گفتار اول: تاریخچه دیپلماسی
تاریخ دیپلماسی به قدمت انسان است. انسان در برخورد با همنوع و حتی کودک هم زمانی کوتاه پس از تولد برای ارضای تمایل خود به کار میبرد. یعنی توسل به روشی در گفتار و رفتار که دیگری را به قبول چیزی که احتمالا بدان راضی نیست بکشاند بدون آنکه احتیاج به اعمال قدرت و زور باشد و هیچ نوع دیپلماسی از قاعده فوق مستثنی نیست.
به طور کلی تاریخ تحول روابط دیپلماتیک را به دو دوره تقسیم میکنند. دوره اول از قدیم ترین زمان تا سده ۱۵ میلادی و دوره دوم از آن سده (سده ۱۵ میلادی) تا زمان حاضر از این تقسیم ملاحظه می شود که روابط دیپلماتیک در تاریخ طولانی خود فقط یکبار تحول اساسی داشته که آن زمان به ما خیلی نزدیکتر است تا به تاریخ نامعلوم شروع آن.
و بخصوص دوره بعد از جنگ جهانی دو تحول بزرگ دیپلماسی بهتدریج توسعه یافته است. اولا پاره ای از اصول قدیمی که در دنیای جدید بینالمللی دست و پای دیپلماسی را تا حدود زیادی می بست کنار گذاشته شد. ثانیاً قسمت مهمی از دیپلماسی از سفیر به وزیر امور خارجه و در مسائل مهم به روسای کشورها منتقل یافت. [۴۳]
دیپلماسی اهمیت غیرمنتظره ای در قرون وسطی در اروپا پیدا کرد و در روابط بین دولت شهرهای ایتالیا در زمان رنسانس و دول های نوظهور اروپایی شدت پیدا کرد امروزه ریشه دیپلماتیک بر قرن ۱۵ و زمان دولت شهرهایی مانند ایتالیا نهفته است و مفهوم نماینده دائم یا هیات نمایندگی و دیپلماسی امروزی از دوران رنسانس به رسمیت بخشیده شد در طول دوران رنسانس یک سرویس حرفه ای بزرگ و نظامند دیپلماتیک با هدف کسب اطلاعات، تفسیر سیاست ها و روندها و حفاظت از منافع سیاسی و نظامی و ارتقاء و پیشبرد منافع تجاری تأسيس شد.
پایان جنگ های سی ساله از سال (۱۶۴۸-۱۶۱۸) و ظهور دولت ها در اروپا و تهدید سلطه و نفوذ خاندان سلطنتی هایسبورگ بر اروپا بر ظهور دیپلماسی کمک کرد و به این طریق دیپلماسی در نتیجه یک نظام نسبتا منسجم و سازمان یافته بر روابط دائم میان دولتها توسعه پیدا کرد و تبادل نمایندگان رسمی دارای اعتبارنامه و استوارنامه (اعتبارنامه ای که رسمیت پیدا کرد) و تأسيس سفارت خانه های دائمی و تدوین قوانین دیپلماسی و قوانین مصونیت دیپلمات ها به شکل استاندارد در سرتاسر اروپا شکل گرفت.
ریشههای زبان شناسی دیپلماسی از کلمه دیپلما (دیپلون[۴۴]) و به معنای «یک سند تاشده» نشأت میگیرد و از آنجایی که این سندها (دیپلماها) و مجوزها در بایگانی های دولتها انباشته شدند و به متخصصانی نیاز داشتند که آن ها را سازماندهی و راهبردی و مدیریت نماینده امور دیپلماتیک و دیپلماسی غربی همزمان شد با توسعه امپراطوری های متمرکز که نیازمند مکاتبات قابل اعتماد کشورهای حاشیه بود و بعدها در اواخر قرن ۱۸ معنای کلمه دیپلماسی صرفا از نگهداری و بایگانی مجوزها و مکاتبات به مدیریت میان روابط دولت ها گسترش پیدا نمود و دیکشنری آکسفورد این اعتبار و گسترش را به Edmund burke (ادموند برگ) که اولین بار از کلمه دیپلماسی به معنای مدرن آن در سال ۱۷۹۶ استفاده شده نسبت میدهد.
عصر طلایی دیپلماسی در قرن ۱۸ شروع شد و در طول قرون ۱۹ و ۲۰ ادامه پیدا کرد و کنگره وین (۱۸۱۵-۱۸۱۴) یک نظام دیپماسی را منظم و مقرر کرد و در سطح گسترده این باور عمومی پیدا شد که دیپلماسی قدیمی جای خود را به دیپلماسی نوین داد. ولی این باور در آن زمان کمی اغراق به نظر می رسید اما بعضی رویکردها در دیپلماسی به وضوح تحول پیدا کرده بود. [۴۵]
بند اول: دیپلماسی
واژه دیپلماسی از ریشه یونانی Diploma است. معنی لغوی آن هربرگ یا ورقه ی نوشته تا شده است و اصطلاحا ورقه ایست با مهر بالاترین مقام که به موجب آن، درجه، سمت یا امتیازی به کسی داده می شود. این دقیقا همان معنا است که کلمه «دیپلم» برای دانشجویان موفق در امتحان را دارد. در معنای خاص صفت «دیپلماتیک» روابط خارجی دولت و «دیپلماسی» نحوه اداره آن روابط است.
بند دوم: تعاریف دیگر دیپلماسی
۱- اداره امور بینالمللی به وسیله سفیر و دیگر مأموران دیپلماتیک است[۴۶].
۲- ساتو می نویسد: دیپلماسی اداره امور بین دولتها به وسایل مسالمت آمیز است[۴۷].
۳- ریویر می نویسد: دیپلماسی منفعل دیپلماتیک است[۴۸].
۴- کاریر میگوید: دیپلماسی هنر دیپلماتیک در اداره امور خارجی دولت به وسایل مسالمت آمیز است، خصوصاً با مذاکره و گفتگو[۴۹].
۵- مارتیس: دیپلماسی را دانش روابط و منافع بین الملل دولتها، یا هنر سازش دادن منافع مختلف بین الملل با هم و در معنی دقیق تر، دانش یا هنر مذاکره و گفتگو میداند[۵۰].
در تعاریف فوق سه نکته شایسته توجه است. نخست اینکه دیپلماسی روشی است در بهتر پیش بردن و موفقیت در مسائل مورد نظر، دوم اینکه آن مسائل، مربوط به روابط خارجی دولت است نه امور داخلی، و سوم اینکه دیپلماسی باید با مذاکره و گفتگو و هر طریقی مسالمات آمیز دیگر باشد.
بند سوم: وظایف اصلی دیپلماسی
وظایف دیپلماسی را می توان به هفت قسمت کلی تقسیم کرد که هر یک از آن ها دارای تقسیمات فرعی نیز هست.
۱- نمایندگی کردن مذاکرات: یکی از وظایف نماینده و دیپلمات نمایندگی کردن از منافع یک کشور و برگزار کردن مذاکرات و گرفتن تصمیمات و شناسایی کردن منافع مشترک در زمینههای مورد اختلاف میان کشورها و برای به دست آوردن اهداف دولت و اجتناب از جنگ میباشد. بنابرین وظایف دیپلمات یا نماینده دولت و یک کشور راهبردی کردن یا هدایت روابط سازمان یافته و منظم میان دولت ها است. در این میان اولین و مهمترین وظیفه نمایندگی است که شامل نمایندگی رسمی از جمله ارائه استوارنامه ها و تشریفات و حضور در محافل دیپلماتیک ملی یا سازمانی است. می توان گفت که مهمترین جنبه دیپلماسی نمایندگی اساسی که شامل تشریح و دفاع از سیاست ملی از طریق سفارتخانه ها و سایر مجاری دیپلماتیک مذاکرات و تفسیر سیاستهای خارجی و داخلی حکومت پذیرنده است.
۲- وظیفه دوم جمع آوری اطلاعات وهمچنین شناسایی و احراز و ارزیابی کردن دولت پذیرنده و اهداف سیاسی خارجی است البته این وظیفه دیپلمات شامل این می شود که چه سیاستی در مقابل دولت در پیش بگیرد. (وزارت امور خارجه) [۵۱]
این وظیفه که با وظیفه نخست نیز مرتبط است ایفای نقش به منزله یک پست مراقبت است. در کنار نمایندگی اساسی چنانچه سفارتخانه ای مایل باشد وظیفه خود را کاملا و به درستی انجام دهد باید مسائل اصلی و الگوهای داخلی یا خارجی را که در شرف بروزند به همراه پیامدهای آن ها تشریح کند وبه حکومت فرستنده آگاهی یا هشدار دهد. همان طور که هامفری ترویلیان یادآور شده است: «… جدای از مذاکرات، وظیفه اصلی سفیر تهیه گزارش در مورد شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور است که در آن به سر میبرد و همچنین گزارش دادن درباره سیاست و حکومت آن کشور و گفتگوهایی است که با رهبران سیاسی مقامات و هر شخص دیگری که وقایع کشور را برایش تبیین کرده انجام داده است.
بالاتر از همه این ها یکی از وظایف اصلی سفارتخانه هشدار به موقع در مورد تحولات نامطلوب است و این خود نیاز به مهارت و قدرت تشخیص قابل ملاحظه و تحول سیاسی دارد.
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 09:24:00 ب.ظ ]
|