۱ )کوشش صرف شده برای انجام یک رفتار احتمالا با افزایش کنترل رفتاری درک شده افزایش می‌یابد.

۲)کنترل رفتاری درک شده می‌تواند اغلب به عنوان یک جانشین ازکنترل واقعی اندازه گیری شود. تاثیر مستقیم کنترل رفتاری درک شده بر رفتار زمانی به وجود می‌آید که تطابقی بین درک کنترل و کنترل واقعی فرد برای انجام رفتار وجود داشته باشد. کنترل رفتاری درک شده ممکن است در موارد زیر دقیق نباشد:

۱ ) زمانی که یک شخص اطلاعات کمی در اختیار دارد.

۲ ) منابع در دسترس فرد تغییر می‌کنند.

۳ ) زمانی که عناصر جدیدی به موقعیت اضافه می‌شوند.

در این شرایط کنترل رفتاری درک شده ممکن است به درستی رفتار را پیشگویی نکند. به هر حال هراندازه که کنترل رفتاری درک شده واقعی باشد، آن می‌تواند برای پیشگویی احتمال کوشش‌های موفقیت آمیز استفاده شود (آیزن، ۱۹۹۱). اگرچه کنترل رفتاری درک شده منعکس کننده اطمینان فرد به توانایی شان برای انجام یک رفتار ویژه می‌باشد و به عنوان یک مترادف با ساختار خودکارآمدی باندورا در نظر گرفته می شود اما کنترل رفتاری درک شده بخش بزرگی است که از خودکارآمدی باندورا مشتق شده است. در مقایسه بین خودکارآمدی درک شده و کنترل رفتاری درک شده به عقاید افراد درباره توانایی‌هایشان نسبت به اعمال کنترل بر روی سطحی از عملکردشان و همچنین بر روی حوادثی که بر روی زندگی شان مؤثر است اشاره دارد. در حالی که کنترل رفتاری درک شده اشاره به توانایی برای انجام یک رفتار ویژه دارد. آیزن نشان می‌دهد که کنترل رفتاری درک شده ترکیبی از دوجزء می‌باشد که این دو جزء خودکارآمدی و قابل کنترل بودن می‌باشد. این دیدگاه بیان کننده آن است که اندازه گیری کنترل رفتاری درک شده باید شامل دو آیتم (خودکارآمدی و قابل کنترل بودن) باشد.

کنترل رفتاری درک شده با منبع کنترل نیز متفاوت می‌باشد و فرق آن در تأکید بر عواملی است که به طور مستقیم با رفتار به خصوصی مرتبط می‌باشد. کنترل رفتاری درک شده اشاره به درک شخص از آسان بودن یا مشکل بودن انجام بودن رفتار می‌باشد. در حالی که منبع کنترل به طور کلی احتمالی است که در موقعیت‌ها و انواع اعمال ثابت می‌ماند (آیزن، ۲۰۰۲).

افراد ممکن است کنترل کامل برای انجام رفتارشان داشته باشند. در حالی که هیچ اجباری برای اتخاذ انواع رفتار نداشته باشند. از طرف دیگر چنانچه اتخاذ یک رفتار مشخص نیازمند فرصتهایی از قبیل منابع و مهارتهایی باشد که فرد آن ها را دارا نمی باشد. ممکن است فرد کنترل کاملی برای انجام رفتار مشخص نداشته باشد. عوامل کنترلی شامل هر دو عامل داخلی و خارجی می‌باشند. عوامل داخلی شامل مهارت‌ها، توانایی ها، اطلاعات، احساساتی از قبیل استرس و غیره می‌باشد. عوامل خارجی نیز شامل عوامل محیطی و عوامل موقعیتی می‌باشد.

همچنین می‌توان گفت: کنترل رفتاری درک شده اشاره به درجه ای دارد که یک فرد احساس می‌کند انجام دادن یا ندادن یک رفتار تحت کنترل ارادی او می‌باشد. اگر افراد معتقد باشند که آن ها منابع یا فرصت‌هایی برای انجام دادن رفتار مورد نظر در اختیار ندارند، احتمال انجام رفتار مورد نظر کمتر خواهد شد. حتی اگر افراد نسبت به انجام رفتار موردنظر نگرش مثبتی داشته باشند، و یا اگر آن ها اعتقاد داشته باشند که افراد مهم دیگر انجام آن رفتار را تأیید می‌کنند. کنترل رفتاری درک شده از فرمول زیر به دست می‌آید:

Pbc = f [ ∑ ci mi ]

این فرمول چنین خوانده می شود کنترل رفتاری درک شده (pbc) نتیجه عملکرد مجموع عقاید فرد ‌در مورد اینکه عواملی وجود دارند که تسهیل کننده یا موانع انجام رفتار می‌باشند (ci) در قدرت درک شده فرد بر هریک از این عوامل (mi) می‌باشد (بندورا[۱۹۰]، ۱۹۹۷؛ کریستفر[۱۹۱]، آرمتیج، ۲۰۰۵).

قصد رفتاری[۱۹۲]:

یک فاکتور اصلی در تئوری رفتار برنامه‌ریزی قصد فرد برای انجام رفتار مشخص می‌باشد. فرض بر این است که قصد فاکتورهای انگیزشی را که بر رفتار تاثیر می‌گذارند تحت کنترل دارد. قصد رفتاری اشاره به قصد فرد برای انجام دادن یک رفتار مشخص می‌باشد. قوی بودن یک قصد به وسیله یک احتمال ذهنی فرد نشان داده می‌شود که فرد رفتار مورد نظر را انجام خواهد داد. در تئوری رفتار برنامه‌ریزی شده و تئوری عمل منطقی، قصدها مهمترین پیش‌بینی کننده های رفتارها می‌باشد. فرض معمول بر آن است که نگرش مطلوب فرد درباره بعضی اهداف باعث می شود که او قصد کند تا رفتارهای مثبت را انجام دهد و کمتر قصد می‌کند تا با توجه به هدف رفتارهای منفی را انجام دهد. قصدهای رفتاری ترکیبی از برنامه های مردم شامل عمل و انگیزه افراد برای درگیر شدن در یک رفتار مشخص را به طور مختصر بیان می‌کند. ‌بنابرین‏ افرادی که برای انجام دادن یک رفتار برانگیخته شده اند احتمال بیشتری دارد که آن را به طور موفقیت‌آمیز انجام دهند. منشاء تئوری رفتار برنامه ریزی شده این ایده می‌باشد که انجام هر رفتار به وسیله دو عامل قصد رفتاری و کنترل رفتاری درک شده معین می شود. در تئوری رفتار برنامه ریزی شده قصد برای انجام رفتار بهتر از نگرش، هنجارهای انتزاعی و کنترل رفتاری درک شده می‌تواند رفتار را پیشگویی کند. به عبارت دیگر، تئوری رفتار برنامه ریزی شده و تئوری عمل منطقی با این دیدگاه که قصد رفتاری پیشگویی کننده رفتار می‌باشد شکل گرفت. قصدها در طی زمان می‌توانند تغییر کنند. هرچه فاصله زمانی بین قصد و رفتار بیشتر باشد، احتمال رخ دادن حوادث پیش‌بینی نشده ای که باعث تغییرات در قصد انجام رفتار باشد بیشتر می‌باشد. به همین دلیل آیزن و فیشبین نه تنها علاقه به پیش گویی رفتار نداشتند، بلکه آن ها بیشتر علاقمند به درک رفتار بودند. تئوری عمل منطقی و تئوری رفتار برنامه ریزی شده پیشنهاد می‌کنند که رفتار فرد به وسیله قصد فرد برای انجام یک رفتار مشخص، کارکرد سه عامل می‌باشد: این سه عامل عبارتند از نگرش فرد، هنجارهای انتزاعی و کنترل رفتاری درک شده (نوتانی[۱۹۳]، ۱۹۹۸؛ آیزن، ۱۹۸۰).

جزء نگرشی اشاره به نگرش فرد به سوی انجام دادن رفتار مورد نظر دارد. جزء هنجاری مرتبط است با عقیده شخص ‌به این که افرادی فکر می‌کنند او باید رفتار مورد نظر را انجام دهد و یا انجام ندهد در انگیزه شخص برای تطبیق آمدن با این مراجع تشکیل می‌شود. جزء کنترل رفتاری درک شده بیان کننده درک فرد از آسانی یا مشکل بودن انجام رفتار می‌باشد. ‌بنابرین‏ می توان نتیجه گرفت که شکل گیری یک قصد مشخص وابسته به شکل گیری نگرش ویژه (نگرش درباره رفتار مورد نظر)، یک عقیده ویژه (مانند هنجارهای انتزاعی) و درک فرد از آسانی یا مشکل بودن انجام رفتار می‌باشد.

‌بر اساس یک فرمول ساده می توان قصد برای انجام رفتار را به دست آورد. اگر قصد برای انجام رفتار را بهBI نشان دهیم. قصد برای انجام رفتار از فرمول زیر به دست آورد.

BI = (AB) W1 + (SN) W2 + (CB)W3

در فرمول فوق AB نشان دهنده عقاید رفتاری فرد برای انجام رفتار می‌باشد. SN نشان دهنده عقاید هنجارهای فرد مربوط به انجام رفتار و CB نشان‌دهنده عقاید کنترلی می‌باشد.W3,W1,W2 نشان دهنده ارزیابی‌های فرد از هریک از این عقاید و یا انگیزه فرد با این عقاید می‌باشد (نوتانی، ۱۹۹۸؛ آیزن ۱۹۸۰).

رفتار[۱۹۴]:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...