۲- کودکان به ویژه کودکان پیش دبستانی و سال‌های نخست دبستان، از طریق درگیری و کارکردن مستقیم با اشیا، مواد محسوس و عینی مسائل و مفاهیم مختلف رامی آموزند، و در این سالها کارکردن با کلمات وسایر نمادها به خوبی اشیا و امور محسوس در کودکان یادگیری ایجاد نمی کند.

۳- به رغم تأکید پیاژه بریادگیری اکتشافی و آموزش فردی، کنش متقابل کودک با سایر کودکان نیز مورد توجه او بوده است. این کنش متقابل میان کودکان به رفع خودمداری در آن ها کمک می‌کند. کودک از راه کنش متقابل با همسالان به پذیرش دیدگاه های دیگران موفق می شود. ضمنا از آنجا که تعامل اجتماعی بیشتر از طریق استفاده از زبان میسر است، این کار سبب می شود که درک کلامی کودک نیز افزایش یابد.

۴- آموزش باید برنیازهای فردی دانش آموزان و سطح درک و فهم آنان منطبق باشد، یعنی نوع تکالیف یادگیری، مقدار آن، و سرعت یادگیری باید برتوانایی های کودکان مختلف مبتنی باشد. در واقع باید به کودک فرصت داد که دانش خود را خود بسازد. کودکان بیشتر به فرصت های یادگیری از طریق تجربه مستقیم نیاز دارند تا آموزش رسمی. پس بهتر است معلم تا حد امکان از آموزش رسمی بکاهدتا آنجا که ممکن است به فراهم آوردن فرصت های یادگیری و تدارک دیدن مواد آموزشی اقدام کند. (همان، ص۲۱۶)

۲-۲ مدل های برنامه درسی در دوره پیش از دبستان

الف- مدل های غیر رسمی

ب- مدل های مهارت محور

ج- مدل های رشدی- شناختی

الف- مدل های غیر رسمی [۶۰]

این برنامه ها که طی سالها،­در مراکز پیش دبستانی اولیه، سنتی و کودک محور برای کودکان طبقات متوسط اجتماع طرح ریزی می شد به صورت های غیر رسمی امروزی که برای تمامی کودکان طرح ریزی می شود، تکامل یافته است. امروزه تأکید اساسی این گونه برنامه ریزی ها بر«نیازهای کلی کودک» می- باشد که عبارتند از:

    1. عادت به مراقبت های شخصی و بهداشتی

    1. مهارت های حرکتی

    1. خودشناسی

    1. رشد اجتماعی و عاطفی

    1. رفتار رضایتمندانه ‌و سازگار

  1. رشد مهارت های کلامی و زبانی وهوشی

ب- مدل های مهارت محور[۶۱]

این گونه برنامه ها، نیز در طول سال های ۱۹۶۰ پدید آمده اند و اساساً در جهت آموزش رسمی و مستقیم یک سری مهارت ها یا اطلاعات ویژه، به خصوص در سطوح خواندن، حساب کردن، مهارت های کلامی در حرکت بوده است. این گونه برنامه ها بیشتر از توجه به اصالت کودک و کودک محوری، معلم نگر یا موضوع محورند. ‌به این معنی که معلم فعالیت های یادگیری را هدایت می کند، درحالی که کودک به روش های تجویز شده و تدارک دیده شده از جانب معلم عمل می‌کند و در فعالیت ها شرکت می جوید. دیگر جریانات رشد نیز از اهمیتی برخوردارند، ولی مقصود اصلی این قبیل برنامه ها در واقع رشد و پیشرفت مهارت های تحصیلی در یک محیط یادگیری بی نهایت سازمان یافته است.

ج- مدل های رشدی شناختی [۶۲]

این برنامه ها نیز در طول سال‌های ۱۹۶۰ پدید آمده اند و اساسا بر دو سطح زیرین توجه دارند:

    1. رشد و پرورش روند یادگیری مؤثر مانند حل مسئله، تشکیل مفاهیم، مشاهده و کاربرد و تجربه ومهارت های دست ورزی با تأکید ویژه بر کارهای پیاژه روانشناس سوئیسی و رشد مهارت های کلامی.

    1. کسب نگرش های مثبت نسبت به یادگیری. تدابیر آموزشی و تعلیم برای برآوردن و رسیدن به اهداف هدایت شده به وسیله معلم در فعالیت ها، طرح ریزی گردیده اند. (بعضی اوقات رسمی و دیگر مواقع غیررسمی)، بعضی از آن ها ممکن است بسیار سازمان یافته وبعضی دیگر انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند. به علت این گونه انعطاف پذیری در برنامه، برنامه های رشدی- شناختی، از روش های بسیار سازمان یافته مشابه به مدل مهارت محور گرفته تاروش های کمتر سازمان یافته تر مانند مدل غیر رسمی کودک نگر وسعت دارد. در این سه مدل جداگانه، معلم باید از نقش اصیل خود و انتظارات اساسی برای کودکان به طور کامل آگاهی داشته باشد. وقتی که این گونه آگاهی ها حاصل شد، معلم باید به برآوردن مسئولیت هایش تمایل داشته باشد و اعمال تجویز شده و تعیین شده را مشتاقانه انجام دهد. کاربرد موفقیت آمیز برنامه ها، در چنین صورتی، قویأ به دو مورد زیر بستگی دارد:

    1. آگاهی از نقش معلم به صورتی که الگوی پیشنهادی و مدل به کار رفته شده پیشنهاد و تجویز شده است.

  1. تمایل معلم به انجام آن نقش در تمام اوقات. (مفیدی، ۱۳۸۶، ص۱۷)

خصوصیات مشترک مدل های ذکر شده

    1. تفاوت های فردی بین کودکان تشخیص داده شده و به محض ورود آن ها به برنامه به آن ها رسیدگی خواهد شد.

    1. برای تعیین این گونه تفاوت های فردی یک پیش ارزیابی لازم است.

    1. در صورتی که این تفاوت ها به نحو درستی تشخیص داده شوند و تدابیر مناسب ‌در مورد آن ها اندیشیده شود، نیازهای کودکان به بهترین نحو برآورده خواهد شد.

    1. کودکان باید به مدرسه علاقه مند گردند و قبل از هر گونه تغییرات رفتاری درآنها، برای یادگیری برانگیخته شوند.

    1. معلمان باید فعالیت ها و تجربه هایی را که به رقابت های موفقیت آمیز کودکان در محیطشان منجر می‌گردد، تدارک ببینند.

  1. همه کودکان قادر به تجربه موفقیت آمیزدر هر گونه برنامه ای می‌باشند به شرط اینکه فعالیت ها به گونه ای ارائه گردند که برای کودکان قابل درک و معنا دار باشند. (همان، ص۱۹)

تفاوت های میان مدل های آموزشی ذکر شده را اِلنورمک کابی و ماریام نورل نر[۶۳](۱۹۷۰)به صورت زیر خلاصه نموده اند. )به نقل از مفیدی، ۱۳۸۶، ص ۱۸)

جدول ۲-۱ مقایسه سه مدل اساسی در برنامه ریزی آموزشی مراکز پیش دبستانی (اقتباس ازمفیدی، ۱۳۸۶)

مدل های غیر رسمی

مدل های مهارت محور

مدل های رشدی- شناختی

اهداف عینی

تمرکز بر رشد اجتماعی و عاطفی، مهار ت های کلامی، مهارت های شخصی و بهداشتی و توانایی‌های هوشی.

تمرکز بر مهارت ها و معلومات تحصیلی و همچنین توجه به سطوح دیگر رشد، به خصوص رفتارهای شخصی و اجتماعی.

تمرکز بر رشد مهارت های برآمده از نظریات پیاژه:حسی – حرکتی، مهارت های کلامی و شناختی، ارزش نهادن بر واکنش های اجتماعی به عنوان وسیله ای در جهت حرکت کودک از خود محوری به سوی رفتارهای اجتماعی و دیگر محوری.

منشاء انگیزش کودک

رضایت مندی از نیازهای شخصی قبل از وقوع یادگیری اساسی است، نیازهای شخصی شامل محبت و ایمنی و انگیزش اساسا درونی و باطنی است.

انگیزش ‌و محرک عبارت است از توانایی دست کاری محیط خارجی از طریق سیستم پاداش ها، چنین پاداش هایی می‌توانند مادی یا اجتماعی باشند، ولی محرک بیشتر به عنوان پاداش بعد از عمل تا شرطی کردن بعد از یادگیری است.

کودک ذاتا در جستجوی تعادل است، حل مسائل و کسب فزاینده سطوح رشد یافته تفکرات منطقی به عنوان منبع انگیزش ‌و محرک دیده می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...