سئوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا مردان و زنان توانایی‌های متفاوتی دارند ؟ یا از استراتژیهای شناختی متفاوت استفاده می‌کنند ؟ آیا منشاء تفاوت ، هورمونی و مغزی است یا به یادگیری و تجارب متفاوت دو جنس مربوط می شود .

به طور سنتی بررسی تفاوت‌های زنان و مردان در توانایی‌های شناختی (شناخت اصطلاحی عمومی است که در برگیرنده تمامی سبکها و شیوه های ادراک تصور ، قضاوت و استدلال است . به نظر می‌رسد شناخت حاصل تعامل فرهنگ و بیولوژی است یعنی توانایی‌های شناختی از یک طرف به انسجام زیستی مغز و کل ارگانیزم وابسته است و از طرف دیگر محتوای آن یعنی شناختی که از طریق تجربه دنیای فیزیکی و اجتماعی حاصل می شود ) از طریق بررسی عملکرد آن ها در آزمون‌های هوشی انجام گرفته است .به طور مثال آزمون وکسلر توانایی‌های کلامی و همچنین توانایی‌های عملی را اندازه گیری کرد و نتایج آزمون وکسلر برخی تفاوت‌های بین زن و مرد را آشکار ساخت .

زنان در زیر مجموعه های کلامی عملکرد بهتری داشتند در حالی که مردان در زیر مجموعه های عملی ، عملکرد بهتری داشتند اما در نمره کلی آزمون وکسلر بین دو جنس تفاوت معنی داری وجود نداشت .

مک کابی و جک لینز نشان دادند که زنان و مردان دارای قابلیت های حافظه ای مشابهی هستند اما زنان در یادآوری ابعاد کلامی و اجتماعی محتوای مطالب در مقایسه با مردان عملکرد بهتری دارند البته بر اساس شواهد ارائه شده توسط گروهی از محققان ، سه نوع از توانایی‌های شناختی یعنی توانایی کلامی ،فضایی و ریاضیات می‌توانند نشان دهنده تفاوت‌های جنسی باشد اما تفاوت نمرات دو جنس در این توانایی ها بسیار اندک و در حدود ۵درصد بوده است علاوه بر این توانایی ها ، توانایی‌های دیگری همچون حافظه ، خلاقیت ،و ارتباطات غیر کلامی نیز وجود دارد که مورد تحقیق قرار گرفته اند اما تفاوتی بین دو جنس نشان داده نشده است (خسروی ،۱۳۸۲، ص ۵۱)

۲-۷-۶) آگاهیهای اجتماعی

شواهد نشان می‌دهد که بین مشارکتهای اجتماعی زنان و مردان تفاوت‌های وجود دارد . مردان در مرکز مجامعی قرار می گیرند که فعالیت‌های سیاسی یا اقتصادی می‌کنند ، زنان حتی اگر عضو چنین مجامعی باشند کمتر در مرکز قرار می گیرند و شانس ارتقای آنان به سطوح بالا کمتر است . از سوی دیگر زنان اکثراً در سازمان‌ها و انجمن هایی فعالیت می‌کنند که اهداف آموزشی ، حمایتی و خدماتی دارند . در حالی که مردان به احزاب سیاسی ، اتحادیه ها و انجمن های حرفه ای می پیوندند . دلایل مختلفی برای عدم تمایل زنان به عضویت در این سازمان‌ها وجود دارد از جمله جداسازی وظایف و نقش های زنان و مردان به عبارت دیگر وظیفه خانه داری و پرورش کودکان وقت زیادی برای شرکت در فعالیت‌های وقت گیر رقابتی برای زنان باقی نمی گذارد .

در بررسی شبکه های اجتماعی اهمیت و تاثیر نقش های اجتماعی ، هنجارها ، ساختار اجتماعی و اینکه هر فرد با چه کسانی و چگونه ارتباط برقرار می‌کند بسیار مهم است از این منظر شکل و شدت ارتباطات بسیار مهم تر از عضویت صرف است . به طور مثال عضویت در سازمان‌های داوطلبانه نقش مهمی در انتقال اطلاعات و اثر گذاری افراد بر هم دارد ، اما باید توجه داشت که تنوع اعضاء در این میان نقش مهمی بر عهده دارد در حالی که اغلب مجامع داوطلبانه ای که زنان به عضویت آن ها در می‌آیند فاقد این ویژگی هستند . زنان عمدتاًً در سازمان‌های عضو می‌شوند که نه تنها از تنوع جنسی برخوردار نیست بلکه تنوع سنی ، تحصیلی و خانوادگی کمی هم در این اعضا مشاهده می شود . شبکه های ارتباطی زنان در مقابل شبکه های ارتباطی مردان کوچک تر و یک ‌دست تر هستند . زنان بیشتر مایلند با خویشاوندان خود ارتباطات عمیق و گسترده برقرار کنند در حالی که مردان مایلند این نوع ارتباطات را با همکاران خود داشته باشند. البته جامعه شناسان معتقدند که این تفاوت در تمایل زنان و مردان بیش از آن که ذاتی باشد ناشی از تاثیرات ساختار اجتماعی است . ساختار اجتماعی ، فرصت ها و شانس های برخورد و ارتباط با دیگران را در اختیار افراد قرار می‌دهد و این فرصت ها برای زنان و مردان یکسان نیست . مردان در موقعیت هایی قرار می گیرند که فرصت های بیشتری برای برخورد و برقراری ارتباط با دایره گسترده ای از افراد را در اختیار دارند . چنین فرصتی به مردان امکان می‌دهد که راحت تر از زنان جذب شبکه های اجتماعی متعدد شوند . این تفاوت ها انعکاسی از الگوهای اجتماعی اشتغال ، گذران اوقات فراغت و عضویت در سازمان های رسمی و غیر رسمی گوناگون است . با توجه ‌به این واقعیت که افراد معمولاً جذب افرادی می‌شوند که شبیه خودشان هستند ، می بینیم که مردان عمدتاًً با مردان ارتباط پیدا می‌کنند و زنان با زنان . در وضعیتی که مردان به واسطه ساختار اجتماعی شانس بیشتری برای دستیابی به موقعیت های اقتصادی و سیاسی داشته اند مسلماًً شبکه های اجتماعی که حول روابط مردان تشکیل می‌شوند بیشتر حاوی عناصر و علایق قوی اقتصادی و سیاسی است در حالی که زنان غالباً جذب روابط با زنانی می‌شوند که در ساختار اجتماعی شانس کمتری برای دسترسی به موقعیت های مطلوب سیاسی و اقتصادی دارند .(گروسی ،۱۳۸۵،ص ۱۰)

وجود ارتباطات ، باعث بالا رفتن آگاهیهای اجتماعی در جامعه می شود اما اصولاً زنان نمی توانند دارای ارتباط مناسب با همکاران مرد باشند به گونه ای که زمینه پیشرفت شغلی و دست یافتن به موفقیت‌های بالاتر را فراهم آورد . این امر نه به معنای ناتوانی زنان در ایجاد ارتباط است و نه به معنای بی توجهی همکاران مرد به آن ها . مسلماًً مردم با کسانی ارتباط برقرار می‌کنند که فاکتورهای مشترکی با آن ها داشته باشند و چون جنسیت فاکتور اول در این زمینه به شمار می‌آید امکان ارتباط با مدیران زن خود به خود کاهش پیدا می‌کند این ارتباط همان عاملی است که در موفقیت بسیاری از مدیران مرد نقش اساسی ایفا می‌کند . برای مثال یک کارمند یا معاون مرد به راحتی برای صرف ناهار با رئیس خود بیرون می رود ، در حالی که زنان در روابط اجتماعی خود محدودیت هایی داشته و قادر به برقراری ارتباط ‌به این شکل نیستند (جمشیدی ، ۱۳۸۴، ص ۱)

۲-۷-۷)مهارت

‌بر اساس توافق عمومی لااقل سه نوع مهارت ، برای اجرای فرایند مدیریت وجود دارد که عبارتند از : فنی ، انسانی ، مفهومی

مهارت فنی :

یعنی توانایی به کار بردن دانش ، روش ، تکنیک و وسایل لازم برای اجرای وظایف خاص که از راه تجربه ، آموزش و تعلیم به دست آمده باشد .

مهارت انسانی :

یعنی توانایی و داوری در کار با مردم و به وسیله مردم ، به انضمام آگاهی از فن تشویق و به کار گرفتن رهبری مؤثر .

مهارت مفهومی :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...