۲-۱۲-۴ نظریه شناختی

همانند دیدگاه روانکاوی ، دیدگاه روانشناختی متوجه فرایندهای درونی است، البته بیش از آنچه بر، امیال، نیازها و انگیزه ها و انگیزش ها تأکید می‌کند، بر این که افراد چگونه اطلاعات را کسب کرده و تفسیر می‌کنند و آن ها را در حل مشکلات به کار می گیرند، تأکید دارد. اصولا دیدگاه شناختی بیشتر به افکار کنونی و شیوه های حل مسئله توجه دارد تا تاریخچه شخصی دیدگاه شناختی تأکید ویژه ای به عنوان پردازش کننده اطلاعات دارد. افراد دائماً در حال جمع‌ آوری، تعبیر، تفسیر و فهم اطلاعات درونی و همان‌ طور محرک های محیطی هستند . انسان ها موجوداتی فعال، جوینده، انتخاب گرآفریننده و به کار گیرنده اطلاعات و رفتار و هم محصول و هم آغاز گر اعمال روانی و تغییرات محیطی به شمارمی آیند در این دیدگاه اختلال اعتیاد به اینترنت بر آمده از شناختهای معیوب و با پردازش معیوب شناختی است و درمان آن مبتنی بر تصیح فرایند شناخته ای معیوب است ( دیویس ، ۲۰۰۱) .

بخش دوم: ویژگی های شخصیتی

۲-۱۳ مقدمه

کلیات ‌در مورد شخصیت بی تردی شخصیت یکی از بحث های عمده و محوری روان شناسی و هدف نهایی همه بررسی های مربوط به انسان است چرا که شناخت انسان ونحوه تربیت وی را می توان جزء مهمترین سوالاتی دانست که طی قرون ، کلیه رشته‌های علوم انسانی به کلیه ‌پاسخ‌گویی‌ به دنبال آن بوده اند. « از لحاظ نظری شاید هیچ رشته ای از روانشناسی برای دانشجویان کیج کننده تر است از شخصیت نبوده است» (سیرز[۱۷]، ۱۹۵۰، کدیور و جوادی، ۱۳۷۴) .

از این رو صاحب نظران با الهام از مفروضات ویژه ذهنی و برداشته ای عینی خود ، شخصیت را از دیدگاه های مختلف تعبیر و تفسیر کرده‌اند و شاید به همین دلیل است که یکی از روان شناسان معاصر می‌گوید : هر انسانی می‌تواند بر اساس فرضیه های ذهنی خود یک نظریه شخصی داشته باشد ( احدی، ۱۳۸۰).

۲-۱۴ تعاریف شخصیت

هر انسان آمیزه ای از سه ویژگی (ویژگی های نوعی، ویژگی های فرهنگی و ویژگی های فردی) را در خود دارد و مجموعاً کلیت منحصر به فردی را تشکیل می‌دهد که مورد توجه و امعان نظر روانشناسی شخصیت است. کلیت مفهوم و به همین لحاظ پیچیدگی آن موجب گردیده است که لفظ« شخصیت » به شیوه های مختلفی تعریف شود. آلپورت[۱۸] (۱۹۴۹) در این باره به جمع‌ آوری و ذکر ۵۰ تعبیر متفاوت پرداخته است ( مای ، لی، ترجمه منصور، ۱۳۶۹) .طبعاً این تفاوت ها مربوط به اصل موضوع شخصیت نبوده بلکه مربوط به مفهومی است که از آن ساخته اند. برخی به جنبه‌های بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی شخصیت، برخی به عکس العمل های رفتاری و رفتارهای مشهود، برخی به فرآیندهای ناهشیار رفتار آدمی و برخی به ارتباط های متقابل افراد با یکدیگر و نقش هایی که در جامعه بازی می‌کنند توجه نموده و شخصیت را بر همان مبناء تعریف نموده اند. ‌بنابرین‏ دامنه تعاریف ازفرایندهای درونی ارگانیسم تا رفتارهای مشهود ناشی از تعامل افراد، در نوسان است (پروین؛ ترجمه جوادی و کدیور، ۱۳۷۴).

اما شخصیت در مفهوم کلی خود باید شامل قواعد مربوط به کنش های منحصر به فرد افراد و هم قواعد مشترک بین افراد، جنبه‌های پایدارتر و تغییر ناپذیر تر و تغییر پذیرتر کنش انسان، جنبه‌های شناختی( فرآیندهای تفکر) و جنبه‌های عاطفی ( هیجانات) و جنبه‌های رفتاری فرد باشد و همین امر موجب می شود که ارائه تعریف جامعی که مورد توافق همه اندیشمندان در زمینه روانشناسی شخصیت باشد غیر ممکن گردد. در زیر به چند مورد از تعاریف شخصیت که رویکرد متفاوتی با یکدیگر دارند، اشاره می شود.

شخصیت را شاید بتوان اساسی ترین موضوع علم روانشناسی دانست، زیرا محور اساسی بحث در زمینه هایی مانند یادگیری، انگیزه، ادراک، تفکر، عواطف و احساسات، هوش و مواردی از این قبیل است. به عبارتی، موارد فوق الذکر اجزای تشکیل دهنده شخصیت به حساب می‌آیند. به عبارت دیگر شخصیت همانند ظرفی است که تمام پدیده ها و فرآیندهای روانشناختی در آن قرار دارد. به طور کلی تمامی این مطالب برای شناخت هر چه روشن تر شخصیت مورد بحث قرار می گیرند.

لغت شخصیت که در زبان لاتین( personalite) و در زمان انگلوساکسون (personality) خوانده می شود ریشه در کلمه لاتین (persona) دارد. این کلمه به نقاب یا ماسکی گفته می شود که در یونان قدیم، بازیگران تئاتر به صورت خود می زدند. به مرور ، معنای گسترده شد و نقشی را که بازیگر ادا می کرد نیز در بر گرفت.

‌بنابرین‏ مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری ظاهری و اجتماعی است که بر اساس نقشی که فرد در جامعه بازی می‌کند قرار دارد. یعنی در واقع ، فرد به اجتماع خود شخصیتی را ارائه می‌دهند که جامعه بر اساس آن ، او را ارزیابی می‌کنند .

در لغت نامه وارن تعریف شخصیت چنین آمده است :

« شخصیت به جنب های عقلی، انگیزشی ، فیزیولوژی یک فرد گفته می شود. به عبارت دیگر به مجموع مؤلفه‌ هایی که انسان را سر پا نگه می‌دارد ، گفته می شود » ( مایی، لی، ترجمه منصور، ۱۳۶۹).

در این تعریف مجموعه ی عوامل در کنار هم قرار داده شده است اما اشاره ای به یک پارچگی این عومل و پویایی آن ها نشده است .

آلپورت از محققین بزرگ در زمینه شخصیت :

« سازمان یابی نظامات بدنی و روانی به عنوان ویپگی هایی رفتاری و فکری در فرد را شخصیت می‌نامند». در این تعریف به یک عامل مهم یعنی سازمان یابی عوامل تشکیل دهنده شخصیت اشاره شده اما جنبه‌های رفتاری و فکری انسان از هم متمایز گردیده است در حالی که این امر مغایر به مفهوم رفتار از نظر روان شناسی است.

شلدون پویا بودن شخصیت را در تعریف خود مطرح نموده و آن را چنین عنوان می‌کند :

« شخصیت سازمان یافتگی پویشی جنبه‌های عقلی ، عاطفی ، انگیزشی و فیزیولوژیکی فرد را گویند » ( کریمی ، ۱۳۷۴) . پیرون وحدت یافتگی را همراه با جنبه‌های متمایز در تعریف خود برجسته می کند. بدین صورت که « شخصیت به وحدت یافتگی تام و تمام یک فرد همراه با ویژگی های افتراتی دایم مثل هوش و مزاج و رفتار گویند». ( کریمی ، ۱۳۷۴) .

کتل از معقوله ی محتوای در شخصیت خارج شده و جنبه ی ‌کاربردی شخصیت را در تعریف خود عنوان می‌کند و آن را چنین تعریف می‌کند:

« شخصیت چیزی است که به ما اجازه می‌دهد پیش‌بینی کنیم که شخص در موقعیت معین چه خواهد کرد ، یعنی چه عملی از او ناشی خواهد شد» (پروین، ۱۳۸۱).

هیلگارد در تعریف خود از کلیت شخصیت فاصله گرفته و نوعی برگشت به قوای ذهنی را در تعریف خود نشان داده است و آن را چنین تعریف می کند:

« شخصیت الگوهای معین از رفتار و شیوه های تفکر است که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کند» ( پروین، ۱۳۸۱).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...