خرید متن کامل پایان نامه ارشد – الف- درمان با رویکرد وجودگرایی – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
روانشناسان وجودی میگویند ترس اصلی انسان و ترسی که اغلب آسیبشناسی روانی از آن به وجود میآید، ترس از مردن است. در کودکی اضطراب درباره مرگ بسیار بارز است و بیشتر از همه از این دوران به یاد میآید شاید به این علت که کودکان آسیبپذیر هستند، و به این خاطر که بدترین تصورات آن ها چندان به واقعیت نزدیک نیست، ترس آن ها عریان، واضح و به یادماندنی است. برای آن ها، مفهوم مرگ صرفا فرایند زیستی را شامل نمیشود. این مفهوم به طرز وحشتناکی پر از معانی مخوف است. مرگ یعنی فراموش شدن، تنها ماندن. مرگ یعنی درماندگی، تنهایی، متناهی بودن. خلاصه اینکه، مرگ به قدری مخوف است که کودکان و بزرگسالان تقریبا به طور همگانی برای برخورد با آن، راهبردهای کنار آمدن را به کار میگیرند (پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سیدمحمدی: ۱۳۸۶).
یکی از راههایی که برخی افراد به وسیله آن از خود در برابر ترس از مرگ محافظت میکنند پروراندن این عقیده است که آن ها استثنایی هستند. این عقیده از این نظر عجیب است که مدعی است قوانین طبیعت به جز خود شخص در مورد تمام موجودات فانی اجرا میشوند. عقیده استثنایی بودن، خود را به چند صورت آشکار میسازد. برای مثال، بیماران علاجناپذیر نمیتوانند باور کنند که این آن ها هستند که میمیرند. آن ها کاملاً از قوانین طبیعت آگاهند، اما معتقدند که خودشان به گونهای از این قوانین مستثنی هستند. به همین نحو، افرادی که زیاد سیگار میکشند، پرخوری میکنند، یا به اندازه کافی ورزش نمیکنند نیز ممکن است به گونهای باور داشته باشند که آن ها از قوانین طبیعت مستثنی هستند.
عقیده استثنایی بودن زیربنای چندین صفت و منش با ارزش است. شهامت جسمانی ممکن است از اعتقاد به اینکه شخص مصون از تعرض است، ناشی شود. جاهطلبی و تلاش، و به خصوص تلاش برای قدرت و کنترل نیز میتوانند به همین علت باشند. اما در نهایت، اعتقاد ناهشیار شخص به استثنایی بودن میتواند به طیفی از اختلالهای رفتاری نیز منجر شود. شخص معتاد به کاری که به صورت وسواسی برای رسیدن به موفقیت و قدرت تلاش میکند، ممکن است این خیال واهی را در سر بپروراند که دستیابی به یک نوع از استثنایی بودن میتواند نوع دیگر، جاودانه بودن را برای او به ارمغان آورد. افراد خود شیفتهای که توجه زیادی را صرف خودشان میکنند و بر همین قیاس نسبت به نیازهای دیگران بیتوجهاند، ممکن است باور داشته باشند که تنها این نوع از تغذیه خود از آن ها در برابر مرگ و اضطرابهای همراه با آن محافظت خواهد کرد (پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سیدمحمدی: ۱۳۸۶).
مصونیت در برابر ترس از مرگ و نیستی میتواند از راه همجوشی با دیگران نیز به دست آید. همجوشی برای کسانی که ترسشان از مرگ شکل تنهایی را به خود میگیرد، راهبرد به ویژه سودمندی است. آن ها با پیوستن به دیگران و خود را نامتمایز دانستن از آن ها، امیدوارند که سرنوشتشان با آن ها گره بخورد. آن ها باور دارند مادام که این افراد به زندگی ادامه دهند، آن ها نیز زنده خواهند ماند. آن ها ترس از جدا بودن را نیز پرورش میدهند، به طوری که معتقدند اگر آن ها جدا از دیگران باشند، دیگر در برابر مرگ مصون نخواهند بود.
میل به استثنایی بودن یا همجوشی میتواند به شیوه های رفتار نادرست، یا کاذب بینجامد. این شیوه های عمل به این علت کاذب هستند که برای رسیدن به اهداف دستنیافتنی ترتیب داده شدهاند. بنابرین، به اعتقاد متفکران وجودی، ترس از مرگ موجب تعداد زیادی از رفتارهای غیر منطقی میشود. اما این تنها منبع غیر منطقی بودن انسان نیست. اینکه شخص معتقد باشد که کاملا مسئول زندگی خودش است، در تعیین خشنودی یا فلاکت انسان نقش برابری را ایفا میکند.
فرض مسئولیت شخصی، برای تفکر وجودی اهمیت ویژهای دارد. این فرض میگوید: انسان در قبال شیوهای که دنیا را درک میکند و روشی که به این ادراکها واکنش میکند، مسئول است. مسئول بودن یعنی «آگاه بودن از اینکه شخص خود، سرنوشت، زندگی، گرفتاری، احساسها، و اگر اینطور باشد، رنج کشیدن خود را به وجود آورده است» (یالوم[۷۸]، ۱۹۸۰؛ به نقل از پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سیدمحمدی: ۱۳۸۶).
گاهی نپذیرفتن مسئولیت با از دست دادن کنترل به دست میآید. به صورت دقیقتر، گاهی نپذیرفتن مسئولیت به وسیله ظاهراًً از دست دادن کنترل، توسط ظاهراًً عصبانی شدن فرد، یا به وسیله وانمود کردن اینکه اعمال غیر مجاز به این دلیل صورت گرفتهاند که شخص مست یا دیوانه بوده است، تحقق مییابد.
توانایی اراده کردن مانند آزادی و مسئولیت، ویژگی مهمی در دیدگاههای وجودی است. همان طوری که حافظه ابزار گذشته است، اراده هدفگرا «ابزار آینده» نامیده شده است (آرنت، ۱۹۷۸؛ به نقل از پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سیدمحمدی: ۱۳۸۶).
اختلالهای اراده در بین افرادی یافت میشود که میدانند چه کاری باید انجام دهند، اما درباره اینکه چه میخواهند عقیدهای ندارند. هدفهای آن ها به خاطر اینکه نمیدانند چه میخواهند، آشکارا بدون جلاست، و حرکت به سوی آن ها به همین نسبت دشوار است.
الف- درمان با رویکرد وجودگرایی
گرچه اغلب درمانگران وجودی از فرمولبندیهای بینز وانگر و باس الهام میگیرند، اما هیچ یک از آن ها به صورتی که فروید بر روانکاوی حاکم بود یا راجرز درمان فردمدار را تحتالشعاع قرار داده بود، وجودنگری را زیر سلطه خود نیاوردهاند. یک دلیل چنین مسألهای این است که هیچ یک از آن ها، یک نظام یا نظریه جامع رواندرمانی را ابداع نکرد.
درمان وجودی به این صورت تعریف شدهاست: نگرشی که از جهتگیری فراتر میرود (می، آنجل، الن، برگر، ۱۹۵۸؛ به نقل از پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سیدمحمدی: ۱۳۸۶). نوعی درمان پویشی که به نگرانیهای اساسی زندگی میپردازد (یالوم، ۱۹۸۰)، یا عملاً رواندرمانی ضد جبرگرایی است (ادواردز، ۱۹۸۲؛ به نقل از پروچاسکا و نورکراس، ترجمه سیدمحمدی: ۱۳۸۶). به این ترتیب، نظریهپردازان و متخصصان آن بیشتر از شیوه های عینی یا پیامدهای عملی، به تأکیدهای فلسفی خود متکی هستند. به عبارت دیگر درمان وجودی، بیشتر یک فلسفه درباره رواندرمانی است نه یک نظام درمانی. با این حال، چند رواندرمانگر امریکایی کوشیدهاند رشتههای متعدد وجودنگری را به صورتی که کییرکگارد، مارتین هایدگر، ژان پل سارتر، و مارتین بابر توضیح دادهاند، در یک نظام رواندرمانی قابل تشخیص، ترکیب کنند.
با توجه به اینکه هدف رواندرمانی وجودی، اصالت است، افزایش دادن هشیاری یکی از فرایندهای حیاتی است که افراد از طریق آن به جنبههایی از دنیا و خودشان که دروغگویی آن را پنهان ساختهاست، پی میبرند. چون دروغگویی به نوعی فعلپذیر کردن خود هم منجر میشود که طی آن توانایی تصمیمگیریها و انتخابهای دیگر، تجربه نمیشود. پس باید درمان شامل فرایندهایی باشد که فرد از طریق آن ها بتواند خود را به صورت فاعل یا عاملی احساس کند که قادر است از طریق بالا بردن حق انتخابها، زندگیاش را هدایت کند.
در درمان وجودی، تکنیکها کم اهمیت هستند، زیرا تکنولوژی، یک فرایند مفعول کردن است که درمانگر (فاعل) بر اساس آن، بهترین راه حل تغییر دادن را برای بیمار (مفعول) تعیین میکند.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 09:51:00 ب.ظ ]
|