از نظر فروم افراد می‌توانند ماهیت منفعل خود را با آفریدن زندگی یا نابود کردن آن تعالی بخشند اما می‌توانند زندگی را با نابود کردن آن متعالی سازند . به نظر او انسان‌ها تنها گونه ای هستند که از پرخاشگری بیمارگون استفاده می‌کنند و اگر جلو نیاز به آفریدن به هر دلیلی گرفته شود، مردم ویرانگر می‌شوند. زمانی که افراد آزادی اقتصادی و سیاسی بیشتری به دست آورند احساس می‌کنند بیشتر منزوی شده اند، این فشار آزادی در سطح اجتماعی و فردی به اضطراب بنیادی منجر می شود. احساس تنها بودن در جهان همچون اضطراب بنیادی، احساس ترسناک انزوا و تنهایی ایجاد می‌کند . فروم معتقد است عشق و کار دو عنصر آزادی مثبت هستند و انسان‌ها از طریق عشق و کار ، بدون فدا کردن یکپارچگی خودشان با یکدیگر و با دنیا متحد می‌شوند.

۴-۱-۴-۲- دیدگاه مارکسیستی

به رغم طرح دیدگاه‌های زیستی، مطالعات موجود تأثیر متغیرهای اجتماعی و اقتصادی را عامل تعیین کننده‌تری برای وضعیت سلامت می‌داند. یکی از رویکردهای اولیه ‌در مورد سلامت رویکرد مارکسیستی است که عمدتاًً حول محور تأثیر طبقات اجتماعی و نابرابری‌های سلامت متمرکز می‌باشد. این رویکرد با تعریف طبقه اجتماعی در ارتباط با شیوه های تولید، نابرابری‌های سلامت را محصول روابط طبقاتی می‌داند.به لحاظ تاریخی بخش عمده‌ای از مطالعات انجام یافته در نسل اولیه مطالعات سلامت در این رویکرد قرار می‌گیرد .” در این زمینه می‌توان به مطالعه انگلس درباره شرایط زندگی طبقه کارگر در انگلستان قرن نوزدهم، اشاره نمود” . ( Aiken et al. 1991:45)

مارکس نیز نابرابری در دستیابی به خدمات پزشکی و بهداشتی را ناشی از جایگاه فرد در طبقه اجتماعی وی می‌داند به نظر مارکس بر مبنای موقعیت ها و وظایف گوناگونی که افراد در ساختار تولید جامعه دارند طبقۀ اجتماعی شکل می‌گیرد. از دید وی دو عامل اصلی در طبقه اجتماعی دخیل است: شیوۀ تولید ‌و مناسبات تولید. به تعبیر دیگر “به نظر مارکس، مبنایی که نظام قشر بندی اجتماعی بر آن استوار است، همان عامل دوم یعنی رابطۀ مجموعه ای از انسان ها با ابزار تولید است. اینکه مردم چه موقعیت در مناسبات تولید دارند، مهم ترین جنبۀ تأکید مارکس را در نظریۀ طبقۀ اجتماعی او تشکیل می‌دهد. از دید مارکس مردمی که در پایگاهای اجتماعی ویژه ای جای دارند، وقتی در معرض مقتضیات اجتماعی ویژه ای قرار می گیرند، منافع طبقاتی خاصی پیدا می‌کنند. برای مثال، در مؤسسات صنعتی اولیه، عامل رقابت ، منافع شخصی جمعی از مردمی که همدیگر را نمی شناسند متفاوت می‌سازد. اما حفظ دستمزدهای شان، یعنی همان مصلحت مشترکی که علیه کارفرمای شان دارند، آنان را به یکدیگر پیوند می‌دهد”(تامین ۱۳۸۸: ۷۸).. به نظر مارکس منافع طبقاتی از منافع فردی تفاوت بنیادی دارد و نمی توانند از منافع فردی بر خیزند. منافع اقتصادی بالقوۀ اعضای یک قشر خاص، از جایگاه آن قشر در درون ساختارهای اجتماعی ویژه و روابط تولیدی سر چشمه می‌گیرد. از دید او طبقه ای که عوامل تولید را در اختیار دارد دسترسی بیشتری به سلامت و امکانات آن دارد ‌و نابرابری در سلامت ناشی از نابرابری طبقاتیست.

او معتقد بود که در جهانی که مالکیت خصوصی وجود داشته باشد کار کارگران تحت استثمار کارفرمایان قرار می ­گیرد. ارزش اضافه ­ی پرداخت نشده به کارگر، کارفرما را به سمت رشد و کارگر را به سمت درجازدن در یک طبقه دائمی سوق می­دهد و طبقات اقتصادی-اجتماعی را تحکیم می ­کند که روابط مسلط بر آن افراد را در مقابل اختلالات آسیب ­پذیر می ­سازد. کارگر از کار، خود، دیگران و محصول تولیدی­اش بیگانه می­ شود. از خودبیگانگی او را تبدیل به ماشینی می­ کند که خودآگاه او را از کار می­ اندازد.

به نظر می ­رسد که پیش ­بینی مارکس و فلسفه عمل­گرای او ‌در مورد کار درست باشد.

تحقیقات تجربی نشان داده است که دوره ­های رکود و بیکاری با بروز و افزایش مشکلات و اختلالات روانی بسیار همراه است. ضمن این که قرار گرفتن در کارهای یکنواخت و تکراری که هیچ پیچیدگی ندارند و فرد بر آنان سلطه ­ای ندارد یا قرار گرفتن در رده های پایین سلسله مراتب شغلی یا رده های پرمسئولیت روابط کاری سلامت افراد را در معرض خطر قرار می ­دهد. در ارتباط با مفاهیم بهره­ کشی و طبقه نیز مطالعات بسیاری در سلامت روان صورت گرفته که نشان می ­دهد طبقه مفهومی مجزا از قشربندی است و قرار گرفتن در ساختارهای طبقاتی میانی می ­تواند بیش از رده ­های بالا یا پایین تاثیرات منفی داشته باشد. ضمن این که گروه­ هایی که بی ­قدرت هستند نیز پریشانی بیشتری را تجربه ‌می‌کنند(مقدمی پور ۱۳۸۲، میلانی فر ۱۳۸۰، نجات و همکاران ۱۳۷۸).

در این دیدگاه مطالعات گسترده‌ای در خصوص تأثیر فقر بر نابرابری‌های سلامت انجام شده است. با این حال مطالعات بعدی در این زمینه نشان می‌دهد عوامل مادی و طبقاتی به تنهائی نمی‌توانند تمام واقعیات مربوط به نابرابری‌های سلامت در بین دیگر گروه‌های قومی، نژادی و جنسی را تبیین کنند(Kessler 1980: 465). یکی از مباحث عمده‌ای که در سال‌های اخیر در بحث اثرات نابرابری‌های اجتماعی بر سلامت مطرح شده است، چگونگی تأثیر نابرابری‌ درآمدی بر سلامت می‌باشد . ‌بر اساس این دیدگاه توزیع نابرابر درآمد در جوامع مختلف عامل اصلی نابرابری‌های سلامت است. وضعیت و جایگاه نابرابر افراد در سلسله مراتب اجتماعی می‌تواند از طریق ایجاد عواطف منفی نظیراحساس شرم، استرس، بی‌اعتمادی و سوءظن منجر به بروز رفتارهای پرخطر یا اختلال در وضعیت هرمونی روانی شود و سلامت روانی افراد را دچار مخاطره سازد .

۵-۱-۴-۲- دیدگاه‌های رفتاری ـ فرهنگی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...