتهایی که برای زندگی خود در بزرگسالی بدانها نیاز دارد.
هنجارها ، ارزشها و رسوم جامعه خود را میگیرد و در آنها مهارت پیدا میکند. او خود را با قوانین مهمتر و تاریخ فرهنگی و شعایری که از وی انتظار میرود آنها را دنبال کند ، آشنا میکند. او در حال رسیدن به نقطه ای است که میتوان در آنجا وی را بدون نظارت پدرانه و در جامعه ای که متشکل از بزرگترها و همقطاران وی است ، رها کرد. در همان حال از نظر روان شناختی وی درگیر فرایند کشف و هدف یابی است. او در تلاش شکل دادن به تصویری از محیط خویش است و میکوشد تا خود را از این محیط جدا کند به طوری که بتواند تصویری را از هویت خویش شکل دهد. او در جستجوی اهدافی است چون: در این جهان وی به کجا تعلق دارد ؟ چه کاری باید انجام دهد ؟ در مورد مذهب ، سیاست و اخلاق موضع او چیست ؟ چه دوستانی را باید پیدا کند ؟ چه نوع شریک زندگی را باید و میتواند به دست آورد ؟
برای یک کودک اینها تجارب مشکلی هستند که اغلب مولد ضربههای شدید ، ترسها وسرخوردگیها هستند. کودک میتواند به تلویزیون رو کند تا ازبرخوردها و سرخوردگیهای جهان واقعی بگریزد ، شاید از تلویزیون برای حل مشکلات خود کمک بگیرد و برای آنها توضیحی بیابد. بر عکس به دلیل محیط اجتماعی که وی خود را در آن مییابد ممکن است هدف یابی را رها کند و بدین امر رضایت دهد که خود را دستخوش موج محیطی قرار دهد که بر روی آن احساس هیچ گونه کنترلی ندارد. آنگاه وی ممکن است به تلویزیون به عنوان صرفاً یک سرگرمی و راه فراری از ملالت رو کند.
وی وقتی میکوشد تا این نیازها را با روکردن به تلویزیون برآورده کند ، دو نوع محتوا را مییابد که دونوع پاداش را ارائه میکنند و دو نوع رفتار را برمی انگیزند. بدون یادآوری مقایسه دو اصل لذت جویی و اصل واقعیت فروید ، صحبت راجع به این محتواها مشکل است. طبق مفهومی که فروید از شخصیت انسانی ارائه میدهد اصل لذت جویی از اوان زندگی فعال است و به ایجاد ارگانیسمی منجر میشود که این ارگانیسم از خود پاسخهایی را بروز میدهد که به تجربه ثابت شده است موجب لذت میشوند. بدین ترتیب برتی نثال نوزاد ممکن است حرکتهای مربوط به مکیدن را حتی وقتی منبع غذایی وجود ندارد انجام دهد. اصل واقعیت از طرف دیگر چیزی است که بعداً فرا گرفته میشود. منظور از این امر قدرت دستیابی به زمان و مکان مناسب برای پاداش دادن به سلیقهها و خودداری از ابراز پاسخهای لذت جویانه است تا زمانی که انتظار برود این پاسخها به پاداش منجر خواهد شد. اصل لذت جویی بدین ترتیب با فرایندهای ابتدایی ونهاد [۱۵]مربوط است، در حالی که واقعیت با فرایندهای ثانویه مرتبط[۱۶] است. یکی از نویسندگان معاصر هنگام پرداختن به این مقایسه زمانی از رفتار مربوط به رسانههای جمعی در قالب جستجوی پاداش فوری و»پاداش درنگیده نام برده است چرا که رفتار ثانویه، کامروا سازی درنگیده انگیزههای آنی را لازم میدارد.
به نظر میرسد که این دوجریان ارتباطات جمعی را باید ترجیحا با واژههای خیال و واقعیت عنوان کنیم. برای بیان ویژگیهای آنها میتوانیم بگوییم که:
محتوای خیال:
بیننده را به جداشدن از مشکلات زندگی واقعی اش دعوت میکند.
به تسلیم، آرامش و انفعال دعوت میکند.
فراخوان هیجان است.
از طریق کنار گذاشتن قوانین جهان واقعی عمل میکند.
حداقل به طور موقت در جهت زدودن تهدیدها و اضطرابها عمل میکند و اغلب امکان برآوردن آرزوها را فراهم میکند
امکان لذت بردن را فراهم میکند. در حالیکه
محتوای واقعیت
مدام بیننده را به مشکلات دنیای واقعی ارجاع میدهد.
به هوشیاری ، کوشش و فعالیت دعوت میکند.
فراخوان شناخت[۱۷] است.
عمدتا از طریق موضوعها و وضعیتهای واقعی عمل میکند.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-09-27] [ 08:31:00 ب.ظ ]
|