۲-۳-۱ بند اول ـ مقصود از سرمایه‌ انسانی چیست؟

انسان و عضلات او موتور ضعیفی را تشکیل می‌دهند. اندازه‌گیری نیروی انسان با قوه‌ی اسب (در هر ثانیه هفتادوپنج کیلوگرم به ارتفاع یک متر) خنده‌آور است؛ نیروی انسان بین سه تا چهار صدم قوه‌ی یک اسب و بیست و هفت تا پنجاه و هفت صدم قوه‌ی یک اسب بارکش واقعی است. با این همه انسان با داشتن کمترین وزن‌ها از لحاظ توانایی‌های بالقوه، واجد بالاترین ارزش‌هاست. انسان در وجود خود دارای قابلیت‌های بالقوه بسیار است. وی مهارت و انعطاف‌ بالقوه فراوانی دارد که می‌تواند آن‌ ها را با یکدیگر ترکیب کند. احتمالاً برقراری نوعی تعادل معقول میان کار انسان و منابع دیگر نیرو شرط قبلی هر گونه پیشرفت بوده است. مزیت متقابل این دو هنگامی به مسأله موهومی تبدیل می‌شد که انسان با ماشین به رقابت برمی‌خاست. در چین باستان نیروی ارزان کار انسان راه رشد حیات ماشینی را به گونه‌ای قطعی بسته بود. در یونان و روم، بردگان و در چین، حمال‌های بسیار کارآمدی فعالیت می‌کردند. در حقیقت بدون اعتلای زندگی بشر، هرگز هیچگونه پیشرفتی روی نخواهد داد. وقتی انسان به عنوان منبع نیرو قیمت معینی داشته باشد، لازم می‌آید برای کمک به او یا حتی جانشین کردن نیروی او چاره‌ای جستجو کرد(بهزاد باشی، ۱۳۷۲).

با این تفاسیر سؤالی که در ابتدای بحث مطرح نمودیم، اهمیت بیشتری می‌یابد؛ سرمایه‌ انسانی چیست؟ اقتصاددانان متأخرتر مانند آدام اسمیت و مارشال بر اهمیت سرمایه‌ انسانی در تولید تأکید دارند (اسپندر،۲۰۰۶).

آدام اسمیت به تمام ذخایر سرمایه‌ ثابت و توانایی‌های ضروری و مفید یک کشور و همچنین تمام ساکنان آن کشور سرمایه می‌گوید. مارشال از آموزش و پرورش نیروی انسانی به مثابه یک سرمایه‌گذاری ملی و باارزش‌ترین بخش سرمایه های ملی یاد می‌کند (کاتوزیان، ۱۳۸۱). اگر از نظر لغوی بخواهیم به موضوع بپردازیم هر آن چه را که انسان به گونه‌ای با آن مرتبط باشد را می‌توان موضوعی انسانی نامید، ‌بنابرین‏ راه تعیین سرمایه‌ انسانی از کانال‌هایی عبور می‌کند که در آن موضوعات مربوط به سرمایه به گونه‌ای مستقیم یا غیرمستقیم با انسان ارتباط دارند.

از نظر سنتی منابع سرمایه عبارتند از زمین، نیروی انسانی و سرمایه به معنای خاص که شامل منابع مالی جهت تأمین امکانات و تجهیزات مورد نیاز برای فعالیت عامل دوم نیز هست.

کارل مارکس از بین این سه عامل به کار انسان توجه ویژه‌ای داشت. وی انباشت سرمایه را فرایندی متشکل از ارزش افزوده های ناشی از کار کارگران روزمزد و صنعتی می‌دانست و به همین لحاظ همواره بر شکاف بین کارگر و سرمایه‌دار تأکید می‌کرد. از نظر وی کارگر کسی بود که جز نیروی کار خود ابزار دیگری در اختیار نداشت (دیوید و دانل، ۲۰۰۶). از این دیدگاه شاید بتوان سرمایه‌ انسانی را همان نیروی کار مولد محسوب کرد. به عبارت بهتر سرمایه‌ انسانی مجموعه‌ای از توانایی‌ها و قابلیت‌های بالقوه و بالفعل انسان است که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به فرایند تولید منجر می‌شود.

در واقع سرمایه‌ انسانی، جامعه‌ انسانی است با تمام افراد و مصادیق آن که هر یک دارای ویژگی‌هایی منحصربه‌فرد است. ‌بنابرین‏ مقصود از سرمایه‌ انسانی همان خود انسان است؛ ظرفی که خصوصیات متنوع و متعدد بالقوه و بالفعلی را در خود گنجانیده است.

۲-۳-۲ بند دوم ـ سرمایه‌ فکری چیست؟

آیا سرمایه‌ فکری همان سرمایه‌ انسانی است؟ آیا می‌توان گفت که سرمایه‌ فکری مجموع دارایی‌های فکری یک شخص حقیقی یا حقوقی است؟

به نظر می‌رسد سرمایه‌ فکری، تولیدات فکری انسانی است که به طور مستقیم و غیرمستقیم قابل تقویم به پول است یا به منظور برآورده ساختن اهداف مالی انسان مورد استفاده واقع می‌شوند. ‌بنابرین‏ سرمایه‌ فکری اخص از سرمایه‌ انسانی است. یعنی یکی از اقلام تولیدی سرمایه‌ انسانی تولیدات فکری اوست که امروزه اهمیت بنیادینی در توسعه‌ اقتصادی جوامع یافته است. از این منظر سرمایه‌ فکری عبارت است از تمامی دارایی‌های غیرملموسی که مستقیماً نشأت گرفته از دانش و معرفت انسانی هستند از قبیل ورقه‌های اختراع، علایم تجاری، طرح‌های صنعتی، حقوق مالکیت ادبی و هنری و سایر موارد مشابه.

‌بنابرین‏ سرمایه‌ انسانی، انسان است با مجموع توانایی‌های جسمی و ذهنی او که می‌توانند در اختیار فرایند تولید قرار گیرند اما سرمایه‌ فکری تولیدات فکری انسانی هستند که با تکیه بر تولیدات سابق سایر انسان‌ها (دانش و معرفت پیشینیان) به فرایند تولید کمک می‌کنند. از این‌رو، سرمایه‌ فکری یکی از اجزای سرمایه‌ انسانی است که به بازتولید خود کمک می‌کند و در واقع می‌توان آن را همان مالکیت فکری نامید که امروزه از طریق موافقت‌نامه‌هایی همچون پاریس، برن، تریپس و سایر کنوانسیون‌های دوجانبه و چند جانبه اداره و حمایت می‌شود.

امروزه حجم دارایی‌های فکری شرکت‌های فراملیتی و کشورهای دانش ـ محور به حدی وسیع است که این بازیگران فعال عرصه بین‌الملل با ایجاد اهرم‌های فشار به حمایت از حقوق مالکیت فکری قوی در فضای جهانی پرداخته و می ‌پردازند تا از این طریق شکاف میان خود و سایر جوامع را در راستای منافع خود تقویت کنند. برای تبیین هر چه بهتر اهمیت سرمایه‌ فکری در تحولات حقوقی معاصر به نقش شرکت‌های فراملیتی و همچنین ایالات متحده به عنوان بزرگترین هژمونی اطلاعات و فن‌آوری، در تصویب و اجرای موافقت‌نامه‌ی تریپس که قوی‌ترین ابزار همه جانبه فعلی از مالکیت فکری یا به عبارت بهتر سرمایه‌ فکری است را خاطرنشان می‌سازیم. تریپس، تمام مسائلی را که به موجب موافقت‌نامه‌های موجود حمایت می‌شدند، تحت پوشش قرار داد و حیات تازه‌ای به معاهدات ناموفق بخشید. مهم‌تر از همه این‌که قواعد مفصلی را در خصوص ضمانت اجرای حقوق مالکیت فکری ارائه نمود (دانیل، ۲۰۰۵). موافقت‌نامه‌ی تریپس چند موضوع مبنایی دارد:

اول از همه موجب می‌شود بسیاری از کشورها مالک اطلاعات شوند چیزی که در گذشته نداشتند.

دوم این‌که تریپس موجب افزایش قیمت اطلاعات می‌شود زیرا مدت حمایت از بعضی اموال فکری را افزایش می‌دهد.

سوم از دولت‌ها می‌خواهد که نقش عمده‌تری را در اجرای امتیازات انحصاری ایفا کنند و ساختارهای اداری و حقوقی متناسبی را برای تدارک ضمانت اجرای کیفری، مدنی و اداری مالکیت فکری فراهم نمایند (دراون، ۱۹۹۹).

۲-۴ اجزای سرمایه‌ فکری:

به طور کلی، محققان در زمینه‌ی سرمایه‌ فکری، این مفهوم را به سه ساختار اصلی تقسیم نموده‌اند. بنتیس، چائو و ریچاردسون[۱۷] (۲۰۰۰)، بنتیس (۱۹۹۸، ۱۹۹۶ و ۱۹۹۹)، روس و همکاران[۱۸] (۱۹۹۸)، استوارت (۱۹۹۱، ۱۹۹۷)، سیوبی (۱۹۹۷)، ادوینسون و مالون[۱۹] (۱۹۹۶ و ۱۹۹۷) و همچنین سینت ـ اونگ[۲۰] (۱۹۹۶) در بین همه‌ محققان، سرمایه‌ فکری را متشکل از سرمایه‌ انسانی، سرمایه‌ ساختاری و سرمایه‌ ارتباطی تعریف کرده‌اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...