هیچ دوچیزی، چه این چیزها دو اثر انگشت باشند یا دو دانه ی برف، از یک الگوی کاملاً یکسان تبعیت نمی کنند. ما میتوانیم از کودک پرسش هایی در رابطه با هر دو شی ء بپرسیم (( شباهت های آن ها کدامند؟)) و تفاوت های آن ها کدامند؟ هم چنین ما میتوانیم از آن ها بخواهیم تا مفاهیم انتزاعی را از نظر عملکرد ، ترکیب و قدرت با هم مقایسه کنند. برای مثال چه گونه می توانید زشت و زیبا و شرور را با هم مقایسه کنید.(فیشر،۱۳۸۵: ۲۴۷)
مقایسه کردن مهارتی است برای بررسی میزان شباهت و تفاوت دو یا چند شیء، ایده ها یا موقعیت.مقایسه کردن برای برقراری تعامل با محیط امری اساسی است . یافتن تفاوت ها و تشابهات ، به یادگیرنده در سازماندهی اطلاعات پیشین و اطلاعات جدید کمک میکند. (آقازاده،۱۳۹۳: ۱۷۸)
۲-۲-۱۱- ویژگی انسان متفکر
- آمادگی برای استدلال
کودکان نیاز دارند تا با بهره گرفتن از تجربه های زندگی خود به کشف یا خلق نظم و معنا اقدام کنند. آن ها میخواهند قدرت خوب استدلال کردن یا دستکم صحیح استدلال کردن درباره امور مهم زندگی خود را داشته باشند. آن ها میخواهند افکار صحیح داشته باشند و تجربهدرستی، افکار آن ها را تأیید کند. خودمحوری طبیعی کودک یک احساس فزایندهی خودپرستی در او ایجاد میکند و او را به شکلی عمیق به سمت نگرش متفاوتی درباره استدلال تشویق میکند.
برای تشویق کودک به استدلال کردن باید به او نشان داد، استدلال صحیح امری مهم است که درنهایت به موفقیت منجر شده و استدلالهای غلط به راه حل های نادرست و شکست منتهی میشود. چنانچه کودک از بزرگسالی که الگوی اوست کنجکاوی هوشمندانه و ثبات قدم را دیده باشد، رغبت بیشتری به منصفانه استدلال کردن پیدا خواهد کرد.
- اشتیاق به چالش کشاندن
نشانه یک متفکر منتقد آمادگی برای به چالش کشاندن ایده های دیگران است. منظور این است که اگر ما بخواهیم کودکانمان متفکران منتقدی باشند، باید تلاش کنیم تا مشوق درگیر شدن آن ها با ایده ها و روشهای فکری خودمان باشیم. اصل تبعی مسئله این است که کودک هم باید به اینکه باعقل و استدلال، ایده های بزرگسالان را به چالش بکشد و موردبررسی موشکافانه قرار دهد علاقه داشته باشد. لیکن رسیدن به این هدف امری دشوار است. از دیدگاه همه ما ایده ها جزئی از وجودمان هستند. اینطور به نظر میرسد که چنانچه ایده های خود را موردشک و تردید قرار دهیم، در واقع نسبت به خودمان تردید داریم. آن گروه از کودکان که هویتشان هنوز در یک حالت آسیبپذیر و در حال تحول است بهسختی به این امر تمایل دارند.
- تمایل به یافتن حقیقت
همه ما مایلیم که حق با ما باشد. اکثر انسانها تمایل دارند که همیشه حقّ با آن ها باشد یکی از مشکلترین درسهایی که کودکان باید یاد بگیرند این است که همه آنچه آنان فکر میکنند درست است، ممکن است درست نباشد. همه ذهنهای متفکر مجموعهای از خطاهای ناظر به اعتقادها و واقعیتهای خارجی را در خوددارند. آنچه به کودکان کمک میکند تا برای یافتن حقیقت فعالیت کنند، داشتن نگرشی است که بر اساس آن چنین بگویند: ((من مطمئن نیستم، اجازه بده حقیقت را کشف کنیم)). هرچند تضمینی برای موفقیت وجود ندارد، اما برانگیختن و متمایل ساختن کودک به یافتن حقیقت کاری است که ارزش دارد فرد برای آنوقت و تلاش زیادی را صرف کند. (فیشر، ۱۳۸۵: ۱۱۹ تا ۱۲۱)
۲-۲-۱۲-عوامل بسترساز تفکر انتقادی
-
- دانش: اگر ندانیم که درباره چه فکر میکنیم، قادر به فکر کردن نخواهیم بود. اندیشهها به دانش وابسته است. همچنین اگر ادراک یا دانشی ازآنچه درباره آن میاندیشیم نداشته باشیم، قادر به تفکر انتقادی نخواهیم بود. حتی اگر تفکر انتقادی نیازمند مجموعهای از مهارتهای آموخته شده نیز نباشد، بازهم شایستگی و صلاحیت آنچه در حال اندیشیدن به آن هستیم ضرورت دارد. لذا مهارت در یک دانش و تسلط بر آن از عناصر اصلی موفقیت تفکر انتقادی در آن زمینه است.
-
- منش یا مشرب: مک پک معتقد است تفکر انتقادی بیشتر نوعی منش یا مشرب است تا مهارتی خاص و نمیتوان گفت بعضی از افراد اصلاً تمایلی به تفکر انتقادی ندارند، بلکه همه افراد کموبیش تمایل دارند که در موقعیتی خاص به تفکر انتقادی بپردازند. او این منش را تردید منطقی یا معلق ساختن خردمندانه توافق مینامد؛ یعنی آمادگی برای بررسی جایگزینها، نه طرد بیچونوچرای همهچیز. طرد بیچونوچرای اندیشهها هرگز به مفهوم تفکر انتقادی نخواهد بود. افراد باید برتری و فضیلت دانش را بپذیرند و با روش شک کردن معقولانه آشنا باشند و حتی ارزشها، احساسات و مصالحه را در فرایند شک کردن در نظر بگیرند. تردید مانند اشتیاق یا عدم تعقل یک مهارت نیست، بلکه یک منش است. آمادگی برای تشکیک فقط به دانش یا موقعیت خاصی که ممکن است فرد در آن به صورتی معقولانه به تمرین آن بپردازد بستگی ندارد، بلکه به مجموعهای از عوامل شخصی مانند پشتکار، تحمل، ابهام و تردید، آمادگی برای درنگ و توقف، منطقی بودن، آزادی در مباحثه و تصور از دیگران وابسته است.
- اقتدار: توانایی و آمادگی برای تمرین تفکر انتقادی در موقعیت خاص در فرایند عمل با دشواریهایی همراه است. به نظر میرسد پیشنیاز دیگری که برای تفکر انتقادی وجود دارد اقتدار[۴۲] است.یکی از دلایلی که اصطلاح متفکر منتقد خارج از سنت تعلیم و تربیت چندان به کار نرفته است، شاید مربوط به اقتدار باشد. گرایش انتقادی معمولاً موردتوجه یا پذیرش قرار نمیگیرد. متفکران منتقد اهل مباحثه و پر سروصدا هستند. آنان در واقع ماشین جامعه را به حرکت در میآورند و بهسختی میتوانند بین خطوط کاوشگری ضمنی و خطر گام بردارند.
در نظامهای آموزشی، سلسله مراتب اداری و آییننامهها تقویت و پرورش تفکر انتقادی را محدود میکند و موقعیتهای به دستآمده برای فراخاندیشی و چالش را از بین میبرد. تا زمانی که نمره دادن عامل اقتدار معلمان است، نمیتوان انتظار داشت که زمینهی رشد تفکر انتقادی در کلاس درس فراهم شود.(شعبانی، ۱۳۹۳تابستان: ۸۷ تا ۸۹)
۲-۲–۱۳ تکالیف نوشتاری در تدریس تفکر انتقادی
تنظیم و بهکارگیری تکالیف نوشتاری موجب تحریک تفکر انتقادی و نوعی چالش فکری در کلاس درس میشود؛ اما معلم باید در این امر به ماهیت تکالیف، رشته تحصیلی و اثربخش و مفید بودن تکالیف توجه کند. تکالیف باید آنچنان طراحی و سازماندهی شود که به طور منظم و به صورت سلسله مراتب دانشآموزان را به سوی تفکر انتقادی سوق دهد. برای دستیابی به این هدف تکالیف نوشتاری کوتاه از تکالیف پیچیده و طولانی و آزمونهای پایانترم مؤثرتر است؛ زیرا بازخورد فوری به دانشآموزان میدهد. آزمونهای کوتاه، تمرینهای حل مسئله و شبیهسازیهای مختصر که دانشآموزان میتوانند آن ها را در کلاس درس انجام دهند یا تکمیل کنند، بیش از مقاله ها و آزمونهایی که هفتهها و ماهها پس ازآنجام دادن به آنان عودت داده میشود زمینه تحریک و تشویق آنان را به تفکر انتقادی فراهم میسازد.
-
- خلاصههای کوتاه. پیش از اینکه از دانشآموزان انتظار داشته باشیم که بتوانند مطالب را نقد و تجزیهو تحلیل کنند باید مهارتهای اساسیتر تفکر را در آنان پرورش دهیم. یکی از تمرینهای اساسی در این زمینه نوشتن خلاصهای کوتاه است
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 09:34:00 ب.ظ ]
|