افلاطون هنر را از دو جهت مورد بررسی قرار می‌دهد(فهیمی فر،۱۳۸۶):

الف) نسبت هنر با معرفت: ازنظر وی هنر نمی تواند انسان را به حقیقت برساند زیرا هنر کارش تقلید اشیاء مخلوق یا صور محسوس است که خود آن ها تقلیدی از صور جاودان هستند و هنر به جای رجوع به صور مثالی به صور تقلید شده و محسوس رجوع می‌کند براین اساس آثار هنری تقلید تقلیدات مثالی اند پس هنر دو مرحله از ساحت حقیقت به دور است.نکته دیگر همان طور که گفته شد زیبایی ها سایه ای از زیبایی مطلق هستند در نتیجه درجاتی از حقیقت را باخود دارند پس زیبایی با هنر برابر نیست و هنر در درجه پایین تری نسبت به زیبایی از منظر دارایی اش از حقیقت قرار دارد.

ب) نسبت هنر با اخلاق: دز این باره افلاطون هنر را به ۲ دسته تقسیم می‌کند:۱- هنر مفید هنری است که در بردارنده نوعی حقیقت است نه لذت صرف ۲- هنر غیرمفید هنری که به دنبال لذت صرف است. افلاطون این موضوع که هنر موجد لذت است را می پذیرد اما بر لذت سودمند تأکید دارد و با قضاوت درباره هنر صرفاً با معیار لذت مخالف است و وی وظیفه تربیتی هنرها را ایجاد لذت مفید می‌داند و با تأیید لذت بخشی و تفریحی هنر بر نقش تربیتی و اخلاقی آن اصرار می ورزد و هنرها در حیات فرهنگی و آموزشی شهروندان حائز اهمیت هستند وی می‌گوید موسیقی،شعر و حرکات موزون در بهترین حالت یعنی مفید بودن برای تعلیم و تربیت بسیار لازم اند و انسان‌ها را با فضیلت می‌سازند وی می‌گوید زیبایی راستین برای انسان خیر به دنبال دارد و اگر کسی زیبایی راستین را با دیده جان بنگرد برای زادن و پروردن قابلیت ها و خصائص توانا می شود. ‌در مورد ملاک پذیرش یا طرد هنر عقل را مطرح می‌کند(فهیمی فر،۱۳۸۶)

به صورت کلی در یک نگاه آرای افلاطون در خصوص هنر قدری متناقض به نظر می‌رسد از سویی وی کار شعرا و هنرمندان را از منظر فلسفه بیهوده تلقی می‌کند و از سویی دیگر از هنرهای مفید و آثار تربیتی شعر و موسیقی سخن می‌گوید اما آنچه که می توان گفت این است که افلاطون کاملاً مخالف با هنر نیست و از آثار تربیتی هنرهای مفید سخن می‌گوید و نسبت به سوء استفاده های احتمالی هنر هشدار می‌دهد و اتفاقاً مقدمه نقد زیباشناختی و هنری را فراهم می‌کند و نکته آخر اینکه در ادراک حقیقت روش فلسفی را نسبت به روش هنری بهترین شیوه می‌داند.

زیبایی شناسی ارسطو

دیدگاه های فلسفی ارسطو به عنوان پایه گذار مکتب رئالیسم در بیش تر ابعاد نقطه مقابل آرای فلسفی افلاطون به عنوان فیلسوف ایدئالیسم می‌باشد. براین اساس انتظار می رود زیبایی شناسی ارسطو نیز با جنبه‌های زیبایی شناسی فلسفه افلاطون در تقابل باشد. برخلاف افلاطون، ارسطو گوهر زیبایی را این جهانی می‌دانست و بین زیبایی و هنر فاصله نمی انداخت و هنر بیشتر از زیبایی نظر وی را جلب می نمود(فهیمی فر،۱۳۸۶،ص۱۸۶). از این رو ارسطو درباره هنر نسبت به زیبایی بیشتر سخن گفته است. وی ‌بر اساس فلسفه خود، هنر را بر مبنای این جهانی تحلیل نموده و آن را ذیل علوم تولیدی[۸] قرار داده که در پی ساختن زیبایی است براین اساس هنر صورتی از شناسایی(علم) است که متوجه تولیدات بوده و شامل کاربرد قواعد و عمل است.

به نظر وی ظهور هنر ناشی از دو علت طبیعی است یکی غریزه تقلید و دیگری علاقه طبیعی انسان به وزن و امر موزون است علاقه به امر موزون گرایشی طبیعی در انسان است و تقلید نوعی ویژگی در وجود انسان است که خود نوعی جستجوی دانش است. لذا هنر از یک سو به خاطر اینکه علاقه به آن در ذات انسان وجود دارد باعث تطهیر احساسات می شود و احساسات را بر می انگیزاند. ارسطو در این زمینه از اصطلاح «کاتارسیس» استفاده می‌کند کاتارسیس سه معنا دارد(احمدی،۱۳۸۴):الف)purgation به معنای پالایش ، تصفیه ب) purification به معنای پالایش، تطهیر و تزکیه ج) clarification به معنای پالایش و شرح دادن ؛ دو معنی قبلی به تأثیرپذیری مخاطب و معنی سوم به ساختار اثر مربوط می شود لذا مقصود ارسطو از کاتارسیس دگرگونی روحی انسان در نتیجه تأثیر پذیری او از هنر است. به عقیده ارسطو هنر و نمایش با فراهم کردن امکان ظهور عواملی که باعث شگفتی و آشوب می‌شوند روح آدم را آرام می‌کنند و جان آدمی را از دشواری ها آزاد می نمایند و می پالایند. در اثر هنری آن شگردها و تمهیدات خردمندانه ای که امکان ظهور ناآرامی های روانی و درونی را میسر می‌سازند آرامش جان مخاطب را فراهم می‌کنند(همان منبع) .

از سوی دیگر هنر ابزاری برای رسیدن به معرفت می‌باشد. به عبارت دیگر وی منشأ هنر را تقلید و تقلید را مولد لذت و جستجوی دانش در آدمی می‌دانست . مثلاً شناخت شی تصویر شده در مقایسه با اصل آن ازنظر ارسطو ضمن ایجاد نوعی لذت عقلانی موجب دانش نیز می شود(رأس،۱۳۷۷،ص۴۲۰). در واقع هنر باعث به وجود آمدن نوعی درک زیباشناختی می شود که درک زیباشناختی خود نوعی دانش است(فهیمی فر ، ۱۳۸۶،ص۱۹۳). ارسطو همچنین می‌گوید هر هنری یک اثر است اما هر اثری یک هنر نیست زیرا اثر موقعی هنر قلمداد می شود که ‌بر اساس آگاهی و دانش باشد و هنر از جنس تولید و اما اثر توأم با دانش است(کویچ،۱۳۸۹ ب،ص۴۲).

انواع هنر ازنظر ارسطو

در تقسیم بندی هنرها ارسطو به دو دسته اشاره می‌کند ۱- هنری که هدفش تکمیل کار طبیعت مثلاً تولید ابزار می‌باشد و انسان به خاطر داشتن دو دست قادر به درست کردن ابزار می‌باشد ۲- هنری که هدفش تقلید است و در آن یک عالم تخیلی آفریده می شود که تقلیدی از عالم واقعی است .

حال اگر تقسیم بندی ارسطو از علوم(نظری-عملی-تولیدی) را مدنظر قرار دهیم تولیدی بودن هنر در اینجا بیشتر خود را نمایان می‌سازد زیرا در هنر ابزار و اشیاء زیبا تولید می‌گردند البته بین این دو نوع هنر و تولید تفاوت جوهری وجود ندارد بلکه تفاوت در غایت آن ها‌ است. غایت ابزار سودمندی و مفید بودن است و غایت آثار زیبا، لذت بخشی است. در حالی که پیش از ارسطو بین تولیدات هنری و تولیدات ابزار تفاوت ماهوی قائل بودند و هنر را نتیجه الهام خدایان می‌دانستند که در این صورت هنر از علم جدا بود(فهیمی فر،۱۳۸۶) .

ارسطو ازبین دو گونه هنرهایی که از آن ها سخن گفته بیشتر هنرهای تقلیدی را مدنظر قرار داده است هنرهایی مانند موسیقی،شعر،نمایش،مجسمه سازی،نقاشی و… که بعدها این هنرها، عنوان هنرهای زیبا به خود گرفتند. البته همین هنرهای تقلیدی ‌بر اساس ابزار، موضوع و روش تقلیدشان از یکدیگر متمایز می‌شوند(کویچ،۱۳۸۹ الف،ص۴۹):

    1. ریتم ها شامل گفتار ها و ملودی ها می‌باشد گفتار و ملودی در شعر و موسیقی به کار گرفته می‌شوند گاهی اوقات این ابزار باهم و گاهی جدا از هم می‌باشند مثلاً در موسیقی هردو و در رقص تنها ریتم وجود دارد.

    1. ازنظر موضوع هنرها دو گونه تقلید را انجام می‌دهند برخی واقعیت را همان‌ طور که هست نشان می‌دهند برخی بدتر یا بهتر از آنچه که هست موضوع را به نمایش می‌گذارند. ‌در مورد دوم تقلید رونویسی و نسخه برداری مکانیکی نیست بلکه بازآفرینی و بازسازی بخردانه است(احمدی،۱۳۸۴،ص۶۷).

  1. ارسطو با توجه به روش تقلید نیز در خصوص هنر ادبی می‌گوید یا خود مؤلف به طور مستقیم سخن می‌گوید یا قهرمانانش صحبت می‌کنند.

ویژگی ها و ملاک های زیبایی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...