جیم برد پیشبینی کردهاست که در ۳۰ تا ۴۰ سال آینده، تعادل بین کار و زندگی به مهمترین موضوع محیطهای کار در آمریکا تبدیل خواهد شد و لازم است سازمانهای این کشور در این زمینه برنامه های راهبردی داشته باشند تا بتوانند از عوارض عدم تعادل در کار و زندگی در امان بمانند.
عوامل و شرایط بروز عدم تعادل در کار و زندگی: یکی از عواملی که موجب تعارض بین کار و زندگی میشود، ساعات کارطولانی است. در آغاز رایانهای شدن فرایند تولید و گسترش فناوری اطلاعات برخی از صاحبنظران بر این عقیده بودند که جوامع صنعتی با خیل عظیم بیکاران مواجه خواهند شد و زمان فراغت بهحدی زیاد میشود که پرکردن این اوقات خود به معضل بزرگی تبدیل خواهد شد. این پیشبینیها چندان هم درست از آب درنیامد و بازار کار نه تنها با چنان مشکلی مواجه نشده بلکه با چشمپوشی از برخی نوسانها و تفاوتهای بین کشورها، توانست تعداد بیشتری از زنان را جذب کند.
بر اساس پیشنهاد اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۵، به منظور حفظ سلامتی و ایمنی کارکنان؛ حداکثر ساعات کار آنان ۴۸ ساعت در هفته تعیین شد. یک گزارش منتشر شده در سال ۲۰۰۰، نشان داد که متوسط ساعات کار کارکنان انگلیسی که بالاترین ساعات کار را داشتهاند برابر با ۶/۴۳ ساعت در هفته؛ بوده است. در آلمان متوسط ساعاتکار ۱/۴۰ ساعت؛ درفرانسه ۶/۳۹ ساعت و در ایتالیا ۵/۳۸ ساعتبوده است. گزارش دیگری که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد نشان داد که در فرانسه و ایتالیا ساعات کار تغییری نکرده بود ولی در انگلستان متوسط ساعات کار به ۶/۳۹ ساعت در هفته کاهش یافته بود. بر اساس این آمار، متوسط ساعات کار کارکنان ژاپنی ۲/۴۲ ساعت و کارکنان امریکایی ۶/۴۲ ساعت در هفته بوده که بیانگر بیشتر بودن متوسط ساعات کار دو کشور یاد شده نسبت به کشورهای عضو اتحادیه اروپاست.
تفاوت در ساعات کار طولانی نه تنها بین کشورهای مختلف مشاهده میشود، بلکه افراد، گروه ها و سطوح مختلف شغلی نیز ساعات کار متفاوتی در هر یک از این کشورها دارند و دلایل و انگیزه های آن ها نیز برای سپری کردن ساعات بیشتری در محیط کار متفاوت است. مطالعات متعددی در کشورهای صنعتی نشان داده است که برخی از کارکنان، از جمله مدیران و کارکنان متخصص، بیش از ۶۰ ساعت در هفته کار میکنند و بین بخشهای مختلف اقتصاد، کارکنان هتلها و پس از آن کارکنان بخش کشاورزی بالاترین ساعات کار را دارند. همچنین، پژوهشها نشان میدهد که ساعات کار طولانی بین مردان رواج بیشتری دارد (کولینگ، ۲۰۰۵: ۲ ).
طی پژوهشی در یکی از شرکتهای بزرگ صنعتی ایران مشخص شد که مدیران عالی این شرکت بیش از۶۰ ساعت در هفته کار میکنند و این در حالی است که شغل آن ها بسیار استرسزاست و در طول روز وظایف پیچیده و متنوعی را انجام میدهند. مدیران یاد شده معتقد بودند که خود را یکسره وقف کار کردهاند و بین کار و زندگی آنان تعادل وجود ندارد. البته این یافته را نمیتوان تعمیم داد و برای توصیف و تجزیه و تحلیل وضعیت ساعات کار در ایران بین سطوح مختلف و در حوزه های مختلف اقتصادی و نیز دلایل و انگیزه هایی که موجب ساعات کار طولانی میشود، لازم است پژوهشهای متعددی انجام شود.
در مورد دلایل و انگیزه های افراد در داشتن ساعات کار طولانی تفاوتهای زیادی وجود دارد و در مطالعات انجام شده به مواردی مانند درآمد بیشتر، پیشرفت شغلی، حفظ شغل فعلی، رقابت با همکاران در کسب سمتهای بالاتر، خدمت به جامعه و فرار از استرسهای خانه و مانند آن، اشاره شده است. نکته جالب در یافته های برخی از پژوهشها این است که ساعات کار طولانی تأثیری زیادی در افزایش بهرهوری ندارد. در یکی از پژوهشها بیش از نیمی از پاسخگویان معتقد بودهاند که اگر کارها به نحو بهتری سازماندهی و هدایت شود، میتوان ساعات کمتری را صرف کار کرد. ( مؤسسه بینالمللی مدیریت تعادل بین کار و زندگی، ۲۰۰۴: ۱۴).
در برخی از مطالعات مشاهده شده است که برخی از کارکنان، بهویژه مدیران و متخصصان، علاوه بر انجام وظایف شغلی در محل کار، بخشی از وظایف خود را طی روزهای هفته یا تعطیلات پایان هفته به خانه میبرند و بدین ترتیب فرصت کمتری پیدا میکنند تا از مصاحبت با سایر اعضای خانواده و رفتن به گردش و مسافرت، لذت ببرند.
از جمله موارد دیگری که موجب عدم تعادل در کار و زندگی میشود، چند شغله بودن است. برخی از کارکنان برای تأمین نیازهای زندگی مجبورند بیش از یک شغل داشته باشند. مدیران نیز با انگیزه درآمد بیشتر یا انگیزه های دیگری، به طور همزمان در چند شغل فعالیت دارند.
استفاده نکردن از مرخصی سالیانه و حضور در محل کار در تعطیلات آخر هفته و تعطیلات رسمی از جمله موارد دیگری است که موجب ایجاد تعارض در کار و زندگی میشود. حجم زیاد کار و مسئولیتهای شغلی، تقسیم کار نامتعادل و نامتناسب، عدم حمایت از کارکنان، عدم امنیت شغلی، ته
دید کارکنان و بدرفتاری با آنان، تعیین ضربالاجل و فشار مداوم برای پایان کار، تغییرات شغلی و محیطی، سفرهای طولانی برای انجام کار، مشکلات خانوادگی، عدم تقسیم وظایف خانه بین زن و مرد و عدم مشارکت در امور منزل، و غیره، از جمله موارد دیگری است که به عنوان عوامل ایجاد استرس و تعارض بین کار و زندگی شناخته شدهاند.
تحولات سالهای اخیر در اقتصاد جهانی و بازار کار، شدت و ضعف هر یک از عوامل مؤثر بر تعادل بین کار و زندگی را تحت تأثیر قرار داده است. به طور مثال، فناوریهای جدید مشاغلی را به وجود آورده که اگر چه فعالیتهای جسمی را کاهش داده ولی از طرف دیگر فعالیتهای فکری را افزایش داده است. کوچکسازی سازمانها موجب شده تا کارکنان باقی مانده بخشی از وظایف کارکنان تعدیل شده را برعهده گیرند. بسیاری از مشاغل جدید نیاز به دانش و مهارتهای بالایی دارند که موجب افزایش فشار رقابت بین کارکنان برای حفظ شغل یا به دست آوردن سمتهای بالاتر شده است. وسایل و امکانات جدید و متنوعی که در زندگی کاربرد دارند، موجب آسایش و سریعتر انجام شدن کارهای منزل شده است ولی از طرف دیگر، تهیه این وسایل و امکانات نیاز به انجام کار بیشتر در خارج از خانه را افزایش داده است. بررسی تأثیر هر یک از این عوامل و اثر تعاملی هر یک از آن ها در افزایش یا کاهش تعادل در کار و زندگی نیازمند انجام پژوهشهای بیشتر و گستردهتر در این زمینه است، بهویژه آنکه سرعت تحولات و تغییرات بهحدی است که پاسخ امروز ما به یک مسئله ممکن است برای فردا اعتبار نداشته باشد. پژوهش در این زمینه، در جوامعی مانند جامعه ما نیز ضروری است و باید در دستور کار مدیران جامعه و سازمانها و پژوهشگران قرارگیرد.
عوارض عدم تعادل در کار و زندگی: درصورتی که تدابیری برای ایجاد تعادل در کار و زندگی اندیشیده نشود، عوارض مختلفی برای فرد، سازمان و جامعه به وجود میآورد. به منظور جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها به ارائه فهرستی از مواردیکه به عنوان عوارض عدم تعادل در کار و زندگی شناخته شدهاند، بسنده شده و از تشریح آن ها خودداری میشود.
– دچار شدن به انواع بیماریهای روحی و جسمی؛
– افزایش فشارآورهای شغلی؛
– کاهش وفاداری و تعهد به سازمان؛
– افزایش نارضایتی شغلی؛
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 09:50:00 ب.ظ ]
|