پژوهش ها نشان داده‌اند که به کارگیری روش های گشتالت درمانگری، افسردگی، پرخاشگری و اضطراب را کاهش می‌دهد( موریس[۲۵۵]، ۱۹۹۱ ؛ فرایدبرگ[۲۵۶] ، ۱۹۹۴ ؛ کاگی ، کلایمز و باس[۲۵۷] ، ۲۰۰۱).

یافته های پژوهش های دیگری که به وسیله ساندرز[۲۵۸] (۱۹۹۶) با به کار گیری فنون شناختی ایمنی و رابطه مشاور– مراجع انجام شد، نشان دادند که استفاده از رابطه گرم و معنادار می‌تواند به کاهش افسردگی، تنیدگی، اضطراب و پرخاشگری منجر شود.

۲-۲-۲- سایر رویکرد های مرتبط با انسانگرایی

ترکیب انسانگرایی با شناخت درمانی :

نلسون- جونز[۲۵۹] با ترکیب انسانگرایی و شناخت درمانی در صدد رسیدن به همدلی، رشد مهارت‌های لازم برای افزایش شادی و کاهش رنج همنوعان و خود بود.(۲۰۰۳). برخی از تعابیر او در زیر بررسی خواهد شد :

خوبی ذاتی[۲۶۰] :

در برخی نظریات روانشناسی بالاخص نظریه فروید طبیعت درونی انسانی ویرانگر، خودخواه و خود محور فرض شده است. اما نلسون – جونز معتقد است تأکید بر جنبه‌های مثبت در کنار جنبه‌های منفی غیر قابل انکار او ، تصویری واقع بینانه و امیدوار کننده تری از وی ارائه می‌دهد. او توضیح می‌دهد که خوبی درونی، هسته مثبت وجود فرد است که توسط تمایلات زیستی احاطه شده است و فرد را در جهت حفظ حیات ارتباط با دیگران، همدلی، شفقت و نوع دوستی سوق می‌دهد. در نهایت خوبی درونی باعث ایجاد دغدغه برای افزایش شادی وکاهش رنج و غم همنوعان می‌گردد. ‌از موضوعات مهمی که در حیطه خوبی ذاتی مطرح می شود همدردی[۲۶۱] است. داروین[۲۶۲] نظریه پرداز بزرگ اعتقاد داشت غریزه همدردی یک غریزه مهم و حیاتی مختص یه گونه انسانی است. همدردی یعنی تشخیص و احساس کردن یک حالت روانی در فرد دیگری که با فرد از منشإ یکسانی بوخوردار است. مفهوم همدردی با اصطلاح علاقه اجتماعی[۲۶۳] در نظریه آدلر همخوان است. بک نیز در سال ۱۹۹۹ به مفهوم همدردی توجه نشان داد. به نظر نلسون – جونز مسیر تحول همدردی از سوء استفاده ابزاری از دیگران که پایین ترین سطح تحول همدردی است آغاز می شود. مرحله بعدی نیاز به دوست داشته شدن از سوی دیگران است. فرد با گذر از این مرحله به شکل واقعی همدردی که همان فراهم آوردن رضایت دیگران و ترجیح نیازها و منفعت آن ها بر نیازها و منفعت خود می‌باشد، می‌رسد( نلسون – جونز،۲۰۰۳).

شادی و رنج :

شادی و رنج دو روی یک سکه هستند. رنج روانشناختی جنبه‌های غیر جسمانی رنج را در بر می‌گیرد. هر گونه ناراحتی و آشفتگی را رنج روانشناختی می‌نامند. رنج به دو شکل خود آفریده[۲۶۴] و رنجهای وجودی[۲۶۵] نمود می‌یابد. شادی شامل احساساتی چون خشنودی، احساس ارزشمندی خود و بهزیستی[۲۶۶] می‌باشند. احساس شادی بیشتر از آنکه ناشی از واقعیت های بیرونی باشد تحت تاثیر ادراک فرد از موقعیت مورد نظر است. بدین ترتیب می توان با آموختن مهارت‌های ذهنی و ارتباط مؤثر و نزدیک با خوبی درونی میزان شادی را افزایش داد و از شدت رنج کاست(نلسون – جونز،۲۰۰۳).

شخصیت سالم :

شخصیت سالم از نطر نلسون- جونز دارای ۵ ویژگی عمده که تحت عنوان R5 خوانده می شود، می‌باشد :

۱ – حساسیت[۲۶۷] : این ویژگی به آگاهی وجودی در فرد اشاده دارد. منظور آن است که فرد از احساسات، واکنش های بدنی و شهوات خود در هر لحظه آگاه باشد و بتواند صدای درونی وجودش را بشنود، نسبت به اضطراب گناه حساس باشد و قادر به همدردی با دیگران باشد.

۲- واقعگرایی[۲۶۸] : این ویژگی از طریق آموختن مهارت های ذهنی مثل آگاهی، گفتگو با خود، تصویر سازی ذهنی، قوانین ذهنی منطقی، اسناد و انتظارات منطقی حاصل می شود.

۳- ارتباط[۲۶۹] : این ویژگی به وسیله استفاده و پرورش مهارت‌های ارتباطی، شروع مکالمه با دیگران، خودفاش سازی، گوش دادن فعال، توجه نشان دادن به دیگران، صمیمیت، همکاری، ابراز وجود، کنترل خشم و حل تعارض شکل می‌گیرد.

۴- فعالیت‌های لذت بخش[۲۷۰] : این فعالیت ها شامل مهارت های تشخیص علایق، مهارت های کار، مهارت های مطالعه، مهارت های گذراندن اوقات فراغت و مهارت های مراقبت از سلامتی می‌باشد. انجام این فعالیت ها باعث ایجاد احساسات مثبت در فرد می شود.

۵ – تشخیص درست و نادرست[۲۷۱] : تشخیص درست و نادرست مستلزم وجود مهارت هایی است که باعث آشکار شدن همدردی در فرد، ابراز صمیمیت و محبت، زندگی اخلاقی در ارتباط با دیگران می‌گردد(نلسون _ جونز، ۲۰۰۳).

به طور خلاصه می توان گفت شخصیت سالم از نظر نلسون- جونز در فردی تجلی می‌یابد که دارای مهارت های ذهنی و ارتباط و عمل و به رشد معنوی دست یافته باشد.

۲-۶-گروه درمانی مبتنی بر رویکرد انسانگرایی

گروه درمانی[۲۷۲] عظیم ترین بخش از سومین انقلاب روانپزشکی است. اولین انقلاب آزادکردن دیوانگان از غل و زنجیر توسط دکتر پینل[۲۷۳] در ۱۷۹۳ رخ داد. دومین انقلاب در قرن نوزدهم بود که با پیدایش روان درمانی همراه بود. انقلاب سوم که هم اکنون در جریان است متاثر از نیروهای اجتماعی بوده و هدف آن جامعه درمانی است(ثنایی، ۱۳۷۴).

در لغت نامه روانشناسی گروه درمانی چنین تعریف شده است : درمان جمعی مشکلات روان شناختی که در آن دو یا تعداد بیشتری از افراد در یک یا دو درمانگر(رهبر) به تعامل به هم می پردازند. نقش درمانگر در جریان گروه تسهیل، تسریع و تفسیر می‌باشد. عامل مهم در تمام گروه ها ارتباط بین اعضا است. ‌به این ترتیب که هر عضو دو نقش بیمار و درمانگر را به طور همزمان در برابر سایر اعضاء گروه ایفا می‌کند( کورزینی[۲۷۴] ، ۱۹۹۹). ‌گروه‌های درمانی معمولا ۶ تا ۱۲ عضو دارند. جلسات نیز یک یا دو بار درهفته تشکیل می‌شوند (استوارت[۲۷۵] ، ۲۰۰۱ ). در کل هدف گروه درمانی تخفیف علائم، اصلاح روابط بین فردی و اصلاح وضعیت پویش های مخصوص خانواده یا زوجین است(سادوک و سادوک ،۲۰۰۵).

امتیازات گروه درمانی :

مزیت عمده ای که گروه درمانی نسبت به روان درمانی فردی دارا است این است که افراد در جلسات گروهی بیشتر مشابه موقعیت های واقعی رفتار می‌کنند و واکنش نشان می‌دهند. در گروه درمانی در نتیجه عضویت خود در گروه معنای خاصی از هویت و پذیرش اجتماعی به دست می آورند. آن ها دیگر تنها نیستند و در میان افرادی قرار دارند که همان اضطراب ها و مسائل عاطفی را تجربه می‌کنند. مشاهده چگونگی مقابله اعضا دیگر با مشکل راه های جدید مقابله را به فرد می آموزد. بازخورد سایر اعضا گروه باعث ایجاد یک آگاهی منحصر به فرد ‌در مورد رفتار به او ارائه می‌دهد. گروه محل امنی برای تمرین رفتارهای جدید ایجاد می‌کند. اعضا با کمک همدیگر در گروه عزت نفس خود را تقویت کرده و بهتر به حل مشکلات خود نائل می‌آیند. از طرفی گروه درمانی تجارب خانوادگی و ارتباطات فرد با سایر اعضا خانواده را منعکس می‌کند و به مسایل پویای خانوادگی اجازه ظهور می‌دهد(فرد- مارتین[۲۷۶] ، ۱۹۹۹).

گروه درمانی، فرصتی فراهم می‌کند تا شخص نگرش ها و رفتار خود را ضمن تعامل با مردمان دیگری که دارای مشکلات و اختلالاتی همانند خود وی هستند، وارسی کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...