البته دو نکته مهم در تعریف بامریند وجود دارد: اول، این‌که سبک والد گری به معنای توصیف رفتار طبیعی والدین است، به عبارت دیگر تعریف او از سبک‌های والد گری رفتارهای نامناسب و غیرطبیعی والدینی که می‌توان نمونه های آن را در خانواده های آشفته و پریشان یافت، شامل نمی‌شود. دوم، این‌که بامریند می‌پذیرد و معتقد است که والد گری نرمال و طبیعی حول مسئله کنترل متمرکز است. اگرچه والدین در چگونگی کنترل و اجتماعی کردن کودکان باهم متفاوت هستند، ولی نقش اولیه واصلی همه والدین تأثیرگذاری، آموزش و کنترل فرزندان است (Darling,1999).

۲-۱-۴-۱- تاریخچه والدگری

درباره تاریخچه والدگری باید گفت که هر دوره با توجه به نگرش‌های اجتماعی و فرهنگی رایج، شیوه های تربیتی خاصی نسبت به کودکان اعمال‌شده است مثلاً در سه دهه نخست قرن بیست در آمریکا روش‌های فرزند پروری خشک و خشن بودند. در آن زمان به والدین توصیه می‌شد که با آغوش گرفتن کودک در حال گریه او را لوس نکنند، طبق برنامه ثابتی به او غذا دهند و آداب توالت رفتن را از همان ابتدای زندگی به او آموزش دهند. در دهه ۱۹۴۰ روند سبک‌های فرزند پروری در جهت سهل گیری و انعطاف‌پذیری بیشتری دگرگون شد. در این زمان نظریه های فرزند پروری زیر نفوذ مکتب روان تحلیل گری قرار گرفت. مکتبی که در آن بر امنیت عاطفی کودک و زیان‌های ناشی از کنترل شدید و تکانه‌های طبیعی او تأکید می‌کرد. در حال حاضر با پیشرفت جوامع و رشد آن بحث فرزند پروری کودک محوری مطرح است که مطابق خواست و میل و اراده کودک رفتار کنند (غنی‌آبادی، ۱۳۸۰).

پژوهش‌های اولیه ‌در مورد فرزند پروری و تأثیر آن بر رشد کودکان، شیوه های انضباطی مورداستفاده والدین را موردبررسی قرار می‌داد. از پیشگامان این زمینه، می‌توان به رابرت سیرز[۴۳] و الینور مک کوبی[۴۴]، اشاره کرد که بنیاد پژوهش در این زمینه را پی‌ریزی کردند. در میانه‌های دهه ۱۹۵۰ میلادی، رابرت سیرز و الینور مک کوبی، الگوها و فرایندهای پرورش فرزند را از طریق مصاحبه های دقیق نفربه‌نفر با والدین مستند کردند. آن‌ ها به همراه هارلود لوین[۴۵] در سال ۱۹۵۷ کتابی با عنوان الگوهای پرورش فرزند منتشر کردند که نتیجه مصاحبه با ۳۰۰ مادر در آن گزارش‌شده است. در این پژوهش، از مادران درباره اعمال مرتبط با پرورش کودک، شامل نوع و شیوه استفاده از روش‌های انضباطی، پرسش شده بود. بر اساس تحلیل این داده های کیفی، سیرز و همکاران، فنون تربیت کودک[۴۶] را در یکی از این دو نوع، قراردادند: فرزند پروری عشق محور[۴۷] و شئ محور[۴۸]. Sears et al (1957؛ به نقل از Spera 2005,) معتقدند که سبک عشق محور، مستلزم استفاده مادر از محبت، تعریف و تمجید و مهربانی در پاسخ به رفتارهای کودکان است. سبک شئ محور دربردارنده استفاده (عدم استفاده) مادر از اشیاء ملموس و عینی نظیر اسباب‌بازی و زمان بازی بیشتر، در پاسخ به رفتارهای کودک است. سیرز و همکارانش، اثر این سبک‌های تربیتی بر رشد کودکان را بررسی کردند و دریافتند که به شکلی منحصربه‌فرد، درونی سازی ارزش‌های والدین را در کودکان، تحت تأثیر قرار می‌دهند. آن‌ ها دریافتند که کودکان والدینی که از رویکرد تربیتی عشق محور، استفاده می‌کردند در مقایسه با کودکان والدین شئ محور، احتمال بیشتری داشت که ارزش‌های والدینشان را درونی سازند. آن‌ ها همچنین دریافتند که استفاده والدین از سبک تربیتی عشق محور، با ابراز خویشتن‌داری و خودتنظیمی همراه است.

دانشمند دیگری که ‌در زمینه فنون انضباطی والدین و تأثیر آن بر رشد کودکان، واجد اعتبار است، مارتین هافمن[۴۹] است. Hoffman (1970؛ به نقل از, Spera 2005) خاطرنشان ساخته است که راهبردهای انضباطی والدین ممکن است دربردارنده استقراء باشد یا نباشد. او استقراء[۵۰] را به صورت «استفاده والدین از توضیح (استدلال) متناسب با اعمال، ارزش‌ها و رفتارهای انضباطی‌شان» تعریف ‌کرده‌است. هافمن معتقد است که استفاده والدین از استقراء، کودکان را برمی‌انگیزد تا بر یادگیری دلایل پشت رفتارهای والدین، تمرکز کنند. علاوه بر این، هافمن تأکید دارد که استدلال کردن والدین، متناسب با اعمال انضباطی‌شان، می‌تواند دربردارنده توضیح دادن اثر رفتارهای کودک بر دیگران باشد و این، چیزی است که وی، آن را «استقرای معطوف به دیگران»[۵۱] می‌نامد. او معتقد است که این نوع استدلال، کودکان را قادر می‌سازد تا اثرات و پیامدهای رفتارشان بر دیگران (مثلاً همسالان، برادران و خواهران، معلمان) را درک کنند.

Spera (2005) به افراد دیگری اشاره‌‌کرده‌است که ‌در زمینه شیوه های فرزند پروری به پژوهش پرداخته‌اند. وی برخی از کارهای این پژوهشگران و سبک‌های فرزند پروری مورداشاره آن‌ ها را آورده است مثلاً بالدوین[۵۲] از سه نوع سبک با عنوان پاسخ‌دهنده / غیر پاسخ‌دهنده و دموکراتیک / مستبدانه و عاطفی / کناره‌گیر نام‌برده است. یا سیموندز[۵۳] از دو سبک پذیرا / طرد کننده و مطیع / سلطه‌گر را ارائه داده است.

‌با این همه، شناخته‌شده‌ترین توصیف از سبک‌های والدگری، بر اساس پژوهش‌های بامریند قرار دارد.

۲-۱-۴-۲- نظریه دایانا بامریند

بامریند با مشاهده تعامل والدین با فرزندان پیش‌دبستانی در خانه و آزمایشگاه اطلاعات فراوانی درباره تجارب فرزند پروری جمع‌ آوری کرد. وی دریافت که شیوه های مختلف فرزند پروری در دو بعد با یکدیگر متفاوت‌اند. بعد اول «توقع داری[۵۴]». والدین استانداردهای بالایی را برای فرزندان خود تعیین می‌کنند و تأکیددارند که فرزندانشان به آن استانداردها دست یابند و بعضی دیگر از والدین از فرزندان خود توقع کمتری دارند و به ندرت سعی می‌کنند در رفتار فرزندان خود نفوذ داشته باشند. بعد دوم «پذیرندگی[۵۵]» است. گروهی از والدین نسبت به فرزندان خود پذیرنده و قبول کننده هستند. همان طور که در جدول ۱-۲ نشان داده‌شده است ترکیب گوناگون دو بعد پذیرندگی و توقع داشتن چهار شیوه فرزند پروری را به وجود می‌آورد که پژوهش بامریند بر سه شیوه آن متمرکز است: مستبدانه، مقتدرانه و آسان‌گیر. چهارمین شیوه فرزند پروری یعنی طرد کننده را محققان دیگر موردمطالعه قراردادند (Berk، ۱۹۹۷؛ به نقل از بقائیان، ۱۳۹۰).

ناپذیر نده

پذیرنده

توقع

شیوه مستبدانه

شیوه مقتدرانه

شیوه متوقع

شیوه طرد کننده

شیوه آسان‌گیر

شیوه بی توقع

جدول ۳-۲ طبقه‌بندی دوبعدی سبک‌های والدگری (بقائیان، ۱۳۹۰)

۲-۱-۴-۳- انواع سبک‌های والد گری

۲-۱-۴-۳-۱- سبک والدگری مقتدرانه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...