مقاله های علمی- دانشگاهی | قسمت 6 – 10 |
انگیزه پیشرفت انگیزهای درونی است در فرد برای به پایان رساندن موفقیتآمیز یک تکلیف، رسیدن به یک هدف یا دستیابی به درجه معینی از شایستگی در یک کار. افراد معمولاً از لحاظ میزان انگیزش پیشرفت، متفاوت از یکدیگر هستند. افراد دارای انگیزه پیشرفت بالا در حوزهای که انتخاب میکنند مثلاً تحصیل، شغل و…، موفقیت فزایندهای از خود نشان می دهند(قربانی، ۱۳۸۷: ۵).
۲-۱-۱-۲- بیانگیزگی
دانشآموزانی که جهتگیری مشخصی در انجام تکالیف ندارند بیانگیزه هستند، انگیزه رفتارهایی که این افراد انجام می دهند مشخص نیست. مفهوم بی انگیزگی کاملا مشابه درماندگی آموخته شده است. در این حالت نیز فرد تناسبی میان عمل خود و نتیجه آن نمیبیند(فورتیر[۳۴] و همکاران، ۲۰۰۲). از ویژگیهای این افراد میتوان به مواردی چون، عدم همکاری در فعالیتهایی که تلاش و همت بیشتری میطلبد، تأخیر، تعجیل یا غیبت در محل کار، اتلاف وقت و کشدار کردن اوقات تنفس، بیتوجهی به زمان تحویل کارها، ضعف کیفیت در انجام وظایف، شکوه و شکایت دائم از موضوعات کم اهمیت، فرافکنی و شایعه سازی هنگام بروز مشکلات، عدم اطاعت از دستورات مافوق، تقاضا برای تعویض پیدرپی شغل و آسیب رساندن به دستگاه و ابزار، اشاره کرد(قربانی، ۱۳۸۷: ۹۵).
۲-۱-۱-۳- نظریه های عمده در توضیح انگیزش
به طور کلی دو رویکرد عمده درباره انگیزه خصوصاًً انگیزه تحصیلی و انگیزه مربوط به مدرسه مطرح شده است. یکی رویکرد خود تعیینگری است و دیگری رویکردی است که اهداف پیشرفت را به عنوان زیربنای جهتگیریهای انگیزه معرفی می کند. دو رویکرد خودتعیینگری و اهداف پیشرفت در موارد زیادی همپوشانیهایی دارند: اهداف تسلط با انگیزه درونی و نظم دهی خودخواسته، هم پوش است. اهداف عملکردی نیز با انگیزه بیرونی همخوان است (مالمبرگ[۳۵] و لیتل، ۲۰۰۷).
نظریه خود تعیین گری
دیدگاه خود تعیین گری، یکی از قابل فهم ترین نظریه های انگیزه است که پشتوانه پژوهشی پرباری دارد (پینتریچ و شانک[۳۶]، ۲۰۰۲، به نقل از واگ،۲۰۰۷: ۳۷۹).این نظریه با هدف رفتارها و آنچه انرژی رفتار را فراهم می کند سر و کار دارد. سه فرض اساسی مبنای این نطریه را تشکیل می دهند. اولین فرض آن است که انسان تمایلی ذاتی به اختلاط و اجتماع دارد. اجتماع به معنای ایجاد روابط داخلی بین جنبه های روان یک فرد است چنانکه فرد در اجتماع بیرونی با سایر افراد و گروه ها رابطه برقرار می کند(رایان و دسی، ۲۰۰۲: ۵).تمایل افراد برای جمع بودن هم سازمان دهی درونی و خود نظم دهی کلی و هم اختلاط یک فرد با دیگران را شامل می شود. این فرض تمایلات پویا و جمع گرایانه در رشد، اختصاص به دیدگاه خود تعیین گری ندارد، اما این نظریه به طور ویژه معتقد است که این تمایل به اجتماع نمیتواند درک شود.دومین فرض این دیدگاه آن است که عوامل موقعیتی- اجتماعی می توانند زمینه لازم برای تمایل به جمع بودن را فراهم کرده و آن را تسهیل کنند، یا این فرایند اساسی طبیعت انسانی را تحلیل ببرند.در نظریه خود تعیین گری، فرض بر آن است که عوامل موقعیتی- اجتماعی آشکار و قابل تشخیصی وجود دارند که از این تمایل ذاتی حمایت میکنند و در مقابل عوامل کاملاً مشخصی نیز وجود دارند که مانع این فرایند اساسی ذات انسان میشوند. به بیان دیگر، طبق این نظریه، رابطهای منطقی بین یک ارگانیسم فعال و یک اجتماع پویا قرار دارد (بافت اجتماعی)، چنان که محیط بر روی فرد اثر دارد و از سوی دیگر فرد محیط را شکل میدهد.در ادبیات این نظریه، این بحث منطق سازمانی نامیده می شود. فرض سوم آن است که انسانها سه نیاز روانی پایه دارند: نیاز به داشتن شایستگی، استقلال و ارتباط. بر اساس این دیدگاه، این نیازها مبنای دسته بندی عوامل موقعیتی- اجتماعی در دو گروه حمایت کننده و مانع شونده برای فرایند اختلاط قرار می گیرند (واگ، ۲۰۰۷: ۳۸۱). این سه نیاز اینگونه تعریف شدهاند:
منظور از شایستگی، احساس مؤثر بودن در تعاملات در حال تداوم با محیط اجتماعی و تجربه فرصتهایی برای تمرین و بروز قابلیت های فرد است. ارتباط به احساس اتصال با دیگران جهت مراقبت کردن و مورد مراقبت قرار گرفتن و داشتن احساس تعلق خاطر هم به سایر افراد و هم به جامعه اطلاق می شود. استقلال یعنی اینکه فرد منبع و سرچشمه رفتارهای خود به حساب آید. طبق این تعریف، شایستگی مهارت اکتسابی نیست، بلکه حس هشیارانه اعتماد و اثرگذار بودن در میدان عمل است. ارتباط داشتن، بازتاب گرایش انسان به بودن و جمع بودن با دیگران است.این نیاز، حس آگاهانه داشتن وحدت و اشتراک ایمن با دیگران است. افرادی که استقلال دارند خود را به عنوان آغازگر ارادی رفتارهایشان به حساب می آورند.طبق این دیدگاه،انگیزه دانش آموزان در موقعیتی اجتماعی به بالاترین حد خود میرسد که فرصت ارضای نیازهای روانشناختی پایه آن ها به شایستگی، استقلال و ارتباط داشتن را فراهم نماید (رایان و دسی، ۲۰۰۲: ۸).
محل اسناد درونی یا بیرونی دو مفهوم دیگری است که در این نظریه مطرح می شود و با مفهوم نیاز به استقلال ارتباط دارد. اگر افراد خود را منشأ رفتارهایشان بدانند، دارای محل اسناد درونی و اگر باور داشته باشند که به خاطر دریافت پاداشها و به خاطر قیود بیرونی رفتاری را انجام می دهند دارای محل اسناد بیرونی هستند (دسی، ۱۹۷۵، به نقل از واگ، ۲۰۰۷: ۳۸۱).
انسان از زمان تولد، در سالم ترین شرایط جانداری فعال، جستجوگر، کنجکاو، بازیگوش و همیشه آماده یادگیری و اکتشاف است و برای انجام این کارها نیازی به محرکهای بیرونی ندارد. این گرایش انگیزشی طبیعی مؤلفهای اساسی در رشد شناختی، اجتماعی و جسمی قلمداد می شود، زیرا از مسیر همین علاقههای درونی است که فرد در دانش و مهارت ها رشد می کند. طبق این دیدگاه، تکالیفی که با انگیزه درونی انجام میشوند، در حقیقت نیازهای روانی ذکر شده را ارضا میکنند. بر اساس نظریه خود تعیین گری، انگیزه بیرونی با توجه به میزان استقلال نسبی فرق می کند. درونیسازی و اختلاط، دو مفهوم مهم در توصیف انواع مختلف انگیزه بیرونی هستند. وقتی فرایند درونی سازی به خوبی انجام شود، فرد نظمدهیها را مال خودش میداند. این نظمدهیها کاملاً با خود درآمیخته می شود و از طریق این فرایند، افراد هم دارای خودنظمدهی میشوند و هم اختلاط اجتماعی دارند. در مقابل اگر فرایند درونسازی به خوبی انجام نشود، نظمدهیها عمدتاًً بیرونی باقی میمانند و تنها تا حدی درونی میشوند. در این نظریه درونیسازی مانند طیفی در نظر گرفته می شود که از بیانگیزهگی تا خودنظمدهی را شامل می شود. میزان استقلال افراد در کارها بستگی به میزانی دارد که نظمدهی یک رفتار با انگیزه بیرونی، درونی شده است(رایان و دسی، ۲۰۰۰: ۵۶).
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 09:54:00 ب.ظ ]
|