فلاول (۱۹۷۹) نیز راهبردهای شناختی و فراشناختی را با هم مقایسه کرده و در این باره گفته است که یادگیرندگان ماهر راهبردهای شناختی را به خدمت می­ گیرند تا به پیشرفت شناختی دست یابند و از راهبردهای شناختی استفاده ‌می‌کنند تا برآن پیشرفت نظارت و کنترل داشته باشند. گود وبرافی[۲۰۹] (۱۹۹۵) نیز در توضیح آگاهی فراشناختی آن را انتخاب هوشیارانه[۲۱۰] راهبردهای مناسب، نظارت ‌بر اثربخشی آن ها، اصلاح غلط­ها، درصورت لزوم تغییرراهبردها و جانشین ساختن آن ها با راهبردهای جدید دانسته اند.

۲-۸- دیدگاهای فراشناخت

۲-۸-۱- دیدگاه فلاول

به نظر فلاول (۱۹۸۸) فرایندهای فراشناختی دارای دو جنبۀ مستقل اما مرتبط با یکدیگرند: دانش فراشناختی و تجربه فراشناختی

الف: دانش فراشناختی

به نظر وی، دانش فراشناختی ناظر بر بخشی از دانش اکتسابی آدمی است که به امور شناختی مربوط می‌شود. این دانش عبارت است از مجموعه‌ آگاهی‌ها و باورهایی که به مرور از طریق تجربه در حافظه بلندمدت اندوخته می‌شوند و ارتباطی به سایر حیطه‌های علمی یا عملی ندارند، بلکه به ذهن یا عمل آن مربوط می‌شوند (کدیور، ۱۳۸۲). به نظر فلاول (۱۹۸۸)، برخی از دانش فراشناختی، اظهاری[۲۱۱] است مثل دانش فرد مبنی بر اینکه حافظه‌ ضعیفی دارد و برخی نیز روشی[۲۱۲] است مثل دانش فرد ‌در مورد زمان و نحوه کمک به حافظه‌ ضعیف خود با بهره گرفتن از فهرست خرید یا دیگر ابزارهای کمکی خارجی، علاوه بر این، فلاول (۱۹۸۸) دانش فراشناختی را به سه بخش دیگری تحت عنوان دانش مربوط به اشخاص، دانش مربوط به تکالیف[۲۱۳] و دانش مربوط به راهبردها تقسیم بندی ‌کرده‌است. از این نظر، دانش مربوط به اشخاص شامل دانش و باورهایی است که انسان درباره‌ دیگران به عنوان موجوداتی که بر اساس شناخت پردازش می‌کنند، کسب می‌کنند.

همان‌ طور که گفته شد فلاول فراشناخت را به عنوان آگاهی از اینکه فرد چگونه یاد می‌گیرد، آگاهی از چگونگی استفاده از اطلاعات موجود برای رسیدن به یک هدف، توانایی قضاوت دربارۀ فرایندهای شناختی در یک تکلیف خاص، آگاهی از اینکه چه راهبردهایی را برای چه هدفها یی مورد استفاده قرار دهد، ارزیابی پیشرفت خود در حین عملکرد و بعد از اتمام عملکرد تعریف ‌کرده‌است (فلاول و میلر، ۱۹۹۸؛ به نقل از عبا باف،۱۳۸۷).

دانش فراشناختی به دانش یا باور درباره اینکه چه عوامل و متغییرهایی و به چه شیوه­ هایی روی جریان یا پیامدهای تلاش شناختی اثر می­ گذارد اشاره دارد. به عبارت دیگر دانش فراشناختی به آن بخشی از دانش انسان اشاره دارد که به امور شناختی مربوط است.فلاول دربارۀ دانش فراشناختی به سه مؤلفۀ زیر اشاره ‌کرده‌است:

الف- اطلاع فرد از نظام شناختی خود: این مؤلفه به دانش فرد ‌در مورد آنچه باید دربارۀ یادگیری و پردازش اطلاعات بداند، اشاره دارد و شامل اطلاعاتی مثل توانایی‌های حافظه، مراحل حافظه[۲۱۴]، انواع حافظه[۲۱۵] و ظرفیت آن ها، نحوه بررسی مطالب و فرآیندهای کنترل[۲۱۶] کننده است. اطلاع از توانایی‌های حافظه و برآورد درست این توانایی­ ها می‌تواند به فرد در اکتساب، نگهداری و استفاده درست از آنچه یاد گرفته است، کمک کند.

ب- اطلاع فرد از تکلیف: اطلاع فرد از تکلیف شامل دانش دربارۀ ماهیت تکلیف، نوع، کیفیت و چگونگی تکلیفی است که قرار است فرد با آن درگیر شود. از آنجا که عدم کارایی حافظه، بیش از هر چیز به فقدان توجه در شروع کار برمی گردد، اگر مطالب در ابتدای پردازش با دقت انتخاب نشده باشد، یادآوری آن نیز با اختلال مواجه خواهد شد. به منظور پردازش صحیح اطلاعات، یادگیرنده باید بتواند از توانایی‌های خود در آن زمینه آگاهی پیدا کند.

ج- اطلاع فرد از راهبردها: این مؤلفه به آگاهی از راهبردهای شناختی[۲۱۷] و فراشناختی و اینکه فرد بداند چه وقت و کجا، از چه راهبردی می‌تواند استفاده کند، اشاره دارد. اطلاع از راهبردهایی که در مراحل گوناگون نگهداری و بازیابی اطلاعات به کار می رود (سازماندهی، مرور ذهنی، تمرکز و…) می‌تواند در امر اکتساب و یادآوری مؤثر باشد (سواسون[۲۱۸]، ۱۹۹۰، به نقل از؛ امینی، ۱۳۸۶).

ب. تجربه فراشناختی

فلاول (۱۹۸۸) در توضیح تجربه‌ فراشناختی عنوان می‌کند که این تجربه ناظر بر تجاربی شناختی یا عواطفی است که به یک اقدام شناختی مربوط می‌شوند. در این میان می‌توان به تجارب کاملاً آگاهانه‌ای که به سادگی قابل بیان هستند به عنوان نمونه‌ای از تجارب فراشناختی اشاره نمود. با این حال، این تجارب همیشه شامل تجارب آگاهانه نیستند بلکه گاهی تجارب کمتر آگاهانه را نیز شامل می‌شوند. نکته حائز اهمیت این است که این تجارب از جهت محتوا می ­توانند مختصر یا مفصل، ساده یا پیچیده باشند. علاوه بر این، تجارب شناختی، ممکن است هر زمان، قبل از یک تلاش شناختی، در طول آن، یا بعد از آن رخ دهند. با این حال، تجارب شناختی نشان می‌دهند که افراد در مواجهه با یک موقعیت شناختی در کجای اقدام شناختی قرار دارند و چه نوع پیشرفتی کرده‌اند و می‌کنند و احتمالاً خواهند کرد. به ویژه آنکه این تجارب در موقعیت‌هایی رخ می‌دهند که انتظار می‌رود فرد به بازبینی و تنظیم آگاهانه و دقیق شناخت خود ناگزیر باشد (همان).

تجربه فراشناختی یا فرایندهای تنظیم و کنترل، یکی دیگر از فرایندهای فراشناختی است که فرایندهای تفکر فرد را در موقعیت یادگیری هدایت می‌کند. کنترل کننده­ های فراشناخت یا خود تنظیمی عبارتند از:

الف- برنامه ریزی[۲۱۹]: برنامه ریزی مستلزم تعیین هدف برای مطالعه، انتخاب راهبردهای مناسب و تنظیم منابعی است که بر عملکرد یادگیرنده تأثیر می­ گذارد. دمبو[۲۲۰](۱۹۹۴، به نقل از سیف، ۱۳۸۳) درباره اهمیت این نوع راهبرد فراشناختی می­گوید: دانش آموزان و دانشجویان موفق آنهایی نیستند که سر کلاس حاضر می­شوند، به درس گوش می‌دهند، یادداشت برداری ‌می‌کنند و منتظر می­شوند تا معلم تاریخ امتحان را اعلام کند. بلکه کسانی هستند که زمان لازم برای انجام تکلیف را پیش‌بینی ‌می‌کنند درباره تحقیقاتی که باید انجام دهند اطلاعات کسب ‌می‌کنند به هنگام ضرورت گروه ­های کاری تشکیل می­ دهند و از سایر رفتارهای خود نظم دهی استفاده ‌می‌کنند. دانش آموزان و دانشجویان موفق یادگیرندگانی فعالند نه منفعل.

ب- راهبرد نظارت[۲۲۱]: این مؤلفه شامل پیگیری و توجه به هنگام خواندن متن، سؤال کردن از خود دربارۀ موضوعات و نظارت کردن بر سرعت و زمانی است که خواندن یک متن نیاز دارد. این راهبرد به یادگیرنده کمک می‌کند تا هر زمان که به مشکلی برمی خورد به سرعت آن را تشخیص دهد و در جهت رفع آن بکوشد. دمبو (۱۹۹۴، به نقل از سیف، ۱۳۸۳) می­گوید: شما مشغول مطالعه و آماده شدن برای امتحان درس زیست شناسی هستید. از خود درباره این درس سؤال­هایی می­پرسید و متوجه می­شوید که بعضی قسمت­ های کتاب را خوب نفهمیده اید، روش خواندن و یادداشت برداری شما برای این قسمت مفید و مؤثرنبوده است. لازم است از راهبرد دیگری استفاده کنید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...