در پژوهشی دیگر اینسوک هونگ ( ۱۹۹۹ ) به بررسی «اضطراب امتحان ، دشواری آزمون درک شده » در میان ۲۰۸ دانشجوی دوره ی لیسانس پرداخت . نتایج حاکی است تصور دانشجویان از دشواری آزمون در برانگیختگی نگرانی و تهییج پذیری آن ها اثری معنادار دارد . تغییرات زمانی در میزان این رابطه بررسی شد ، در حالی که تصور آزمون دشوار ، هم در طی آزمون و هم قبل از آزمون بر اضطراب امتحان در آزمودنی ها تأثیر داشت . نگرانی آزمودنی ها – نه تهییج پذیری – رابطه معکوس قوی با عملکرد آزمودنی ها داشت . بدین معنی که آزمون مشکل ، اثر مستقیم بر عملکرد آزمودنی ها نداشت بلکه اثری غیر مستقیم از طریق متغییر واسطه ی « نگرانی » بود که بر عملکرد آن ها اثر داشت .

در ایران صبحی قراملکی(۱۳۸۵) به بررسی اثر بخشی دو روش شناخت درمانی و آموزش مهارت‌های مطالعه و تعامل آن ها با مؤلفه شخصیتی در کاهش اضطراب امتحان و افزایش عملکرد تحصیلی دانشجویان دانشگاه های دولتی شهر تهران پرداخت.نمونه پژوهش شامل ۱۰۲ دانشجوی مبتلا به اضطراب امتحان بود که از طریق سیاهه اشپیلبرگر و مصاحبه بالینی شناسایی و سپس به طور تصادفی در ‌گروه‌های آزمایشی و کنترل قرار گرفتند.آزمودنی‌ها در سه گروه و هر گروه به تعداد ۳۴ نفر بودند.یک گروه شناخت درمانی و یک گروه آموزش مهارت‌های مطالعه را تجربه نمودند و گروه دیگر گروه کنترل را تشکیل دادند. روش های درمانی(آموزش مهارت‌های مطالعه و شناخت درمانی) و مؤلفه های شخصیتی به عنوان متغییر مستقل و نمرات اضطراب امتحان و عملکرد تحصیلی(معدل دروس) به عنوان متغییروابسته به کار رفتند. نتایج نشان داد بین ‌گروه‌های مورد مطالعه در میزان اضطراب امتحان تفاوت معنی داری وجود دارد. آزمون تعقیبی توکی نشان داد اضطراب امتحان در ‌گروه‌های شناخت درمانی و آموزش مهارت‌های مطالعه در مقایسه با گروه کنترل به طور معنی داری کاهش یافت.نتایج آزمون t نیز تفاوت معنی داری بین دانشجویان درون گرا و برون گرا در کاهش اضطراب امتحان از طریق اعمال شناخت درمانی، نشان داد بود.

در سال ۱۳۷۱ در انستیتو روانپزشکی تهران تحقیقی با عنوان « بررسی اثر کاربرد درمان دارویی ، تکنیک آرامسازی عضلانی پیشرونده و اثر ترکیبی آن ها ، بر بهبود بیماران مبتلا به اختلال هیپرتانسیون اصلی ( فشار خون اساسی ) » توسط عبدالحکیم تیرگری انجام شد . در این پژوهش جهت آزمون و مقایسه کارایی درمان دارویی ، تکنیک آرامسازی و کاربرد ترکیبی آن ها ، تعداد چهار آزمودنی ( دو نفر مذکر و دو نفر مؤنث با دامنه سنی ۱۸- ۵۱ سال ) مبتلا به اختلال هیپر تانسیون اصلی را ، در قالب دو طرح تجربی تک موردی مورد مطالعه قرار داده است . در این پژوهش چهار فرضیه مطرح می‌باشد که آن ها را در قالب طرح های تحقیق مورد آزمون قرار داده است . پس از اتمام پژوهش نتایج نشان داد که کاربرد درمان دارویی ( فرضیه اول ) و تکنیک آرامسازی ( فرضیه دوم ) در بهبود بیماران اثر داشته اند و البته نتایج درمان دارویی در مقایسه با تکنیک آرامسازی ، برتر بود . نتیجه نهایی به دست آمده ‌به این صورت است که کاربرد ترکیبی این دو تکنیک ( فرضیه سوم ) از کاربرد مجزای هر کدام ازآنها و نیز از کاربرد ترکیبی روش دارویی و آرامسازی ( فرضیه چهارم ) مؤثرتر است ( تیرگری ، ۱۳۷۱ ) .

ترنر و جنسن[۴۷] ( ۱۹۹۳ ) ، اثربخشی این سه برنامه را ارزیابی کردند : ۱) شناخت درمانی ، ۲) آموزش آرامسازی و ۳) ترکیب شناخت درمانی و آموزش آرامسازی . آزمودنی های لیست انتظار در گروه کنترل قرار گرفتند . بیماران دارای توانایی متوسط ، مورد سنجش شدت درد برای پشت درد مزمن قرار گرفتند و به عنوان یکی از این ‌گروه‌های آزمایش انتخاب شدند . در پایان درمان ، همه بیماران این سه گروه آزمایشی به طور معناداری دردشان کاهش یافت ، اما کسانی که در گروه کنترل قرار داشتند این کاهش را نشان ندادند . همچنین این محققان سطوح نشانه های افسردگی را سنجیدند و دریافتند که افسردگی در همه گروه ها از جمله گروه کنترل کاهش یافت ( برانون و فیست ، ۱۹۹۷ ) .

ترکیب ‌رویکردهای شناختی و رفتاری نشان دادند که با دامنه وسیعی از نشانه های درد مؤثرند . ساندرس[۴۸] و همکاران ( ۱۹۹۴ ) با بچه هایی که از درد شکمی برگشت پذیر رنج می بردند ، کار کردند و مداخله شناختی – رفتاری را همراه با یک برنامه مراقبت پزشکی اطفال استاندارد مقایسه کردند . این مداخله شناختی – رفتاری شامل آموزش آرامسازی و فنون کنار آمدن با بچه ها و آموزش والدین برای تشویق رفتارهایی که در بچه ها حاکی از درد نیست ، بود . به والدین بچه ها در مراقبت پزشکی و دارویی اطفال گفته شد که واکنش بیشتری نسبت به رفتارهای ناشی از درد بچه هایشان نشان ‌دهند که در نتیجه کودک درد را بزرگ[۴۹] ببیند ، و اینکه کودک مهارت های با خود کنار آمدن[۵۰] را یاد بگیرد . هر دو شرایط منجر به مقداری کاهش در شدت شد ، اما بچه هایی که مداخله شناختی – رفتاری دریافت کرده بودند ، درجه بالاتری از آرام یافتن در دو درجه پایین تری از عود دوباره درد در ۶ و ۱۲ ماه پیگیری نشان دادند . راهبردهای شناختی – رفتاری ممکن است بسته به موقعیت درد ، اثرات متفاوتی ایجاد کند ، برو [۵۱]و مایکلین[۵۲] ،‌برگ[۵۳] ، و سوبک[۵۴] ( ۱۹۹۴ ) اثرات رویکرد شناختی – رفتاری ،‌ روش آرامسازی و ترکیب درمان های شناختی – رفتاری و آرامسازی را مقایسه کردند . گرچه فقط رویکرد شناختی – رفتاری در کوتاه تر کردن دوره درد مؤثر بود ، هر یک از این سه مداخله قادر به مقداری کاهش درد بودند . تکنیک آرام سازی در کاهش پشت درد [۵۵] خیلی مؤثر بود ، ترکیب رویکرد شناختی – رفتاری با آرامسازی در کاهش درد گردن مؤثر بود ، و همه این سه مداخله در تسکین درد شانه موفق بودند ( برانون و فیست ، ۱۹۹۷) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...