دانلود مقاله-پروژه و پایان نامه | قسمت 12 – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
علاوه بر موارد بالا که در مورد تاریخچه ایجاد عبارات تئوری سه جهان و جهان سوم بود، در مورد مبدأ شکلگیری مفهوم جهان سوم، سه نظریه ایراد شده است که عبارتند از:
۱) گلدتورپ[۱۶۱] در کتابی تحت عنوان “جامعهشناسی کشورهای جهان سوم” اظهار داشته که ظاهراًً اصطلاح “جهان سوم” نخستین بار توسط آزادیخواهان فرانسه در دهه ۱۹۵۰ به کار گرفته شد؛ یعنی زمانی که بسیاری در جستجوی یک “راه سوم” یا “نیروی ثالث” بودند، که همخوانی با سیاستهای کشورشان داشته و به ناسیونالیسم محافظهکارانه و کمونیسم، گرایش نداشته باشد. (گلدتورپ، ۱۳۷۰، ۳۱)
۲) عدهای معتقدند که در دوران جنگ سرد، کشورهایی که امروزه موسوم به “جنبش غیر متعهد” هستند، کنفرانسی[۱۶۲] در باندونگ اندونزی در ۱۹۵۵ تشکیل دادند تا سیاست عدم وابستگی به کشورهای بلوک شرق و غرب را دنبال کنند. کشورهایی چون یوگسلاوی، هند، اندونزی و مصر از بانیان این کنفرانس بهشمار میروند و به کشورهایی که به این کنفرانس پیوستند، کشورهای جهان سوم گویند. (آشوری، ۱۳۶۶، ۱۱۹-۱۱۸)
۳) گروهی نیز به پیروی از رهبران چین، مثل مائوتسه تونگ[۱۶۳] جهان را به سه قسمت تقسیم میکنند؛ که در این میان جهان سوم در ارتباط با ابرقدرتها تحت ستم هستند. (همتی، ۱۳۶۶، ۱۳)
بعد از جنگ جهانی دوم، جهان سوم از کشورهایی تشکیل میشد که سعی در یافتن “راه سوم” یا “روش بینابینی” برای راه رشد خود داشتند. در اصل این کشورها از پذیرش کمونیسم استالینی و نیز سرمایهداری غرب اکراه داشتند. (ساعی، ۱۳۸۴، ب، ۵۷) در اواسط دهه ۱۹۵۰ عبارت جهان سوم در اشاره به آن دسته از کشورها بهکار رفت که تلاش میکردند در جنگ میان ایالات متحدهی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی موضع بیطرفی را انتخاب کنند. این اصطلاح همچنین نشاندهنده موقعیت جغرافیایی گروهی از کشورها که در سه منطقه آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین واقع شدهاند، میباشد. (به استثنای آفریقای جنوبی، اسرائیل و ژاپن)
با رواج مباحث مربوط به “نوسازی”، “توسعه” و “عقبماندگی”، اصطلاح جهان سوم معانی وسیعتری یافت، به این ترتیب معانی و تفاسیر مربوط به این اصطلاحات نیز بر معانی قبلی جهانِسوم افزوده شد. (ساعی، ۱۳۸۹، ۱۵) در این راستا جهان سوم با کشورهای در حال رشد که در حال گذر از عقب ماندگی هستند یا کشورهایی که در مراحل اولیه نوسازی و توسعه میباشند، مترادف شد.
در آخر باید اشاره کرد جهان سوم شامل کشورهایی که بر روی سه قاره پراکنده شده و شامل تقریباً سراسر آفریقا جز قسمت جنوبی آن (جمهوری آفریقای جنوبی)، سراسر آمریکای لاتین و حدود سه پنجم آسیا میباشد. بدین ترتیب این کشورها حدود نیمی از خشکیهای کرهی زمین و همان حدود از جمعیت دنیا را دربردارند.[۱۶۴]
۲- تاریخچه تئوری جهانی سازی
جهانی سازی بارزترین تفاوت جهان دیروز و امروز است که ایده آن در فردای روز خاتمه جنگ جهانی دوم، با عمومیت یافتن تفکر حل و فصل مسائل و اختلافات جهان توسط خِرَدِ جمعی ایجاد شد.
بسیاری معتقدند، آغاز استفاده از اصطلاح جهانی سازی به دو کتابی برمیگردد که در سال ۱۹۷۰ منتشر شد؛ کتاب اول نوشته مارشال مک لوهان[۱۶۵] با عنوان “جنگ و صلح در دهکده جهانی”[۱۶۶] که به نقش تحولات و وسایل ارتباطی در تبدیل جهان به دهکدهی واحد جهانی اشاره دارد و کتاب دوم نوشته برژنیسکی[۱۶۷] است.
یکی دیگر از اولین نقلهای جهانی سازی، رساله چاپی قدیمی آلمانی در سال ۱۸۴۸ بود. (Denning, 2004, 18) با این حال کلمه جهانی سازی، ابتدا در ۱۹۶۱ وارد دیکشنری آمریکایی-انگلیسی شد؛ هرچند قبل از آن فعل “روند جهانی شدن”[۱۶۸] همراه با “مکتب جهانی شدن”[۱۶۹] در ۱۹۴۰ ظاهر شده بود. (Scholte, 2002, 4) به همین دلیل تعداد زیادی از محققان و تاریخنویسان فاصله سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۴۰ را “دوره زیبای جهانی سازی”[۱۷۰] مینامند. (Held and McGrew, 2003, 4) همچنین با اینکه پیدایی عبارت جهانی سازی به اوایل ۱۹۶۰ بازمیگردد، اما این عبارت تا یک چهارم قرن بعد از آن بود که آگاهی عمومی را در برداشت. در واقع جهانی سازی بهعنوان عبارت کلیدی پر سروصدای دهه ۹۰ است، زیرا به بهترین وجه وابستگی زندگیهای اجتماعی به یکدیگر را نشان میدهد. (Steger, 2010, 1)
بسیاری بهغلط معتقدند که تئودور لویت[۱۷۱] پروفسور مدرسه تجاری هاروارد، عبارت جهانی سازی را در ۱۹۸۳ با نوشتن مقاله “جهانی سازی بازارها[۱۷۲]“[۱۷۳] اختراع کرد. در این راستا باید گفت با اینکه لویت در استفاده گسترده از این عبارت تأثیر زیادی داشته است، اما جهانی سازی اولینبار در ۱۹۴۴ استفاده شده است. همچنین ثابت شده این عبارت قبل از مقاله لویت در ۱۹۸۰، در مقالات اقتصادی منتشر شده بود. (Hamilton, 2008, 10) بعضی دیگر معتقدند اولین کسی که برای نخستین بار تئوری جهانی سازی را مطرح کرد، مارکس[۱۷۴] بود که البته او بعد اقتصادی این فرایند را مشخص کرد. (Waters, 2001, 10-11) از طرفی شاید هگلِ فیلسوف (۱۸۳۱-۱۷۷۰)، اولین تئوریسین جهانی سازی باشد؛ زیرا او فقط از ارتباط بین مناطق و مکان های مختلف صحبت نکرد، بلکه از پدیدار شدن آگاهی های ناشی از این ارتباطات بین المللی هم بحث کرد. (Erikson, 2007, 1)
در این قسمت لازم است عقیدهی برخی از بزرگترین اندیشمندان صاحبنظر در زمینه جهانی سازی، در رابطه با مراحل شکل گیری آن را بررسی نماییم.
امانوئل والراشتاین[۱۷۵] معتقد است زمین از آغاز قرن شانزدهم دستخوش تراکم اجتماعی و آغاز روند جهانی سازی شد، اما رابرتسون[۱۷۶] استدلال می کند که در واقع تاریخچه آن طولانیتر است. (Waters, 2001, 4)
بهنظر رابرتسون تاریخ جهانی سازی به ظهور سرمایهداری برمیگردد و پنج مرحله را شامل می شود که عباتند از: “۱) مرحله بدوی (اروپای۱۷۵۰-۱۴۰۰) که با تجزیهی کلیسا، ظهور جوامع دولتمدار، تعمیمهایی درباره بشریت و استعمار مواجهیم. ۲) مرحله نخستین (۱۸۷۵-۱۷۵۰) که ظهور دولت- ملت، دیپلماسی بین دولتها، موافقتنامه های بین المللی ارتباطات، ظهور ملتهای غیراروپایی و اولین عقاید جهانگرایی را شاهدیم. ۳) مرحله جهش (۱۹۲۵-۱۸۷۵) که در آن با عوامل جهانیکننده دولت-ملت، جامعه واحد بین المللی و بشر واحد مواجهیم. ۴) مرحله تلاش برای کسب سلطه (۱۹۶۹-۱۹۲۵) با شکلگیری جامعه ملل و سازمان ملل، جنگ جهانی دوم، پایان جنگ سرد و ظهور جهان سوم، روبهرو هستیم. ۵) مرحله عدم قطعیت (۱۹۹۲-۱۹۶۹) با عواملی چون گفتمان حقوقی بینالمللی، پیچیدگی روابط بینالملل، شناخت مسائل زیستمحیطی و رسانه های جهانی مواجهیم.” (Robertson, 1994, 56-59) با اینکه رابرتسون، جهانی سازی را با ظهور سرمایهداری همراه میداند، اما ارتباط مراحل پنجگانهی او با نظام سرمایهداری مشخص نیست. در واقع رابرتسون آغاز جهانی سازی را در اوایل قرن پانزدهم دنبال می کند، اما آن را تا اواخر ۱۸۰۰، یعنی آغاز دوران طلایی واقعاً مؤثر نمیداند.
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 09:50:00 ب.ظ ]
|