۲-۴ تحریفات شناختی

گاهی تجزیه و تحلیل اطلاعات در ذهن ما تحریف می‏ شود. این نوع تحریف‏ها که خطاها و تحریف‏های شناختی نامیده می ‏شوند، به اشکال گوناگونی ظاهر می‏گردند (لیهی/ ۱۳۸۷).

خرسندی و ناخرسندی، آرامی و ناآرامی و عمده حالت‏های افراد، با فرایند تفکر فرد ارتباط مستقیم دارد. افراد مختلف در موقعیت‏های مشابه به گونه‏ای متفاوت عمل می‏ کنند؛ چرا که احساسات متفاوتی دارند. برای خروج از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب، باید احساس افراد شناسایی شود. از طرفی، طرز تفکر انسان‏ها تعیین‏کننده احساس آن‌هاست. پس بهترین راه برای تغییر رفتار، آن است که احساس را عوض کنیم و احساس با تغییر افکار قابل‌تغییر است. افکاری که به صورت خودکار پدید می ‏آیند و حالت منفی دارند، به افکار «خودآیند منفی» معروف‌اند و با یکدیگر شباهت‏هایی دارند. این افکار به دلیل تشابهی که دارند، طبقه‏ بندی می ‏شوند و در اصطلاح، به آن‌ ها «خطاهای شناختی» می‏گویند. در تمام صورت‏های خطاهای شناختی، فرد ذهن دیگران را می‏خواند یا تلاش می ‏کند احساسات و عقاید آن‌ ها را حدس بزند و به حدس خود اعتقاد کامل دارد و این در حالی است که توانایی حدس قطعی را ندارد (لیهی/ ۱۳۸۷).

۲-۵ رویکردهای روان‌شناختی در درمان نشانگان افت روحیه

۲-۵-۱ نظریه درمان بک:

از آنجائی­که افراد دچار نشانگان افت روحیه دارای افکار منفی و بدبینانه نسبت به امور هستند، از این رو نیازمند یک رویکرد شناختی هستیم لازم است که ابتدا رویکرد بک را در این مورد توضیح دهیم:

تحقیقات اولیه بک روی افسردگی منجر به ابداع رویکردی بنام درمان شناختی[۱۳۷] گردید. بک در آغاز روانکاو بود و روی سخنان و تداعی‌های آزاد بیماران کار می‌کرد ولی از این تعجب می­کرد که بیمارانش افکاری دارند که بندرت از آن‌ ها باخبرند و در تداعی­های آزاد خویش به آن‌ ها اشاره نمی­کنند. به همین دلیل نیز بیماران خود را متوجه این افکار می­کرد. این افکار یا شناخت­ها که سریع و خودکار به نظر می‌رسیدند تحت کنترل بیمار نبودند غالباً به دنبال این افکار خودکار که بیماران از آن بی‌خبر بودند احساسات ناخوشایندی در آن‌ ها ایجاد می‌شد که کاملاً از آن باخبر بودند. بک با پرسش از بیماران خویش درباره افکار فعلی‌شان به مضامین منفی مثل شکست یا بی‌کفایتی رسید که مشخصه دیدگاه بیمارانش ‌در مورد گذشته، حال و آینده بودند (کوری، ۲۰۰۵؛ نقل از رحیمی، بهمنی و دادخواه، ۱۳۹۳).

بک (١٩٧٩) می‌نویسد که طرح‌واره‌ها می‌توانند سالم و کارآمد، یا ناسالم و ناسازگار باشند. طرح‌واره‌های ناسازگار تمایل به منفی نگری، انعطاف‌ناپذیری و مطلق‌گرایی دارند. وقتی که طرح‌واره‌های منفی نگر فعال می‌شوند تمامی مراحل پردازش اطلاعات را متأثر می‌کنند؛ ‌بنابرین‏ فردی که طرح‌واره‌ای نظیر این باور که «من بی‌ارزش هستم» را در ذهن پرورانده، تمایل پیدا کند تا تمامی اطلاعات ورودی را به گونه‌ای تحریف کند تا با این باور نادرست هماهنگ شود. اطلاعات مثبتی که با این باور همخوان نباشند ممکن است نادیده گرفته‌شده و یا تحریف شوند تا با طرح‌واره بنیادین فرد همسان شده و آن را تهدید نکنند. وقتی ذهن فرد مغشوش می‌شود تمایل بیشتری پیدا می‌کند تا در فرایند پردازش اطلاعات ذهن افراد هرچند سالم بروز کند و در افراد دارای مشکل شدت و تکرار این افکار بیشتر است. بک نظریه‌ای چند عاملی را ارائه ‌کرده‌است تا توضیح دهد که طرح‌واره‌های شناختی ناسازگار، افکار خود آیند و تحریف‌های شناختی می‌توانند باعث به وجود آمدن اختلالات هیجانی شوند. اعتقاد بر این است که مشکلات همان طور که به واسطه تحریف‌های شناختی است که ایجاد می‌شوند به وسیله همان‌ها نیز دوام می‌یابند (رحیمی و همکاران، ۱۳۹۳). از هنگامی که طرح‌واره‌های ناسالم در ذهن فرد مستقر شوند تمایل به تفکر و رفتار به گونه‌ای که باعث فعال باقی ماندن طرح‌واره‌ها می‌شوند نیز در فرد ایجاد می‌شود. هر اطلاعات ورودی توسط طرح‌واره‌ای فیلتر می‌شود تا سازگاری آن‌ ها با نظام باورهای ذهنی فرد تأیید شود (بهمنی و همکاران، ۱۳۸۹). بدین ترتیب بک ۹ تحریف شناختی را معرفی ‌کرده‌است:

    1. تفکر همه یا هیچ[۱۳۸]: در این طرز تفکر فرد موقعیت‌ها را در دو مقوله می‌بیند نه در یک طیف

    1. فاجعه سازی[۱۳۹]: در این نوع تفکر فرد آینده را بدون در نظر گرفتن دیگر نتایج محتمل تر، به طور منفی پیش‌بینی می‌کند.

    1. بی‌توجهی به امر مثبت: یعنی وقتی فرد ‌در مورد خود و دیگران قضاوت می‌کند، تجربیات، اعمال یا کیفیات مثبت را نادیده می‌گیرد.

    1. تعمیم مبالغه‌آمیز[۱۴۰]: یکی از انواع خطاهای شناختی است که تغییر آن دشوار است. «هیچ وقت فکر نمی کند که من هم عقل دارم» همیشه مرا تحقیر می‌کند»

    1. برچسب زدن[۱۴۱]: فرآیندی که از نسبت دادن صفت منفی حاصل می‌شود.

    1. شخصی سازی[۱۴۲]: بسیاری از افراد از روی عادت رفتار دیگران را متوجه خود می‌دانند. «چون تو جواب تلفن را از داخل اتاق دادی حتما راجع به من صحبت می‌کردی».

    1. ذهن‌خوانی[۱۴۳]: افراد تحت تأثیر یک باور، بی‌دلیل از افکار و انگیزه های یکدیگر برداشت نادرست می‌کنند و همین طور در این ارتباط انتظار دارند که طرف دیگر از افکار و خواسته‌های آن‌ ها مطلع باشند.

    1. استدلال‌های هیجانی[۱۴۴]: موقعیتی که افراد به اتکای احساس، فرض خود را ‌در مورد طرف مقابل درست می‌دانند

  1. فیلتر ذهنی[۱۴۵]: فرد یکی از اجزای منفی موضوع مورد اختلاف را برداشت می‌کند، به جای اینکه تصویری کلی از موضوع در ذهن خود ایجاد کند (بک، ۱۹۷۹).

‌بنابرین‏ شناخت درمانی شیوه‌ای هدف مدار[۱۴۶]، حل مسئله گرا [۱۴۷]و ساختار یافته[۱۴۸] برای کاهش مشکلات فرد محسوب می­ شود. فرایند تغییر در شناخت درمانی شامل کمک به مراجع است تا بتواند نحوه شناخت افکار، احساسات و رفتارهای خود و نیز نحوه ارتباط آن‌ ها را باهم فراگرفته و بفهمد که چگونه در ایجاد وضعیت فعلی اثر دارند. تغییر پایدار، حاصل تغییر تحریف‌های شناختی بنیادین و باورهای ناکارآمد است. به طور کلی درمان در جلسات مشاوره‌ای مبنی بر شناخت درمانی ‌به این علت اتفاق می‌افتد که در این رویکرد به بیماران آموزش داده می‌شود که افکار ناسازگارانه خود را شناسایی و صحت آن‌ ها را ارزیابی کرده و دیدگاه‌های سازگار‌تر یا انطباقی­تری را خلق نمایند و در آخر میزان مورد استفاده بودن آن نگرش‌های جدید خود را از طریق تکالیف رفتاری ساختار یافته به آزمون بگذارند (بک و کلارک، ۲۰۱۰).

۲-۵-۲ رویکرد وجودی:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...