‌بنابرین‏ بدون وجود خانواده و یا دست کم شبه خانواده، رشد صحیح اجتماعی، عاطفی و فرهنگی کودکان مشکل خواهد بود، سیستم خانواده نظام روابط اجتماعی را در سطح درون و بیرون از خانواده ممکن می‌سازد و در صورتی که این نظام تخریب شود و جایگزین قابل قبولی حتی در حد نسبی برای آن در نظر گرفته نشود باعث آسیب پذیری کودکان شده و نابهنجاری هایی را در آن ها پدید می آورد.

۶-۲ کارکردهای خانواده

اگبرن[۸] در چند دهه پیش ۷ کارکرد برای خانواده درنظر گرفت :

    1. تولید کالای اقتصادی و خدماتی

    1. تعیین پایگاه اجتماعی برای فرزندان

    1. آموزش فرزندان

    1. آموزش مذهب به کودکان و نوجوانان

    1. تولید نسل

    1. حمایت

  1. عطوفت و محبت و روابط اجتماعی خانواده

برخی از این کارکردها قابلیت واگذاری به سازمان‌های ارائه دهنده را دارند به جز کارکرد مهر و عطوفت در فضای حاکم به خانواده. البته بسیاری از جامعه شناسان (کونیک، باتامور، کینزلی دیوسیل، ارنست برجس[۹]) کارکرد جامعه پذیری را در مقایسه با کارکرد آموزشی، دارای مفهومی عمیق تر یافتند، زیرا شامل کلیه یادگیری های غیررسمی نیز می شود. (آقابخشی، ۱۳۷۹)

۱-۶-۲- جامعه پذیری

جامعه پذیری فرایند یادگیری و تمرینی است که از طریق آن فرد یاد می‌گیرد که چگونه در وضعیت های گوناگون اجتماعی، پاسخگوی انتظارات جامعه باشد. این انتظارات به پایگاه های فرد در ‌گروه‌های مختلف که متعلق به آن هاست بستگی دارد. ‌بنابرین‏ می توان اظهار داشت که جامعه پذیری، عبارت است از جریان فراگیری رفتارها و قابلیت های لازم ایفای یک نقش اجتماعی خاص.

۲-۶-۲- روند جامعه پذیری

گاهی گروه به عمد و آگاهانه به جامعه پذیری فرد می پردازد؛ مانند خانواده و مدرسه.

گاهی زندگی گروهی خود به خود فرد را جامعه پذیر می‌کند، مانند رفتار پدران و مادران (یا معلمان) بی آن که خود آنان متوجه باشند سرمشق رفتار فرزندان قرار می گیرند.

هدف از جامعه پذیری در نهایت این است که کودک تحت تأثیر عوامل مختلف به گونه ای رشد یابد که آداب و رسوم و همچنین حالات، عواطف، افکار و عقاید صریح و ضمنی افراد جامعه را از آن خود بداند و موافق همین عوامل رفتار کند و این رفتار مورد قبول جامعه باشد.

۳-۶-۲- معرف ها و نمودهای جامعه پذیری

    1. نوع رفتار کودک با بزرگترها و میزان رابطه با خانواده شامل :

        • میزان احترام

        • میزان تبعیت

      • میزان مشارکت داوطلبانه در کارها

  1. سازگاری کودک با همسالان شامل :

    • میزان همکاری و سازگاری

    • میزان مشاجره و اختلاف

  • میزان دعوا و کتک کاری

    1. وضعیت ظاهری کودک.

    1. وضعیت تحصیل کودک و رابطه اش با اولیای مدرسه.

    1. چگونگی استفاده کودک از وقت خود.

  1. میزان رابطه کودک با ‌گروه‌های بزهکار. (آقابخشی، ۱۳۷۹)

اجتماعی شدن[۱۰] فرآیندی است که از طریق آن یک فرهنگ به اعضای خود می‌آموزد عملکرد خود را با راه‌هایی که از نظر اجتماعی مورد پذیرش است، هماهنگ کنند. نوجوان تمایل به اجتماعی شدن دارد و می‌خواهد موجودی اجتماعی باشد. اجتماعی شدن برای انسان ضروری است چرا که انسان فاقد غرایزی است که رفتارهای خاصی را برای موقعیت‌های ویژه‌ای مشخص کند. ما باید بیاموزیم در موقعیت‌های مختلف چگونه احساس، اندیشه و رفتار کنیم. این فرایند از طریق تأثیر محیط اطراف و محیطی که در آن زندگی می‌کنیم، صورت می‌گیرد و البته با توجه به مواردی که ذکر شد برای زندگی در این محیط‌ها دوره زمانی خاصی درنظر گرفته نشده است، زیرا حتی یک ساعت از زندگی آدمی می‌تواند برای باقی و ادامه زندگی وی تعیین مسیر نماید. (بیابانگرد، ۷۹)

از این رو فرایند اجتماعی شدن در نوجوانان اهمیت خاصی دارد، زیرا آن‌ ها در حال بلوغ جسمانی، هوشی و هیجانی هستند و لذا قادر به فراگیری مهارت‌هایی هستند که آن ها را برای پذیرش نقش‌های بزرگسالان مهیا می‌کند. بیشترین رشد در حوزه شخصیت روی می‌دهد (همان منبع، ۱۱۲) پس با اطمینان می‌توان گفت بخش اعظم شخصیت نوجوان از طریق تماس‌ها و تعامل او با دنیای خارج، تشکیل می‌شود. (بالایان، ۷۴)

با توجه به مطالب گفته شده، اگر نوجوانان در برقراری ارتباط با دنیای خارج و دوستان خود محدودشوند و زمینه لازم برای فعالیت اجتماعی آن‌ ها فراهم نگردد، یاد نمی‌گیرند در موقعیت‌های مختلف زندگی چگونه رفتار، عمل و احساس کنند. قادر نیستند نقش‌های مرتبط با جنس خود را به عهده بگیرند، در نتیجه دچار تعارض و سردرگمی می‌شوند و در تأمین نیازهای عاطفی،‌شناختی و … خود با مشکل روبه‌رو می‌شوند که در نهایت به نارضایتی آن ها، از زندگی منجر می‌شود.

۷-۲ اهمیت تماسهای فیزیکی

پژوهشگران طی مطالعات اخیر ‌به این نتیجه رسیده اند که رابطه ی پدر و کودک خیلی بیشتر از آن چه تا به امروز فکر می‌کردند اهمیت دارد. حتی نوزاد نیز از تحریکات فیزیکی حاصل از بازی با پدر لذت می‌برد. زمانی که خانواده ها (والدین) با کودکان خود بازی نمیکنند، آن ها را نوازش نمی کنند، دست به سر و صورتشان نمی کشند، بغل نمی گیرند و در واقع خانواده فاقد هر گونه محرک‌های فیزیکی و روانی است، کودکان کمتر احساس امنیت می‌کنند، آسیب پذیرتر بوده و کمتر به دنبال ایجاد ارتباط با دیگران می‌روند و در مواردی ممکن است در آینده خود آن ها نیز والدینی با عاطفه ی کمتر باشند.

کودکانی که دچار محرومیتهای عاطفی بوده اند و خانواده هایشان هر گونه ‌نوازش‌های جسمی را از آن ها دریغ کرده‌اند در برقراری رابطه با دیگران دچار مشکل شده و قابلیت مساعدی برای انجام رفتارهای خشن و جنایت آمیز در آن ها دیده می شود. آثار منفی فقدان عشق و محبت درطول سال‌های ابتدایی زندگی تا درازمدت ادامه دارد. رشد و شکل گیری شخصیت کودکان ممکن است گاهی دچار موانعی در جهت ارتقا شود، خصوصاًً در صورتی که کودک به خانواده یا محیطی متعلق باشد که اعضای آن از نظر ابراز محبت و ‌نوازش‌های جسمانی بسیار سرد و خسیس بوده باشند و کودک فراموش شده یا مورد بدرفتاری قرار گرفته باشد.

بزرگترها (قریب به اتفاق آن ها) اغلب سعی می‌کنند، آن چه را که از نظر مادی دارای اهمیت است برای فرزندان خود فراهم کنند. آن‌ ها خوشبختی و امنیت را در گرو خوراک و پوشاک و مسکن می دانند به همین دلیل آن چه در نظر آن ها مهم تلقی می شود واژه ی کالبدانه ی رفاه است، تا جایی که نیازهای روانی و هیجانی از یاد رفته و آن ها فکر می‌کنند با سیر کردن و پوشاندن و جا دادن همه ی مشکلات و خواسته های کودکان حل می شود، در حالی که مهمتر از غذا، دور هم غذا خوردن اهمیت دارد و ایجاد یکپارچگی می کند. (گنجی، ۱۳۸۰)

۸-۲ مفهوم پدیده بی سرپرستی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...