به این ترتیب می توان تعاریف متفاوت و گوناگونی از موازنه قوا را در آثار گوناگون جستجو کرد .
«مورگنتا» موازنه قوا را در چهار معنا به کاربرده است: ۱- سیاستی معطوف به وضعیتی خاص ۲- توصیفی از هرنوع وضعیت واقعی در سیاست بین الملل ۳- توزیع نسبتاً برابر قدرت ۴- هرنوع توزیع قدرت(مورگنتا،۱۳۸۹: ۳۰۱ - ۲۸۷).
«ارنست هاس» آن را در هشت معنا بکار می برد: ۱- هرگونه توزیع قدرت ۲- نوعی فرایند تعادل یا
متوازن سازی ۳- استیلا یا طلب استیلا ۴- ثبات و صلح در حالت اتفاق قدرت ها ۵- بی ثباتی و جنگ
۶- سیاست مبتنی بر قدرت ۷- نوعی قانون جهانشمول تاریخی ۸- نوعی نظام و راهنما برای
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

سیاستگذاران(دوئرتی و فالتزگراف،۱۳۸۸: ۶۷-۶۶).
از دید «والتز» ، موازنه قوا یک مکانیسم ساختاری غیرقابل مشاهده است که پیامد ناخواسته تلاش کشورها برای بقاء در یک محیط آنارشیک است(لیتل،۱۳۸۹: ۳۸۱). وی اعتقاد دارد که توزیع قدرت در نظام بین الملل حتی مسائل ایدئولوژیک را تحت الشعاع قرار می دهد (قوام،۱۳۹۰: ۹۰).
اما از میان همه تعاریف موازنه قوا می توان سه اصل کلیدی و مشترک را استخراج کرد: نخست ، سیاست بین الملل ذاتاً متمایل به توزیع برابر قدرت است؛ دوم ، جستجوی هر بازیگر برای استیلا در نظام در هر مقطع زمانی با مخالفت مواجه شده است و سوم ، امید هر بازیگر به استیلا بر نظام ناشی از تلقی اشتباه او از توانمندی های خود و دیگران است (لیتل،۱۳۸۹: ۱۵-۱۴).

            1. اهداف و کارکردهای موازنه قوا/ قدرت

           

       

در مجموع و با توجه به تعارف فوق، اهداف و کارکردهای موازنه قوا در طیف متنوعی به شرح زیر قرار می گیرد:

    • از برقراری هر نوع استیلای جهانشمول جلوگیری می نماید .
    • موجودیت عناصر تشکیل دهنده نظام و خود نظام را حفظ می نماید .
    • ثبات در نظام را فراهم می آورد.
    • با جلوگیری از بروز جنگ به تداوم صلح کمک می نماید(دوئرتی و فالتزگراف،۱۳۸۸: ۶۸).

۱-۲-۴ رویکردهای نظری به موازنه قوا
نظریه موازنه قوا یکی از مهم‌ترین نظریه‌های روابط بین‌الملل است که به توضیح موازنه‌سازی قدرت‌های بزرگ طی قرون متمادی در عرصه ‌بین‌الملل می‌پردازد. نظریه‌های متفاوتی درباره موازنه قوا مطرح شده است و تمامی آنها بر این فرضیه اصلی واقع‌گرایی تاکید دارند که دولت‌ها بازیگران اصلی نظام بین‌الملل هستند و تحت فشار نظام آنارشیک به صورت عقلانی به دنبال افزایش قدرت و امنیت خود هستند. تلاش اجتماع دولت‌ها یا دولت‌های مجزا برای حفظ بقا آنها را به مقابله با تمرکز و وانباشت قدرت سوق می‌دهد و این رویکرد به منزله اصل مهمی در سیاست بین‌الملل مطرح است . با توجه به نقش کانونی واقع گرایان در میان قائلان به مادیت امر توازن قوا ، در ادامه نظریه های متفاوت واقع گرایی در خصوص موازنه قوا مورد بررسی قرار می گیرد .
۱-۲-۴-۱ نظریه کلاسیک واقع گرا
از جمله مهمترین نظریه های توازن / موازنه قوا ، نظریه مورگنتاست که حاصل بازسازی تاریخی سه سده فاصل میان معاهدات وستفالیا (۱۶۴۸) و پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) است .نگرش مورگنتا ، نگرشی سرزمین محور و استراتژی مدار است که در کنار سایر واقع گرایان از کلاسیک ها گرفته تا متاخران ، اساس کارشان مفهوم سازی قدرت است . مورگنتا مطرح می‌کند که مفاهیم تعادل و موازنه در علوم مختلف از جمله فیزیک، زیست‌شناسی، اقتصاد، جامعه‌شناسی و علم سیاست، مترادف انگاشته شده‌اند و منظور از تمامی کاربردهای این مفاهیم «ثبات درون نظامی مرکب از تعدادی نیروهای مستقل است. در مواردی که بر اثر نیروی خارجی یا تغییری در یکی از عناصر تشکیل‌دهنده نظام اختلالی در تعادل رخ دهد، گرایش به بازگشت تعادل اولیه یا ایجاد تعادلی جدید در نظام دیده می‌شود» .
از نظر مورگنتا ، شالوده مفهوم موازنه بر دو فرض اساسی بنیان نهاده شده است : نخست عناصری که باید متوازن گردند ، برای جامعه ضروری اند یا حق وجود دارند و دوم ، بدون حالت تعادل میان آنها ، یکی از عناصر بر دیگران تفوق می یابد ، به منافع و حقوق آنها تجاوز می کند و ممکن است در نهایت دیگران را نابود کند و جانشین آنها شود . اما از آنجا که هدف ، علاوه بر حفظ همه عناصر نظام ، ثبات آنهاست ، هدف تعادل باید جلوگیری از تفوق یکی از عناصر بر دیگری باشد .
مورگنتا معتقد است ، موازنه قدرت به مثابه پیامد طبیعی و اجتناب ناپذیر مبارزه قدرت است که به شکل اتحادی از دولت هایی نمود می یابد که نگران استقلال خودند و در مقابل طرح های دولتی که برای سلطه جهانی اقدام می کند ، تجمع پیدا می کند(لیتل،۱۳۸۹: ۱۶).
مورگنتا در خصوص رابطه بین امنیت دسته جمعی و موازنه قوا نیز معتقد است ، امنیت دسته جمعی موازنه قوا را منسوخ نکرده است . در موازنه قوا ، اتحادها از سوی برخی دولت های منفرد علیه سایر دولت های منفرد یا اتحادی از آنها و بر اساس آنچه این دولت های منفرد ، منافع ملی جداگانه خود می دانند شکل
می گیرد ، در صورتی که اصل سازمان دهنده امنیت دسته جمعی احترام به تکلیف قانونی و اخلاقی است که بر اساس آن ، حمله هر دولتی به یکی از اعضاء اتحاد ، حمله به همه اعضاء تلقی می شود(لیتل،۱۳۸۹: ۲۰).
۱-۲-۴-۲ نظریه نو واقع گرایی
نوواقع‌گرایان نیز جایگاهی محوری برای نظریه موازنه قوا قائل هستند. کنت والتز (۱۹۷۹) به عنوان پدر نوواقع‌گرایی، نگاه تاریخی واقع‌گرایی کلاسیک را رها کرده و نگرش ساختاری به سیاست بین‌الملل را بر
می گزیند . بر این اساس ، نظریه موازنه قوای او که خود آن را بهترین نظریه سیاسی – بین المللی ممکن
می داند ، روایتی دیگر گونه از امر توازن/موازنه و مفاهیم مربوط به آن است . والتز نیز توازن ، موازنه و کارکردهای آن را هم در جامعه داخلی و هم در نظام بین الملل مدنظر قرار می دهد اما تفاوت ساختاری این دو عرصه را موجب تفاوت کارکردهای توازن در هر یک از آنها می داند . والتز آنارشی را ساختار نظام بین‌الملل می‌داند و توزیع توانمندی‌ها میان واحدهای نظام را بستری مناسب برای تبیین رویدادهای عرصه بین‌الملل در نظر می‌گیرد . وی اهداف نظریه موازنه قوا را تبیین برگشت‌پذیری و بازتولید آنارشی می‌داند و نظام دو قطبی را باثبات‌تر از نظام چندقطبی معرفی می‌کند، زیرا در نظام موازنه قوا هر قطب باید خود را به رفتار و رویه قطب مقابل معطوف کند و پاسخ به رقیب در وضعیت دوقطبی، آسان‌تر از وضعیت چندقطبی است.
والتز نظام تک‌قطبی را ناپایدارترین نظام می‌داند، چرا که امنیت قطب مسلط با هزینه دیگر دولت‌های نظام تامین‌ می‌شود. افزایش قدرت نظامی یک دولت منجر به احساس ناامنی در میان سایر دولت‌ها می‌شود و آنها را به اقدامات متقابل برمی‌انگیزد و به این ترتیب، تعادل ساختاری نظام بازتعریف می‌شود. بنابر نظر والتز، ساختار آنارشی استعداد و ظرفیت کنش‌های موازنه‌ساز را فراهم می‌کند و این کنش‌ها نیز از طریق بازتولید الگوی توزیع قدرت بین‌المللی پویایی و دوام آنارشی را تضمین می‌کنند (لیتل، ۱۳۸۹: ۲۲-۲۰).
والتز پس از تعیین آنارشی به عنوان ساختار نظام بین الملل ، دو عامل را برجسته می سازد : یکی اینکه در مقایسه با خیل عظیم قدرت های کوچک موجود در نظام ، تنها امکان شکل گیری تعداد محددی قدرت بزرگ در نظام بین الملل وجود دارد و دیگر اینکه ، توزیع قدرت میان قدرت های بزرگ تعیین کننده شکل ساختار نظام بین الملل (یک قطبی ، دوقطبی یا چندقطبی ) است .
والتز به رغم مورگنتا که دولت‌ها را بیشینه‌ساز قدرت به سوی تامین کمینه امنیت می‌دانست، دولت­ها را صرفا جویندگان امنیت معرفی می‌کند که چون تغییرات ساختاری عمده‌ترین تهدیدکننده برای امنیت آنها محسوب می‌شود، بقا و دوام آنها مستلزم پاسخ به هر تغییر ساختاری در نظام بین‌الملل است. والتز بر آگاهی و وقوف دولت‌ها به ساختار آنارشیک و خودیاری‌مدار نظام و واکنش آنها به تغییرات ساختاری قائل است و همین امر عامل اساسی بازتولید توازن قوا در نظام بین‌الملل محسوب می‌شود. موازنه قوا نه پیامد آگاهانه بلکه نتیجه ناخواسته تصمیمات انفرادی دولت‌ها برای اطمینان از بقای خود است. رویکرد موازنه قوا، پویشی درون سیستمی در نظام بین­الملل است که تعادل، ثبات و دوام نظام را تضمین می‌کند (لیتل، ۱۳۸۹: ۲۳).
به هر حال،کنت والتز بر این عقیده است که موازنه‌سازی در برابر یک قدرت تهدیدآمیز، راهبردی معمول از سوی دیگر دولت‌ها تلقی می‌شود. دولت‌ها به تجمیع توانمندی‌های داخلی خود و اتحاد با دیگران می‌پردازند تا بتوانند در برابر قدرت تهدیدکننده موازنه برقرار کنند. به دو دلیل می‌توان پیگیری راهبرد موازنه‌سازی را واکنشی عقلائی برای ادامه بقاء در نظام آنارشیک بین ­المللی دانست: نخست آنکه ایجاد ائتلاف در برابر یک قدرت بزرگ، توانمندی برقراری توازن و برابری را تقویت خواهد کرد و یک قدرت چشمگیر در برابر دولت هژمونی که برای استقلال قدرت‌های کوچک‌تر تهدیدآمیز به نظر می‌رسد، شکل می‌گیرد. دوم، قدرت‌های درجه دوم می‌توانند اثربخشی نسبی خود را افزایش دهند و این روند برای دولت‌های ضعیف‌تر نظام که مشارکتی قاطع در ائتلاف‌ موازنه‌ساز دارند، بسیار مهم است(Waltz, 1979: 127).
والتز به زعم دیگران در زمره نئورئالیست‌های تدافعی قرار می‌گرفت اما «جان مرشایمر»، دیگر نئورئالیست که سعی داشت، اشکالاتی را که به نظریه والتز می‌گرفتند، برطرف کند، نئورئالیست تهاجمی است و به رغم این که همچون والتز و دیگر واقع‌گرایان غایت دولت‌ها را حفظ بقا می‌داند اما بر این باور است که ساختار نظام، بازیگران را به تفکرات و جهت‌گیری‌های تهاجمی سوق می‌دهد. وی عدم قطعیت در برآورد میزان قدرت رقبا و نیات آنان و نیز میزان قدرت لازم جهت حفظ بقا را علت رویکرد تهاجمی قدرت‌ها
می‌داند. (لیتل، ۱۳۸۹: ۳۳۳-۳۳۲).
مرشایمر نیز مدعی نظریه سیستمی – ساختاری است ، اما رویکردش به شدت تاریخی و ژئوپلتیکی است . وی تمایلات هژمونیک قدرت های بزرگ را پر رنگ می کند و قدرت های بزرگ را در جستجوی وضعیت هژمونیک یعنی سیطره حداکثری بر منافع ثروت جهانی ، حضول اطمینان از احراز بیشترین توان نظامی در منطقه خود و تضمین تفوق هسته ای بر رقبا می داند (لیتل، ۱۳۸۹: ۳۱).
۲-۲ نظریه موازنه تهدید
عدم تحقق فرضیه موازنه قوای سخت علیه هژمون بالقوه در مورد ایالات متحده آمریکا پس از جنگ سرد، یکی از دیگر متفکران واقع‌گرا به نام «استفان والت» را به سوی جابه‌جایی نطقه تمرکز واقع‌گرایی از موازنه قدرت به موازنه تهدید سوق داد تا به زعم او گره کور نوواقع‌گرایی گشوده شود.
والت رویکرد خود به موازنه را با این نقد آغاز می کند که نظریه ساختاری موازنه قدرت ، وضعیت موجود سیاست بین الملل را که در آن از یک سو ایالات متحده قوی ترین دولت است و از دیگر سو ، سایر دولت ها تمایل جدی به موازنه با آن ندارند ، توضیح نمی دهد . او معتقد است مساله غیرعادی بودن عدم موازنه‌سازی دولت‌ها در برابر آمریکا ، هنگامی که تمرکز را نه بر قدرت بلکه بر تهدیدات بگذاریم، از بین می‌رود.
والت استدلال می کند که ائتلاف های موازن در قبال تهدید شکل می گیرند ؛ تهدیداتی که می توانند از قدرت، مجاورت ، قابلیت های تهاجمی و نیات توسعه طلبانه و تهاجی نشئت بگیرند . موارد یاد شده به مثابه متغیرهای مستقلی انگاشته می شوند که تغییر در هر یک ، دیگر دولت ها را به احتمال فراوان به احساس تهدید و اتخاذ اقدامات موازنه ای می کشاند (لیتل، ۱۳۸۹: ۳۲-۳۱).
با توجه به اهمیت مباحث والت و تطبیق آن با فهم کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس ، بصورت مختصر به متغیرهای کلیدی و بنیادین او (قدرت ، مجاورت ، قابلیت های تهاجمی و نیات توسعه طلبانه و تهاجمی ) اشاره می گردد .
۲-۲-۱ قدرت
والت معتقد است دولت های قدرتمند در اساس برای دیگران تهدید محسوب می شوند ، زیرا هرگز نمی توان تضمینی در برابر نحوه استفاده آنها از قدرتشان داشت . به موازات افزایش قدرت آنها ، دیگران در مورد احتمال سوء استفاده آنها از قدرتشان نگران خواهد شد . بر این اساس ، افزایش قدرت یک دولت به افزایش احساس تهدید از سوی دیگران و اتخاذ اقدامات موازنه ای می انجامد .
۲-۲-۲ مجاورت
والت پتانسیل تهدیدزایی را با فاصله جغرافیایی در رابطه ای معکوس می داند . وی معتقد است
دولت های مجاور قادر به ایجاد تهدیدات بزرگ تری هستند .
۲-۲-۳ قدرت تهاجمی
به نظر والت ، در صورت ثابت ماندن دیگر متغیرها ، دستیابی دولت ها به توانایی نظامی ویژه یا توانایی سیاسی خاص مانند ایدئولوژی دامن گستر ، آنها را تهدیدزاتر و ثبات سیاسی و انسجام سرزمینی دولت های قدرتمند دیگر را با مخاطره مواجه می کند . در نتیجه اگر دولتی با منابع مادی وسیع به چنین توانمندی های تهاجمی دست یابد ، سایر دولت ها احتمالاً به موازنه روی خواهند آورد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...