۲-۱۲- دلبستگی و آسیب شناسی روانی

به نظر بالبی نظام دلبستگی یک سامانه اساسی هیجانی و رفتاری است که به صورت زیستی شکل می‌گیرد و برای بقای کودک لازم است. این نظام به محض تولد نوزاد در رابطه با اشخاص مورد دلبستگی فعال می شود، نوزاد یا کودک خردسال هنگام بروز اضطراب می‌خواهد در کنار شخص مورد دلبستگی به ویژه مادرش باشد. این احساس ممکن است هنگام جدایی از مادر، روبرو شدن با موقعیت های ناآشنا یا اشخاص غریبه، درد جسمی یا هنگام ترس از تخیلات و کابوس، بیماری، طلاق، سوگ و ‌داغ‌دیدگی روی دهد. نوزاد یا کودک خردسال انتظار دارد در کنار مادرش امنیت، حمایت و سلامتی را پیدا کند. این جست و جو برای مجاورت می‌تواند به شکل تماس بدنی با مادر نشان داده شود. کودک همیشه در این تعامل عضوی فعال است، در مواقع لزوم برای ارضای نیازهای خود مجاورت و مراقبت شخص مورد دلبستگی را طلب می‌کند (رضوان، ۱۳۹۰). پژوهش های متعددی نشان داده‌اند که سبک های دلبستگی به عنوان یک عامل تحولی در گرایش های شخصی و شکل گیری شخصیت یک تعیین کننده مهم است، چنان که اهمیت کنش ها زمانی سیستم دلبستگی در یکپارچه کردن مؤلفه‌ های عاطفی، انگیزشی، شناختی و رفتاری مورد تأکید قرار گرفته است (کارلسون و همکاران، ۱۹۹۵؛ ترجمه شکوه نوابی نژاد، ۱۳۷۸).

۲-۱۳- عزت نفس

عزت نفس واژه ای است که در محاوره های عمومی و روان شناسی کاربرد بسیار گسترده دارد و به احساس فرد نسبت به ارزشمندی و تأیید او نسبت به خودش مربوط است (بلاسکویچ و توماکا[۴۱]، ۱۹۹۱؛ ساسون[۴۲]، ۲۰۰۷). نیاز اصلی و اساسی ما در زندگی داشتن احساس خوب بودن ‌در مورد خودمان است. ما نیاز داریم خود را از نظر جسمی، فکری، احساسی و عاطفی انسان خوب و با ارزش بدانیم. چنین احساسی، انگیزه و محرک ما برای توفیق و انجام اموری است که ما در زندگی بر عهده می گیریم. اعتماد به نفس یک احساس عاطفی، عشق و محبتی است که شخص ‌بر اساس ارزش و اهمیتی که برای خود قایل است، نسبت به خود احساس می‌کند. این احساس معمولاً از دوران کودکی آغاز می‌گردد و تحت تأثیر فرهنگ و جامعه تقویت می شود و پس از گذشت سال ها به یک احساس قوی و محکم مبدل می شود که تغییر آن بسیار دشوار است (نینوایی، ۱۳۷۵). ارزش عزت نفس صرفاً در این نیست که به افراد امکان دهد احساس بهتری داشته باشند بلکه به افراد فرصتی می‌دهد تا بهتر زندگی کنند و با چالش های زندگی بهتر روبه رو شوند و از فرصت های مطلوب بهره برداری بیشتری بکنند (براندن[۴۳]، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۷۹). هرچه عزت نفس افراد بیشتر باشد میل ابراز وجود بیشتری دارند و غنای درونشان را بیشتر به نمایش می‌گذارند، ارتباط آن ها آشکارتر، صادقانه تر و مناسب تر می شود زیرا ‌به این نتیجه می‌رسند که افکاری اندیشمند دارند و به همین دلیل از آشکار شدن ها هراسی به دل راه نمی دهند، هرچه عزت نفس افراد کمتر باشد میل بیشتری به اثبات خود دارند و ارتباط شان تیره تر و ناآشکارتر می شود زیرا به اندیشه و احساس خود مطمئن نیستند و از واکنش مستمع خود می ترسند (آرو، ۱۹۹۴؛ به نقل از اصغری پور، ۱۳۸۵).

۲-۱۴- تعاریف عزت نفس

تعاریف متعددی از عزت نفس به عمل آمده که علی رغم تفاوت هایی که میان آن ها مشاهده می شود اغلب بهم نزدیک بوده و مشابه هم می‌باشند. رابسون عزت نفس را عبارت می‌داند از حس رضایتمندی و خویشتن پذیری که از ارزیابی فرد درباره ارزشمندی، قدر و منزلت، جذابیت، شایستگی، کفایت و توانایی جهت ارضای تمایلات و خواسته های خود منتج می شود (رابسون، ۱۹۸۵؛ عرب، ۱۳۷۳).

مزلو عزت نفس را عبارت از شایستگی، توانمندی، کفایت، اطمینان، استقلال و آزادی می‌داند که اگر ارضا شود، افراد احساس ارزشمند بودن، توانا بودن، ثمر بخش بودن و اعتماد به نفس و در غیر این صورت احساس حقارت، درماندگی و ضعف می‌کنند. شاملو (۱۳۷۴) عزت نفس را احساس ارزش، درجه ی تصویب، تأثیر پذیرش و ارزشیابی می‌داند که شخص نسبت به خویشتن احساس می‌کند. پرکاربردترین تعریف از عزت نفس تعریفی است که روزنبرگ در سال ۱۹۶۵ ارائه ‌کرده‌است : «نگرش مطلوب و نامطلوب نسبت به خود» (به نقل از جان و مک آرتور، ۲۰۰۴).

کوپراسمیت (۱۹۶۷) معتقد است که عزت نفس قابل تعریف و اثبات شدنی است و می توان آن را به عنوان بازخوردهای ارزشیابی کننده ی فرد نسبت به خود محسوب کرد. این بازخوردها در ارتباط با توانمندی ها، ارزش ها، تأیید یا عدم تأیید ها و مؤثر بودن می‌باشند.

ساندفر و فرانک (۱۹۵۶) عزت نفس را عبارت از مقدار ارزشی می دانند که ما به خودمان نسبت می‌دهیم، این جنبه از ‌خود نیز همانند جنبه‌های دیگر آن از طریق تعاملات با دیگران اکتساب می‌گردد به عبارت دیگر عزت نفس مقدار ارزشی است که ما فکر می‌کنیم دیگران برای ما به عنوان شخص قائل هستند. هانتر (۲۰۰۶) از عزت نفس به مثابه ی دیدگاه فرد نسبت به خود، به جهات جسمانی، روانی و هیجانی یاد می‌کند. فرانکن (۱۹۹۴) عزت نفس را غرور و افتخاری می‌داند که وقتی فرد به نقایص خویش واقف می شود و آن ها را می پذیرد و سعی می‌کند آن ها را رفع کند، به او دست می‌دهد (به نقل از صدر السادات، ۱۳۸۰). عزت نفس عبارت از میزان ارزشی که فرد برای خود قایل است. برخی ‌از محققان براین باورند که باید بین عزت نفس و مفهوم خود تفاوت قائل شد. زیرا عزت نفس بیشتر ارزشیابی انفعالی از خود است. عزت نفس به چگونگی احساس فرد درباره ی ویژگی های مختلف خود مرتبط می شود (وگفیلد و کارپاتین، ۱۹۹۱). به عقیده برخی محققان، عزت نفس عبارت است از: ارزشی که خصوصیات و صفات روانی خود پنداره برای فرد دارد و از اعتقادات فرد ‌در مورد تمام چیزهایی که در او وجود دارد، ناشی می شود ( باقرزاده و همکاران، ۱۳۸۴).

راجرز (۱۹۶۹) عزت نفس را عبارت از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویش می‌داند و در صورتی که افراد خود را موجوداتی ارزشمند بدانند،زودتر خود را متحقق خواهند ساخت. او معتقد است این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود و زودگذر نیست. برطبق نظر راجرز، عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت دیگران به وجود می‌آید. نیاز به توجه مثبت دیگران، شامل بازخوردها، طرز برخورد گرم و محبت آمیز، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف محیط به خصوص اولیاء کودک است (شاملو، ۱۳۶۸).

عزت نفس هر فرد ‌بر اساس ترکیبی از اطلاعات عینی ‌در مورد خویش و ارزش های ذهنی که برای آن اطلاعات قائل است بنا نهاده می شود. به طور کلی ارزیابی هایی که فرد از خود دارد، عزت نفس او را تشکیل می‌دهد (یاسایی، ۱۳۷۰؛ نقل از بیابانگرد، ۱۳۷۸). ارزیابی های مثبت و منفی اثرهای متفاوتی روی عزت نفس افراد می‌گذارند، افراد دارای عزت نفس پایین از ارزش خود کمتر مطمئن هستند و توسط ارزیابی های اجتماعی بیشتر تحت تأثیر قرار می گیرند و ‌به این ارزیابی ها بیشتر توجه می‌کنند. می توان نحوه شکل گیری عزت نفس را از طریق تفکر ‌در مورد خود ادراک شده[۴۴] و خود ایده آل[۴۵]، مورد آزمایش قرار داد. اگر تفاوت و فاصله خود ادراک شده و خود ایده آل زیاد باشد به عزت نفس پایین می‌ انجامد، در صورتی که تفاوت و فاصله کم بین این دو معمولاً به عزت نفس بالا منجر می شود. پوپ[۴۶]، وجود شکاف و فاصله بین این دو عامل را به وجود آورنده مشکلات مربوط به عزت نفس می‌داند (بیابانگرد، ۱۳۷۳).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...